آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۵ ۰۶:۰۲ بعد از ظهر
|
|||||||
عضو
شماره عضویت :
1311
حالت :
ارسال ها :
1657
محل سکونت : :
هرجا خطری تره
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
519
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
16628
پسند ها :
1231
تشکر شده : 2189
|
بشنو از من چون حکایت می کنم از جدایی ها شکایت می کنم کز تجرد تا مرا ببریده اند از شعورم بارها پرسیده اند چند سال پیش استادان فن در خلال گفتگوهایی به من منعکس کردند این اخبار را این خبرهای مسرت بار را ازدواج از روزگاران الست از فنون انتحاری بود و هست جمعی از نام آوران عهد دور کاین زمان هستند از اهل قبور دل به کار ازدواج انداختند پرچم این کار را افراختند ازدواج از اول این جوری نبود زن ذلیلی نیز مجبوری نبود ازدواج این قدرها مشکل نبود در جوانان این قدر دل دل نبود بله های دختران هنگام عقد مرتبط با خط ایرانسل نبود مهریه این قدرها سنگین نبود چهره ی دامادها غمگین نبود قیمت کل جهاز دختران بود تنها در حدود صد قران بین زن یا مرد سالاری نبود از کتک کاری، نه! آثاری نبود هیچ کس پایش چنین لنگان نبود زیر چشمش جای بادمجان نبود مرد بودن هیچ رسوایی نداشت کله ها ربطی به دمپایی نداشت گفته اند این حرف ها را دیگران در خصوص ویژگی های زنان این که پر مهرند در کل فصول سخت بیزارند از ماشین و پول سخت محتاطند در رانندگی عینهو ابرند در بارندگی مرتبط هستند با کفش و لباس دوست می دارن مرد با کلاس مدتی در پخت و پز نام آورند بعدها در کونگ فو جام آورند مدتی شمشیرباز ماهرند چند وقت بعد آرایشگرند گرچه بیزارند از مرد ببو سخت می ترسند از اسم هوو اغلب آنان رفیق همسرند عاشق چشمان مادرشوهرند صد هنر می بارد از انگشتشان جان مردان هست اندر مشتشان کار نیکو کردن از پر کردن است کار زن ها خوب غرغر کردن است وقتی از بی پولی ات غر می زنند گوییا بر فرقت آجر می زنند ((زن بلا با شد به هر کاشانه ای بی بلا هرگز نگردد خانه ای آن چه شیران را کند روبه مزاج ازدواج است ازدواج است ازدواج)) طبل ما را زد چنین دستان زن
((گر تو بهتر می زنی بستان بزن ))
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
بشنو از من چون حکایت می کنم......طنز
چهارشنبه ۶ امرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۳۷ بعد از ظهر
[1]
|
||
عضو
شماره عضویت :
1703
حالت :
ارسال ها :
1106
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
197
اعتبار کاربر :
5114
پسند ها :
444
تشکر شده : 0
|
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
||
|
اطلاعات نویسنده |
بشنو از من چون حکایت می کنم......طنز
سه شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵ ۰۴:۰۲ بعد از ظهر
[2]
|
||
"شوخی با مولانا"
جان من است او هی مزنیدش همانطور که مشخص است در اینجا داشته اند یک نفر را می زده اند و شاعر یک گوشه ایستاده و التماس می کند که وی را نزنند.
آن من است او هی مبریدش
آب من است او نان من است او
مصر ندارد باغ امیدش
باغ و جنانش، آب روانش
سرخی سیبش سبزی بید ش
متصل است او معتدل است او
شمع دل است او پیش کشیدش
هرکه ز غوغا وز سر سودا
سرکشد اینجا سر ببریدش
عام بیاید خاص کنیدش
خام بیاید هم بپزیدش
لازم به ذکر است که اشرار در همان بیت دوم فرد مذکور را ربوده و به مکان نامعلومی برده اند و شاعر در باقی بیت ها داشته با دیوار حرف می زده. می پسندم 0 |
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
بشنو ، از ، من ، چون ، حکایت ، می ، کنم......طنز ، |
|