آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
دوشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۵ ۰۹:۴۶ بعد از ظهر
|
|||||||
عضو
شماره عضویت :
2179
حالت :
ارسال ها :
1483
محل سکونت : :
هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
379
اعتبار کاربر :
14272
پسند ها :
1053
تشکر شده : 1280
|
نوشتهاى از "دالتون ترومبو" نويسنده و فيلمنامه نویس امريكايى:
یادم هست پیش از ازدواجم، مدتی با همسرم همکار بودم.
فضای کار باعث شده بود که او از شخصیت و اطلاعاتِ من خوشش بیاید.
ناگفته هم نماند که خودم بدم نمیآمد که او اینقدر شیفتهی یک آدمِ فراواقعی و به قولِ خودش «عجیب و غریب» شده!
ما با هم ازدواج کردیم.
سالِ اول را پشتِ سر گذاشتیم و مثلِ همهی زن و شوهرهای دیگر، بالاخره یک روزی دعوای سختی با هم کردیم.
در آن دعوا چیزی از همسرم شنیدم که حالا بعد از جداییمان، چراغِ راهِ آیندهی رفتارهایم شده:
-«منو باش که خیال میکردم تو چه آدمِ بزرگ و خاصی هستی!... ولی میبینم الآن هیچی نیستی!... یه آدمِ معمولی!»
امروز که دقت میکنم، میبینم تقریبا همهی ما در طولِ زندگی، به لحظهاى میرسیم که آدمهای خاص و افسانهاى مان، تبدیل به آدمی واقعی و معمولی میشوند.
و درست در همان لحظه، آن آدمی که همیشه برایمان بُت بوده، به طرزِ دهشتناکی خُرد و خاکشیر خواهد شد.
ما اغلب دوست داریم از کسانی که خوشمان میآید، بُت درست کنیم و از آنها «اَبَر انسان» بسازیم و وقتی آن شخصیتِ ابر انسانی تبدیل به یک انسانِ عادی شد، از او متنفر شویم.
واقعیت آن است که همه، آدمهای معمولیاى هستند.
حتی آنهایی که ما ابر انسان میپنداریم هم دستشویی میروند، وقتی میخوابند آبِ دهنشان روی بالش میریزد، آنها هم دچار اسهال و یبوست میشوند، میترسند، دروغ میگویند، عرقِشان بوی گند میدهد و دهنشان سرِ صبح، بوی ....!
بعدها که فرصتی شد تا به هنرجویانِ ادبیات و تئاتر آموزش بدهم، احساس کردم هنرجویانم ناخواسته و از روی لطف، دوست داشتند بگویند که مربی ما، آدمِ خیلی عجیب و غریبی است!
اولین چارهی کار این بود که از آنها بخواهم «استاد» خطابم نکنند. چون اصولا این لفظ برای منی که سطحِ علمی و آکادمیکِ لازم را ندارم، عنوانِ اشتباهی است.
در قدم بعد، سعی کردم بهشان نشان دهم که من هم مثلِ همهی آدمهای دیگر، نیازهای طبیعی دارم؛ عصبانی میشوم، غمگین میشوم، گرسنه میشوم، دستشویی میروم، دست و بالم درد میگیرد و هزار و یک چیزِ دیگر که همهی آدمها دارند.
اما به نظرم، دو چیز خیلی مهم هست که باید هر کس به خودش بگوید و نگذارد دیگران از او تصویری فراانسانی و غیرواقعی بسازند:
اول؛ احترام
حتی جلوی پای یک پسربچهی 7 ساله هم باید بلند شد و یا بعد از یک دخترِ 5 ساله از در عبور کرد.
باید آنقدر به دیگران احترام گذاشت که بدانند نه تنها از تو چیزی کم ندارند که به مراتب از تو با ارزشتر و مهمترند.
و بعد؛ راستگویی
به عقیدهی من هیچ ارزشی و خصلتی بزرگتر و انسانیتر از راستگویی نیست.
اعترافِ به «ندانستن» و «نتوانستن» یکی از بزرگترین سدهایی است که ما در طولِ عمرمان باید از آن بگذریم.
اطرافیان اگر بدانند که ما هم مثلِ همهی آدمهای دیگر، یک آدمِ با نیازهای عادی هستیم، هرگز تصورشان از ما، تصوری فراواقعی نخواهد شد.
اینهایی که گفتم، فقط مخصوصِ هنرجو و مربی نیست. خیلی به کارِ عاشق و معشوقها هم میآید.
به یک دلدادهی شیفته باید گفت:
«کسی که تو امروز در بهترین لباس و عطر و قیافه میبینی، در خلوتش، شامپانزهای تمامعیار میشود!... تو با یک آدمِ معمولی طرفی، نه یک ابرقهرمانِ سوپراستار!»
همهی ما آدمیم. آدمهای خیلی معمولی.
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
همه ما آدمیم ..آدم های خیلی معمولی
سه شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۵ ۰۹:۵۴ قبل از ظهر
[1]
|
||
عضو
شماره عضویت :
2703
حالت :
ارسال ها :
28
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
156
اعتبار کاربر :
245
پسند ها :
25
تشکر شده : 0
|
عالی بود عزیزم ،ممنون
با خوندن مخصوصا قسمت اولش ،یاد این متن افتادم که میگفت : "از آدم ها بت نسازید!!! این خیانت است... هم به خودتان، هم به خودشان! خدایی می شوند که خدایی کردن نمی دانند و شما درآخر می شوید سر تا پا کافر خدای خود ساخته .. " می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
||
|
اطلاعات نویسنده |
همه ما آدمیم ..آدم های خیلی معمولی
سه شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۵ ۰۶:۲۳ بعد از ظهر
[2]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
2179
حالت :
ارسال ها :
1483
محل سکونت : :
هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
379
اعتبار کاربر :
14272
پسند ها :
1053
تشکر شده : 1280
|
اینکه مردی با اعتماد به نفس سوار بر الاغ اش پشت چراغ قرمز باشد در حالی که دست در دماغ اش دارد و از لبخند و حرف مردم هم هیچ اباهی ندارد چندان جذابیتی ندارد، لااقلش شاید برای من . این هم که مردی دیگر با سیبیل هایی کلفت و شلواری سیاه رنگ سوار بر موتور سیکلت اش با ژستی نابودکننده ، پشت چراغ قرمز دست در دماغ اش داشته باشد هم چندان جذاب نیست، لااقلش شاید برای من . و این هم که مردی با لباس های اتو شده ، صورتی اصلاح شده و عینکی که مارکش از پشت شیشه داد می زند که صاحب من چه کسی است سوار بر لندکروز اش پشت چراغ قرمز بیخیال از تمام چشم هایی که خیره اش شده اند دست در دماغ اش داشته باشد هم جذابیتی ندارد ، لااقلش شاید برای من. اما رابطه ی این سه تصویر چرا ، جذابیت دارد همه ی این ها را گفتم که بگویم همه ی ما آدمیم ، آدم های خیلی معمولی با نیاز های طبیعی مشترک ، فقط در قالب های متفاوتی قرار گرفته ایم. اگر چشم هایمان را باز کنیم آدم های خاص و افسانه یی مان هم با همین نیاز های طبیعی مشترک تبدیل به آدمی واقعی و معمولی می شوند. اگر این ها را باور داشته باشیم از آدم ها بت نخواهیم ساخت و ما خود معمولی مان خواهیم بود البته اگر بخواهیم که باشیم. می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
همه ، ما ، آدمیم ، ..آدم ، های ، خیلی ، معمولی ، |
|