خانه فاطمه آنروز تماشايي بود
كه فضا جلوه گر از آيت زيبايي بود
در بهاري كه نسيمش نفس جبريل است
گل ناز دگري رو به شكوفايي بود
خانه اي را كه خدا جلوه عصمت بخشيد
در و ديوار پر از نقش شكيبايي بود
تا بيايند به تبريك محمد جبريل
با ملائك همه در حاال صف آرايي بود
به خدا چشم خدا دست خدا وجه خدا
ز جگر گوشه خود گرم پذيرايي بود
تا كه قنداقه او را به بر اورد حسن
حالتي رفت در آنجا كه تماشايي بود
ساكت از گريه نشد تا كه حسينش نگرفت
اين دو را چون كه ز آغاز شناسائي بود
دختري داشت در آغوش محبت زهرا
كه سراپا همه ايينه زيبايي بود