آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
فقط يك جمله به امام زمانت بگو...
جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۶:۱۸ بعد از ظهر
[#2]
|
||
آقا بیا.دلم خیلی گرفته.بخدا دوست دارم من.اما نمیدونم چرا بضی وقتا یه کارایی میکنم که اذیت میشی.خب آخه میدونی من عمدی نمیکنم این بضی از کارارو.میدونی خب شیطونه میاد میگه ببین چقد این کار لذت داره انجامش بده.از اون طرفم نفسمم لذتشو تو من شعله ور تر میکنه.منم نمیدونم چجوری میشه انجام میدم.اما بخدا قسم من نیتم این نیست خدای نکرده زبونم لال تو رو آزار بدم و باعث دلشکستگیت بشم.اگر اینجور بود که من الان پشیمون نبودم خب.
میدونی چیه.دلم میخاست مثل این عارفا هستن.چله میگیرن ریاضت میکشن که تو رو ببین.منم دلم میخاد مثل اینا بشم.بعد مثلا بریم تویه بیایونی که هیشکی جز من و تو نباشه.سرمو بزارم رو شونت یا روی پات.انقدر گریه کنم تا خالی بشم.بعد تو دست نوازشتو بکشی رو سرم.انقدر مزه میده که نگو.بعد بشینم برات از روزام بگم از شبای بی تو بودن.میدونم تو همه رو میدونی ولی خب گفتنش و به زبون آوردنش یه صفای دیگه داره.بعد دیدارمون شب باشه.زیر نور ماه و ستاره ها.الان که دارم تصور میکنم اصن یه حالی دارم که نگو. بعد آخه میدونی چیه.من خب.بضی وقتا که ثلا باهات کار دارمو صدات میزنم دلم میخاد همون موقع جوابمو بدی.مثلا وقتی میگم که من الان یه مشل دارم برام دعا کن تا خدا گره کارمو باز کنه دلم میخاد همون موقع مشکلم حل بشه.میدونی اینجوری احساس میکنم که تو بیشتر بهم توجه داری و به حرفام گوش میدی.اما وقتی که مشکلم حل نمیشه ،خب،خیلی از دستت عصبانی میشم.البته ببخشیدا.دست خودم نیست.اون موقع خودم نیستم.یکی دیگه میشم/خب آخه یه کوچولو هم باید بهم حق بدی /وقتی میبینم که همه وقتی صدات میزنن و تو سریع حرفشونو گوش میکنی و مشکلشونو حل میکنی به خودم میگم ینی واقعا من انقدر بدبخت و روسیاه و بیچاره هستم که به حرفامو گوش نمیدی.خب نمیشه هم این و ملاک قرار داد که اگر حرف هرکس و گوش دادی پس اون پیش تو عزیزتره.شاید چون نمیخای زیاد صداشو بشنوی زودی حاجتشو میدی تا بره و دست از سرت برداره.نمیدونم.البته این و میگم تا خودم یکم آروم بشم.میدونی آقا چیه؟اصل حرفم اینه.اینو میخام بگم.میخام بگم که درسته گناهکارم درسته بدبخت و بیچارم.ولی با همه ی این حرفا دوست دارم.نمیگم عاشقتم .حیرونتم سرگردونتم یا اینکه سر به بیابون میزارم از غمت.میدونم که نمیشه.اون ماله شیخ جعفر مجتهدی ها و قاضی ها و بحرالعلوم هاست نه منی که هنوز نمازمم درست حسابی نمیخونم.ولی دوست دارم.تو قلبم نسبت به تو یه محبتی هست تمومی نداره.ولی اینم بگما.اگر به لیاقت دیدار هم باشه اگر تو بخای میتونی حتی به سنگ هم لیاقت دیدارتو عنایت کنی.یه نگاه بکن.از اون نگاه های ویژه ای که هرکس ببینه برق و جذبه ی نگاهت اونو بگیره و مجنون و واه و پریشون خودت بکنیش.رفته بودم کوه خضر چندماهه پیش.اونجا انگاری خیلی راحت در دسترس تری تا جاهای دیگه.خیلی صفا داره خداییش.خداییش پاهامونم درد اومدا.ولی خب وقتی رسیدیم یه حس آرامشی داشتم که نگو.....راستی آقا میدونی اینجا خیلی بدحجابی و رک تر بگم بدحجابی بیداد داره میکنه.اصن خیلی شدید شده.الذین والذینِِ روز به روز بدتر از اینه.خداییش خیلی بدجوری شده.آدم نمیدونه چیکار کنه.خودمونم موندیم این چه جوری حل میشه.فرهنگی باید کار کردش یا با زور و نیروی انتظامی و گشت ارشاد؟؟؟؟ حرف که خیلی زیاده...ولی خب قرار بود تو یه جمله بگم حرفمو آقا.ولی نشد دیگه...راستیییییییییییییییییییییی من شنیدم که میگن قراره روز اول فروردین 1404 روز ظهورت باشه .آخه اون روز هم روز جمعست هم شب قدره هم با چشم اندازه20 ساله ی حضرت آقا همخونی داره.من دلم میخاد زود تر از اون موقع بیای.خیلی دیره من اون موقع37 ساله میشم. دیگه مزاحمت نمیشم.ممنون که حرفامو گوشکردی.دوست دارم.فعلا. باران خانم از شما هم ممنونم. |
|||
|