آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
![]()
شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴ ۱۱:۵۲ بعد از ظهر
[#5]
|
||
عضو
شماره عضویت :
2179
حالت :
ارسال ها :
1483
محل سکونت : :
هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
![]()
تعداد بازدیدکنندگان :
379
اعتبار کاربر :
14284
پسند ها :
1053
تشکر شده : 1282
|
بيا برويم رو به روی بادِ شمال
آن سوی پرچين گريهها سرپناهی خيس از مژههای ماه را بلدم که بیراههی دريا نيست. ديگر از اين همه سلامِ ضبط شده بر آدابِ لاجرم خستهام بيا برويم! آن سوی هر چه حرف و حديثِ امروزست هميشه سکوتی برای آرامش و فراموشی ما باقیست میتوانيم بدون تکلم خاطرهئی حتی کامل شويم میتوانيم دمی در برابر جهان به يک واژه ساده قناعت کنيم من حدس میزنم از آوازِ آن همه سال و ماه هنوز بيت سادهئی از غربتِ گريه را بياد آورم. من خودم هستم بی خود اين آينه را رو به روی خاطره مگير هيچ اتفاق خاصی رخ نداده است تنها شبی هفت ساله خوابيدم و بامدادان هزارساله برخاستم. ![]() |
||
![]() ![]() |
|