آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
ماجرای آدمین و گواهینامه
جمعه ۱۶ دی ۱۴۰۱ ۰۸:۴۷ بعد از ظهر
[#7]
|
||
جالب بود گواهینامه گرفتن علی اقا
منم یادم میاد که رفته بودم برای ایین نامه افسری که قرار بود امتحانش رو بگیره اومد وشروع کرد حرف زدن که کسی با خودکار مشکی ،سبز،قرمز تست نزنه که سریعا رد شده خودش رو بدونه منم که اصلا حواسم به این اقا نبود وفکر امتحان بودم .یه خودکار سبز رنگی که داشتم کل تست ها رو زدم وبا کلی ذوق زدگی گفتم اقا تموم شد.اولین نفری بودم که تست ها رو زدم..اخه من همیشه بچه مثت بودم که تقلب به کسی نمیدادم وخودمم تقلب نمی کردم وبرای خودم تو خونه کل کتاب ایین نامه رو تست درست کرده بودم البته تستها یی هم بود ولی من به تست خودم بیشتر اعتقاد داشتم وفراموش نمی کردم ایین نامه رو بماند... با کلی ذوق زدکی برگه رو دادم به افسر ودیدم افسره ناراحت شد گفت مگه نگفتم با خودکار ابی بزنیدگفتم نمیدونستم حواسم نبود خب دیگه شده--با عصبانیت گفت این برگه رو بگیر ویه برگه خام دیگه بهم داد وگفت دوباره با خودکار ابی بزن گفتم ندارم گفت اینم خودکار ابی برگه خودم رو داد وگفت از روی همین مثل قبلیا بزن گفت .دوباره زدم وتحویلش دادم امتحان همه که تموم شد یکی از بچه ها بهم گفت این افسر خیلی سخت گیره خاطرت رو میخواست چون هفته قبل یکی اومد دقیقا مثل شما با خودکار قرمز زده بود ردش کرد گفت برو بیرون نمیدونم چرا تو رو نفرستاد بیرون..البته من میدونستم افسر ها اگر مودب باشی روبروش بهت گیر نمیدن گذشت تا تو شهری ...خیلیا رو رد میکرد نوبت من شد گفت بیا بشین پشت فرمان منم کلی استرس داشتم همه چی رو رعایت کردم وگفت برو حرکت کردم ورسیدیم به تقاطع ، یه ماشینی از دور میومد جاده شکر خدا خلوت بود تقاطع رو بدون اینکه ایست کامل کنم رد کردم گفت چی شد مشخص نشدایستادی یا نه گفتم خب دیگه ایستادم گفت ما که ندیدیم رسید به یه ایستگاه اتوبوس گفت همینجا باایست گفتم اخه اینجا نمیشه ایستاد. گفت من میگم باایست گفتم ایستگاهه وا گفت باایست زود منم ایستادم گفت برو پایین.فهمیدم قبول شدم کلی ذوق زده شده بودم خیلی سخت نبود کار ولی استرس داشتم |
|||
|