آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
جمعه ۲۱ تیر ۱۳۹۲ ۰۲:۲۶ بعد از ظهر
|
|||||
نمیدونید چقد برای این گواهینامه اذیت شدم دفه اول که برای گواهینامه رفتم حدودا همون 3 سال پیش دیدم اوه چه دردسری داره طبق فامیلیمون هر حرفی روز مخصوص داره برای مراجعه حالا برم مراجعه کنم تشکیل پرونده بدم معاینه چشم و بانک اون روز تموم میشد باز باید صبر میکردم دوباره نوبت فامیلیم میشد دوباره صبحش میرفتم برای آیین نامه اگه قبول میشدم بازم طبق فامیلیم باید یه روز دیگه میومدم قبلنا خیلی راحت تر بود منم با این شرایط کاریم نمیتونستم اینقد برم و بیام بیخیالش شدم تا 2 سال پیش که شرکت 10 روزی تعطیلات تابستونی داشت باز رفتم برای گواهینامه صبح زود بلند شدم موتور قراضمو روشن کردم رفتم از اونجایی که بنزینم روی زاپاس بود وسط راه یک پمپ بنزین دیدم رفتم بنزین زدم وقتی خواستم موتورمو روشن کنم هر کار کردم روشن نشد بعد از 10 دقیقه ور رفتن بالاخره روشن شد و باز گازشو گرفتم دیر نرسم 5 کیلومتری رفتش یهویی باز به پت پت افتاد خاموش شدش. خلاصش کنم 4 بار خاموش شد بعد 10 دقیق روشن میشد دفه آخریش که دیگه روشن نمیشد با هل خودمو رسوندم راهنمایی رانندگی فکر کنم وقتی رسیدم ساعت 8 شده بود در صورتی که باید 7 اونجا میبودم ولی مثلا شانسم گرفته بود افسره هنوز نیومده بود ساعت 8:30 بود افسر اومد در رو باز کرد بعد گفتش اونایی که برای گواهینامه موتور اومدن باید برن آموزشگاه دیگه اینجا نیستش قیافه من قیافه افسر لیست آموزشگاهاشو نگاه کردم همش 2 تا بود فاصلشونم زیاد هزینه ثبت نام 80 تومن کلا 120 تومنی در میومد برام منم کلا پشیمون شدم برگشتم خونه تا همین چند ماه 6 ماه پیش بود رفیقم بهم گیر داد گفت تو تعطیلات برو گواهینامتو بگیر 20 روز تعطیلی داریم عیدی منم گفتم باشه هنوز به تعطیلات نرسیده بودیم گشت منو گرفت بردنم پاسگاه موتورمم ازم گرفتن منم کلا بیخیال موتورم شده بودم چون ارزش نداشت درش بیارم 150 تومن خریده بودمش برای در اوردنش 200 باید میدادم البته بابام رفت کاراشو کرد با کلی بدبختی آخرش درش اوردیم منم اول تعطیلات رفتم آموزشگاه ثبت نام کردم بعد طرف بهم میگه شروع کلاسا از شنبه 17 فروردین درست همون موقع که تعطیلاتمون تموم میشد خب انگاری زیادی حرف زدم خسته شدین برای همین قسمت آموزشگاه رو کلا سانسور میکنم آیین نامه و امتحان عملی آموزشگاه رو قبول شدم رفتم برای آیین نامه اصلی توی راهنمایی رانندگی البته نه به این راحتی، خود همینام کلی داستان داره ولی نمیخوام سرتون رو درد بیارم آدمین و امتحان آیین نامه در راهنمایی و رانندگی صبح سه شنبه بود مرخصی ساعتی گرفته بودم ساعت 6 از خونه با بابایی اومدم بیرون سریع نوبت بگیرم معطل نشم وقتی رسیدم 3 نفر بودیم در هم بسته بود مثلا پشت سر هم بودیم ولی تا وقتی در رو باز کردن حدودای ساعت 7:10 اینقد شلوغ شد که صفی در کار نبود کاردکس ها رو گرفتن مثلا برای ثبت اسم من با وجود اینکه جزو اولین نفرایی بودم که کاردسم و دادم ساعت 9 نوبتم شد کلی هم مونده بودن یه اطلاعیه هم به دیوار زده بودن امتحان ساعت 12:30 با وجود اینکه به بابام کلی اصرار کردم بره نرفته بود و منتظرم بود بیرون، منم سوار ماشینش شدم و برگشتیم خونه یه 2 ساعتی تو خونه آیین نامه رو خوندم بعد دوباره با بابایی رفتیم برای امتحان وسطایه راه حالم بد شد حالت تهوع بهم دست داد یک جورایی با همین حال خرابی رفتم داخل همه هم تقریبا نگران تلفن همراهشون بودن که کجا بزارن، چون ورود موبایل ممنوع بود منم که 2 تا گوشی همرام بود کردمشون توی جورابم هرکی رفت روی یک صندلی نشست تا همه اومدن داخل فکر کنم 300-400 نفری شدیم بعد افسر اومد شروع کرد حرف زدن کاملا جدی گفت هر کسی تلفن همراه داره بزاره توی کمد کنار در خودم تضمین میکنم که گم نشه تا همه وسایلشونو پیدا نکنن در رو باز نمیکنم اگه لازم بشه زنگ میزنم آگاهی بیات از همه بازجویی کنه تا همه وسایلشونو پیدا کنن اگر از کسی گوشی بگیرم قانون گفته از 1 تا 6 ماه از امتحان محرومش کنید. من اگر پیدا کنم میزنم 6 ماه محروم بشین پس گوشیاتون رو خاموش کنید بزارید توی کمد اگر گوشی کسی توی کمد زنگ بخوره 1 ماه محرومش میکنم حرفاش که تموم شد همه حمله کردن طرف کمد و گوشیاشونو گزاشتن داخل منم گوشیام همچنان داخل جورابم بود همه که نشستن یک سرباز کاردس ها رو شروع کرد به چیدن روی صندلیا و اسماشونو میخوند تا اونجا بشینن داشت ردیف آخر رو میخوند ، منم با خودم گفتم گوشیامو برم بزارم من که شانس ندارم یهو دیدی لو رفتم باز 6 ماه محروم میشم خلاصه رفتم گوشیامو گزاشتم تو کمد نشستم سر جام همه ساکت منتظر شروع آزمون بودیم سرهنگ اومد گفت اونایی که دفه اولشونه دستا بالا بار اولیا هم دستاشونو بلند کردن سرهنگه هم مشکوک میزد، دید این ردیف وسط تعداد جدیداش بیشترن گفت بلند بشین وایسین کنار صندلیاتون بعد به سربازه گفت بگردشون نفر اول رو که گشت یک گوشی ازش گرفت انداختنش بیرون 6 ماه محروم نفر دوم که گوشیشو در اوردن 2 نفر دیگه از ترس با گوشی توی دستشون اومدن بیرون گفتن بزارنش توی کمد ولی سرهنگه قبول نکرد اونا رو هم انداخت بیرون توی ردیف کناری یکی ترسید گوشیشو کرد توی کفشش اون ردیف که تموم شد، سربازه رفت تو یک اتاقی وقتی برگشت صاف رفت پیش همون پسری که گوشیشو تو کفشش کرده بود کشیدش بیرون گفت گوشیتو در بیار پسره گفت کدوم گوشی؟ سربازه گفت همونی که توی کفش چپت گزاشتی سربازه کفش پسره رو در اورد گوشیشم گرفت 6 ماه هم محروم از امتحان ( یک دوربین توی اتاق بود با اون دیده بودنش ) خلاصه امتحانو دادیم اونم چه امتحانی ، سوالاش واقعا سخت بود وقت که تموم شد گوشیامونو برداشتیم انداختنمون بیرون، برای اعلام نتایج یکیشون میگفت دفه 9 که داره رد میشه یکی میگفت دفعه قبل 29 تا غلط داشته یک حرفایی میزدن کلا من از قبول شدنم نا امید شده بودم هر 10 دقیقه 20 تایی اسم میوردن، هرکسی اسمش بود رد شده بود باید میرفت هفته دیگه میومد منم تو اوج حال خرابی بودم روی پاهام نمیتونستم وایسم امتحان رو هم به زور دادم لیست آخر مردودیا رو که اوردن اسم من توش نبود حتی نای خوشحال شدن نداشتم بابام کلی ذوق کرده بود با اینکه از صبح بیرون توی گرما منتظر من بود بعد اینایی که قبول شده بودن رو بردن داخل یه عکس ازمون گرفتنو مشخصاتمون رو، یک تاریخ و ساعت دادن برای امتحان عملی و تموم منم تلوتلو خورون رفتم سوار ماشین بابایی شدم سرمو از پنجره کرده بودم بیرون هوا بخورم فقط دوست داشتم بالا بیارم ولی خودمو کنترل میکردم وقتی رسیدیم خونه اونقد فشار بالام بود میخواستم توی باغچه خودمو خالی کنم ولی بازم خودمو کنترل کردم از پله ها رفتم بالا در خونه رو باز کردم رفتم تو دستشویی ............................................................ .............................................................. خالیه خالی شدم رفتم تو اتاق افتادم تا 12 شب خوابیدم ادامه دارد.....
ویرایش موضوع توسط : admin
در تاریخ : شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۵ ۱۲:۴۶ قبل از ظهر
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
||||||
|
اطلاعات نویسنده |
ماجرای آدمین و گواهینامه
جمعه ۲۱ تیر ۱۳۹۲ ۰۳:۳۶ بعد از ظهر
[1]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
70
حالت :
ارسال ها :
5183
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
568
دعوت شدگان :
2
اعتبار کاربر :
34681
پسند ها :
6789
تشکر شده : 6056
|
ممنون یه رمان بود واسه خودش البته طنز
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
ماجرای آدمین و گواهینامه
شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲ ۱۰:۱۹ قبل از ظهر
[2]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
28
حالت :
ارسال ها :
967
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
333
اعتبار کاربر :
3698
پسند ها :
590
تشکر شده : 1295
|
خیلی جالب بود ممنوننننننننن
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
ماجرای آدمین و گواهینامه
شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲ ۱۱:۱۰ قبل از ظهر
[3]
|
|||
مدیر انجمن
شماره عضویت :
6
حالت :
ارسال ها :
1845
محل سکونت : :
تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
451
دعوت شدگان :
9
اعتبار کاربر :
12915
پسند ها :
1948
تشکر شده : 2815
|
اي خداااااااا از دست شما دلم درد گرفت .
می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
ماجرای آدمین و گواهینامه
شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲ ۱۲:۴۹ بعد از ظهر
[4]
|
|||
سلام علی آقا این گواهینامه گرفتن شما هم کلی ماجرا داشته ولی واقعا جالب بود ممنون
انشاالله در همه مراحل زندگیتون موفق و مؤید باشین خدا باباییتونم براتون حفظ کنه ایشاالله اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم علی آقا برا سلامتی شما وخانواده محترمتون می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
ماجرای آدمین و گواهینامه
شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲ ۰۳:۲۴ بعد از ظهر
[5]
|
|||
مدیر انجمن
شماره عضویت :
44
حالت :
ارسال ها :
2792
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
773
دعوت شدگان :
12
اعتبار کاربر :
21876
پسند ها :
2658
تشکر شده : 3464
وبسایت من :
وبسایت من
|
خسته نباشی ادمین
ادمین استعداد نویسندگی هم داریا حقتو خوردن وگرنه باید به جای سیمین دانشور تو رو بعنوان بهترین طنز پرداز ایران معرفی میکردن ادمین چند تا پیشنهاد برات داشتم : 1- به این نویسندگیت تا آخر ماه رمضون ادامه بده بچه ها سر گرم بشن حد الاقل بهتر از سریالهایی که از رسانه ملی پخش میشه فقط یه جاهایشو سانسور کن مثلا در خونه رو باز کردم رفتم تو دستشویی ............................................................ بالا اوردم .............................................................. ماه رمضونی حال همه رو بد کردی 2- توخیابونها هم تک چرخ نزن خطرناکه ادمین می پسندم 2 1 1 تعداد آنلایک ها ( 1 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
ماجرای آدمین و گواهینامه
شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲ ۰۸:۱۴ بعد از ظهر
[6]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
102
حالت :
ارسال ها :
212
محل سکونت : :
روی زمین خدا
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
75
اعتبار کاربر :
708
پسند ها :
340
تشکر شده : 78
|
دستتون دردنکنه خیلی جالب بود
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
ماجرای آدمین و گواهینامه
جمعه ۱۶ دی ۱۴۰۱ ۰۸:۴۷ بعد از ظهر
[7]
|
|||
جالب بود گواهینامه گرفتن علی اقا
منم یادم میاد که رفته بودم برای ایین نامه افسری که قرار بود امتحانش رو بگیره اومد وشروع کرد حرف زدن که کسی با خودکار مشکی ،سبز،قرمز تست نزنه که سریعا رد شده خودش رو بدونه منم که اصلا حواسم به این اقا نبود وفکر امتحان بودم .یه خودکار سبز رنگی که داشتم کل تست ها رو زدم وبا کلی ذوق زدگی گفتم اقا تموم شد.اولین نفری بودم که تست ها رو زدم..اخه من همیشه بچه مثت بودم که تقلب به کسی نمیدادم وخودمم تقلب نمی کردم وبرای خودم تو خونه کل کتاب ایین نامه رو تست درست کرده بودم البته تستها یی هم بود ولی من به تست خودم بیشتر اعتقاد داشتم وفراموش نمی کردم ایین نامه رو بماند... با کلی ذوق زدکی برگه رو دادم به افسر ودیدم افسره ناراحت شد گفت مگه نگفتم با خودکار ابی بزنیدگفتم نمیدونستم حواسم نبود خب دیگه شده--با عصبانیت گفت این برگه رو بگیر ویه برگه خام دیگه بهم داد وگفت دوباره با خودکار ابی بزن گفتم ندارم گفت اینم خودکار ابی برگه خودم رو داد وگفت از روی همین مثل قبلیا بزن گفت .دوباره زدم وتحویلش دادم امتحان همه که تموم شد یکی از بچه ها بهم گفت این افسر خیلی سخت گیره خاطرت رو میخواست چون هفته قبل یکی اومد دقیقا مثل شما با خودکار قرمز زده بود ردش کرد گفت برو بیرون نمیدونم چرا تو رو نفرستاد بیرون..البته من میدونستم افسر ها اگر مودب باشی روبروش بهت گیر نمیدن گذشت تا تو شهری ...خیلیا رو رد میکرد نوبت من شد گفت بیا بشین پشت فرمان منم کلی استرس داشتم همه چی رو رعایت کردم وگفت برو حرکت کردم ورسیدیم به تقاطع ، یه ماشینی از دور میومد جاده شکر خدا خلوت بود تقاطع رو بدون اینکه ایست کامل کنم رد کردم گفت چی شد مشخص نشدایستادی یا نه گفتم خب دیگه ایستادم گفت ما که ندیدیم رسید به یه ایستگاه اتوبوس گفت همینجا باایست گفتم اخه اینجا نمیشه ایستاد. گفت من میگم باایست گفتم ایستگاهه وا گفت باایست زود منم ایستادم گفت برو پایین.فهمیدم قبول شدم کلی ذوق زده شده بودم خیلی سخت نبود کار ولی استرس داشتم می پسندم 0
|
||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
موضوعات مشابه | ||||
عنوان موضوع | نویسنده | پاسخ | بازدید | آخرین پاسخ |
ماجرای آدمین و گواهینامه قسمت 4 ( آخر ) |
admin |
10 | 1115 | admin |
ماجرای آدمین و گواهینامه 3 |
admin |
13 | 1401 | فاطمه 1 |
ماجرای آدمین و گواهینامه 2 |
admin |
4 | 779 | قمرخانم |
برچسب ها
|
ماجرای ، آدمین ، گواهینامه ، |
|