انجمن یاران منتظر

ختم قرآن



آخرین ارسال ها
پروژه کرونا(COVID 19) ..:||:.. لیست برنامه ختم قرآن یاران منتظر ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین امسال اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. تا حالا به لحظه تحویل سال 1450 فکر کردید!!؟؟ ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین سال 1395 اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. اگر بفهمید بیشتر از یک هفته دیگر زنده نیستید، چی کار می کنید؟! ..:||:.. **متن روز پدر و روز مرد** ..:||:.. الان چتونه؟ ..:||:.. 🔻هدیه‌ تحقیرآمیز کِندی ..:||:.. ღ ღ ღتبریک ازدواج به دوست خوبم هستی2013 جان عزیز ღ ღ ღ ..:||:..

نوار پیام ها
( یسنا : ▪️خــداحافظ مُــــحَرَّم 😭 نمى دانم سال دیگر دوباره تو را خواهم دید یا نه؟!... 🖤اما اگر وزیدى و از سَرِ کوى من گذشتى، سلامَم را به اربابم برسان... ◾️ بگو همیشه برایَت مشکى به تَن مى کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!... ◾️بگو گرچه جوانى مى کرد، اما به سَرِ سوزنى ارادتش هم که شده، تو را از تَهِ دل دوست داشت... ◼️با چاى روضه تو و نذری ات، صفا مى کرد و سَرَش درد مى کرد براى نوکرى... 🏴 مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا مى سپارم... و دلم شور مى زند براى \"صَفر\"ى که دارد از \"سَفَر\" مى رسد... # )     ( سینا : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها): «ما جَعَلَ اللّه ُ بَعدَ غَدیرِخُمٍّ مِن حُجَّةٍ و لاعُذرٍ؛ خداوند پس از غدیرخم برای کسی حجّت و عذری باقی نگذاشت.» «دلائل الإمامَه، ص 122» )     ( فاطمه 1 : ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت زهرایی و خورشید غبار قدمت کی گفته که تو حرم نداری بانو؟ ای وسعت دل‌های شکسته، حَرَمت. (شهادت حضرت زهرا تسلیت باد) )     ( programmer : امام علی (ع):مردم سه گروهند: (1) دانشمندی خدایی، (2) دانش آموزی بر راه رستگاری (3) و پشه های دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که از پی هر جنبنده و هر صدا می روند، و با وزش هر بادی، حرکت می کنند، نه از پرتو دانش، روشنی یافتند، و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند. )     ( programmer : امام علی ع : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد. )     ( programmer : امام علی (ع):دعوت کننده ای که فاقد عمل باشد مانند تیر اندازی است که کمان او زه ندارد. )     ( programmer : امام علی(ع): در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند )     ( سینا : هزارها سال از هبوط آدم بر سیاره‌ی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنه‌ی خاك جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است كه شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیك است. )     ( programmer : فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مه‌شکن لازم است که همان بصیرت است....(مقام معظم رهبری) )     ( سینا : یاران! شتاب كنید ، قافله در راه است . می گویند كه گناهكاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهكاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند )     ( سینا : برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ**اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه) خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده! )     ( فاطمه 1 : ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن +++ چشمم به راه ماند بیا و شبی از این پس‌کوچه‌های خاکی قلبم عبور کن +++ آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن )     ( سینا : دود می خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام ؟ )    
مدیریت پیام ها


اگر این اولین بازدید شما از انجمن یاران منتظراست ، میبایست برای استفاده از کلیه امکانات انجمن عضو شوید و یا اگر عضو انجمن می باشید وارد شوید .


انجمن یاران منتظر » وقایع التفاقیه » دلنوشته های واقعی و خاطرات اعضاء یاران » ماجرای آدمین و گواهینامه



ماجرای آدمین و گواهینامه

دیروز بعد از 3 سال بالاخره گواهیناممو گرفتم نمیدونید چقد برای این گواهینامه اذیت شدم دفه اول که  برای گواهینامه رفتم حدودا همون 3 سال پیش دیدم اوه چه دردسری داره طبق فامیلیمون هر حرفی روز مخصوص داره برای مراجعه حالا برم مراجعه کنم تشکیل پرونده بدم معاینه چشم و بانک اون روز تموم میشد باز باید صبر میکردم دوباره نوبت فامیلیم میشد دوباره صبحش میرفتم برای آیین نامه اگه قبول میشدم بازم طبق فامیلیم باید یه روز دیگه میومدم قبلنا خیلی راحت تر بود منم با این شرایط کاریم نمیتونستم اینقد برم و بیام بیخیالش
lh[vhd Hnldk , ',hidkhli


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد

اطلاعات نویسنده
جمعه ۲۱ تیر ۱۳۹۲ ۰۲:۲۶ بعد از ظهر
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من


مدال ها:4
مدال تخصص
مدال تخصص
مدال صندلی داغ
مدال صندلی داغ
مدال 3 سالگی عضویت
مدال 3 سالگی عضویت
کاربران برتر
کاربران برتر

|

دیروز بعد از 3 سال بالاخره گواهیناممو گرفتم
نمیدونید چقد برای این گواهینامه اذیت شدم
دفه اول که  برای گواهینامه رفتم حدودا همون 3 سال پیش دیدم اوه چه دردسری داره
طبق فامیلیمون هر حرفی روز مخصوص داره برای مراجعه
حالا برم مراجعه کنم تشکیل پرونده بدم معاینه چشم و بانک اون روز تموم میشد باز باید صبر میکردم دوباره نوبت فامیلیم میشد
دوباره صبحش میرفتم برای آیین نامه اگه قبول میشدم بازم طبق فامیلیم باید یه روز دیگه میومدم
قبلنا خیلی راحت تر بود
منم با این شرایط کاریم نمیتونستم اینقد برم و بیام
بیخیالش شدم
تا 2 سال پیش که شرکت 10 روزی تعطیلات تابستونی داشت
باز رفتم برای گواهینامه صبح زود بلند شدم موتور قراضمو روشن کردم رفتم
از اونجایی که بنزینم روی زاپاس بود وسط راه یک پمپ بنزین دیدم رفتم بنزین زدم
وقتی خواستم موتورمو روشن کنم هر کار کردم روشن نشد
بعد از 10 دقیقه ور رفتن
بالاخره روشن شد و باز گازشو گرفتم دیر نرسم
5 کیلومتری رفتش یهویی باز به پت پت افتاد خاموش شدش.
خلاصش کنم  4 بار خاموش شد بعد 10 دقیق روشن میشد
دفه آخریش که دیگه روشن نمیشد با هل خودمو رسوندم راهنمایی رانندگی 
فکر کنم وقتی رسیدم ساعت 8 شده بود در صورتی که باید 7  اونجا میبودم ولی مثلا شانسم گرفته بود افسره هنوز نیومده بود
ساعت 8:30 بود افسر اومد در رو باز کرد بعد گفتش اونایی که برای گواهینامه موتور اومدن باید برن آموزشگاه دیگه اینجا نیستش 
قیافه من 
قیافه افسر 
لیست آموزشگاهاشو نگاه کردم همش 2 تا بود
فاصلشونم زیاد 
هزینه ثبت نام 80 تومن
کلا 120 تومنی در میومد برام
منم کلا پشیمون شدم برگشتم خونه
تا همین چند ماه 6 ماه پیش بود رفیقم بهم گیر داد گفت تو تعطیلات برو گواهینامتو بگیر
20 روز تعطیلی داریم عیدی
منم گفتم باشه
هنوز به تعطیلات نرسیده بودیم گشت منو گرفت بردنم پاسگاه موتورمم ازم گرفتن 
منم کلا بیخیال موتورم شده بودم
چون ارزش نداشت درش بیارم
150 تومن خریده بودمش برای در اوردنش 200 باید میدادم 
البته بابام رفت کاراشو کرد با کلی بدبختی آخرش درش اوردیم
منم اول تعطیلات رفتم  آموزشگاه ثبت نام کردم بعد طرف بهم میگه شروع کلاسا از شنبه 17 فروردین 
درست همون موقع که تعطیلاتمون تموم میشد 

خب انگاری زیادی حرف زدم خسته شدین برای همین قسمت آموزشگاه رو کلا سانسور میکنم
آیین نامه و امتحان عملی آموزشگاه رو قبول شدم رفتم برای آیین نامه اصلی توی راهنمایی رانندگی
البته نه به این راحتی، خود همینام کلی داستان داره ولی نمیخوام سرتون رو درد بیارم


آدمین و امتحان آیین نامه در راهنمایی و رانندگی

صبح سه شنبه بود مرخصی ساعتی گرفته بودم
ساعت 6 از خونه با بابایی اومدم بیرون سریع نوبت بگیرم معطل نشم
وقتی رسیدم 3 نفر بودیم در هم بسته بود
مثلا پشت سر هم بودیم ولی تا وقتی در رو باز کردن حدودای ساعت 7:10 اینقد شلوغ شد که صفی در کار نبود
کاردکس ها رو گرفتن مثلا برای ثبت اسم
من با وجود اینکه جزو اولین نفرایی بودم که کاردسم و دادم  ساعت 9 نوبتم شد کلی هم مونده بودن
یه اطلاعیه هم به دیوار زده بودن امتحان ساعت 12:30
با وجود اینکه به بابام کلی اصرار کردم بره نرفته بود و منتظرم بود بیرون، منم سوار ماشینش شدم و برگشتیم خونه
یه 2 ساعتی تو خونه آیین نامه رو خوندم بعد دوباره با بابایی رفتیم برای امتحان
وسطایه راه حالم بد شد حالت تهوع بهم دست داد یک جورایی
با همین حال خرابی رفتم داخل
همه هم تقریبا نگران تلفن همراهشون بودن که کجا بزارن، چون ورود موبایل ممنوع بود
منم که 2 تا گوشی همرام بود کردمشون توی جورابم
هرکی رفت روی یک صندلی نشست تا همه اومدن داخل
فکر کنم 300-400 نفری شدیم

بعد افسر اومد شروع کرد حرف زدن
کاملا جدی گفت هر کسی تلفن همراه داره بزاره توی کمد کنار در
خودم تضمین میکنم که گم نشه
تا همه وسایلشونو پیدا نکنن در رو باز نمیکنم اگه لازم بشه زنگ میزنم آگاهی بیات از همه بازجویی کنه تا همه وسایلشونو پیدا کنن
اگر  از کسی گوشی بگیرم قانون گفته از 1 تا 6 ماه از امتحان محرومش کنید.
من اگر پیدا کنم میزنم 6 ماه محروم بشین
پس گوشیاتون رو خاموش کنید بزارید توی کمد
اگر گوشی کسی توی کمد زنگ بخوره 1 ماه محرومش میکنم


حرفاش که تموم شد همه حمله کردن طرف کمد و گوشیاشونو گزاشتن داخل
منم گوشیام همچنان داخل جورابم بود 
همه که نشستن یک سرباز کاردس ها رو شروع کرد به چیدن روی صندلیا و اسماشونو میخوند تا اونجا بشینن
داشت ردیف آخر رو میخوند ، منم با خودم گفتم گوشیامو برم بزارم
من که شانس ندارم یهو دیدی لو رفتم باز 6 ماه محروم میشم

خلاصه رفتم گوشیامو گزاشتم تو کمد نشستم سر جام

همه ساکت منتظر شروع آزمون بودیم
سرهنگ اومد گفت اونایی که دفه اولشونه دستا بالا
بار اولیا هم دستاشونو بلند کردن
سرهنگه هم مشکوک میزد، دید این ردیف وسط تعداد جدیداش بیشترن
گفت بلند بشین وایسین کنار صندلیاتون
بعد به سربازه گفت بگردشون 
نفر اول رو که گشت یک گوشی ازش گرفت انداختنش بیرون 6 ماه محروم
نفر دوم که گوشیشو در اوردن 2 نفر دیگه از ترس با گوشی توی دستشون اومدن بیرون گفتن بزارنش توی کمد
ولی سرهنگه قبول نکرد اونا رو هم انداخت بیرون 
توی ردیف کناری یکی ترسید گوشیشو کرد توی کفشش
اون ردیف که تموم شد، سربازه رفت تو یک اتاقی وقتی برگشت صاف رفت پیش همون پسری که گوشیشو تو کفشش کرده بود کشیدش بیرون
گفت گوشیتو در بیار
پسره گفت کدوم گوشی؟ 
سربازه گفت همونی که توی کفش چپت گزاشتی
سربازه کفش پسره رو در اورد گوشیشم گرفت 6 ماه هم محروم از امتحان
( یک دوربین توی اتاق بود با اون دیده بودنش ) 

خلاصه امتحانو دادیم اونم چه امتحانی ، سوالاش واقعا سخت بود
وقت که تموم شد گوشیامونو برداشتیم انداختنمون بیرون، برای اعلام نتایج
یکیشون میگفت دفه 9 که داره رد میشه
یکی میگفت دفعه قبل 29 تا غلط داشته
یک حرفایی میزدن کلا من از قبول شدنم نا امید شده بودم

هر 10 دقیقه 20 تایی اسم میوردن، هرکسی اسمش بود رد شده بود
باید میرفت هفته دیگه میومد
منم تو اوج حال خرابی بودم
روی پاهام نمیتونستم وایسم
امتحان رو هم به زور دادم
لیست آخر مردودیا رو که اوردن اسم من توش نبود
حتی نای خوشحال شدن نداشتم 
بابام کلی ذوق کرده بود
با اینکه از صبح بیرون توی گرما منتظر من بود
بعد اینایی که قبول شده بودن رو بردن داخل یه عکس ازمون گرفتنو مشخصاتمون رو، یک تاریخ و ساعت دادن برای امتحان عملی
و تموم
منم تلوتلو خورون رفتم سوار ماشین بابایی شدم
سرمو از پنجره کرده بودم بیرون هوا بخورم
فقط دوست داشتم بالا بیارم ولی خودمو کنترل میکردم
وقتی رسیدیم خونه اونقد فشار بالام بود میخواستم توی باغچه خودمو خالی کنم
ولی بازم خودمو کنترل کردم از پله ها رفتم بالا
در خونه رو باز کردم
رفتم تو دستشویی
............................................................

..............................................................
خالیه خالی شدم
رفتم تو اتاق افتادم
تا 12 شب خوابیدم

ادامه دارد.....


ویرایش موضوع توسط : admin
در تاریخ : شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۵ ۱۲:۴۶ قبل از ظهر
















6 تشکر شده از کاربر admin برای ارسال مفید :
زینب سادات , programmer , باران عشق , صبا 20 , sadaf , mohadeseh ,



  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر


    * پاسخ با بیشترین پسند
  1. پسندها :1 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  2. پسندها :1 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه
جمعه ۲۱ تیر ۱۳۹۲ ۰۳:۳۶ بعد از ظهر نمایش پست [1]
بانو
rating
شماره عضویت : 70
حالت :
ارسال ها : 5183
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 568
دعوت شدگان : 2
اعتبار کاربر : 34681
پسند ها : 6789
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/12.jpg
تشکر شده : 6056



ممنون یه رمان بود واسه خودش البته طنز


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : فاطمه 1


گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه
شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲ ۱۰:۱۹ قبل از ظهر نمایش پست [2]
بانو
rating
شماره عضویت : 28
حالت :
ارسال ها : 967
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 333
اعتبار کاربر : 3698
پسند ها : 590
حالت من :  Ashegh.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/01.jpg
تشکر شده : 1295



خیلی جالب بود ممنوننننننننن


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : نرگس
این روز ها حال دلم خوب نیس

دلتنگی اَم عـُود کرده است...

برای دلم حمد شفایی بخوان اَ یُّـها اِمام الرَّئوفــــــ ...

 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه
شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲ ۱۱:۱۰ قبل از ظهر نمایش پست [3]
مدیر انجمن
rating
شماره عضویت : 6
حالت :
ارسال ها : 1845
محل سکونت : : تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 451
دعوت شدگان : 9
اعتبار کاربر : 12915
پسند ها : 1948
حالت من :  Mashkookam.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/10.jpg
تشکر شده : 2815



اي خداااااااا از دست شما دلم درد گرفت .


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : پونه

کاش ....
وقتی خدا در حشر بگوید : چه داشتی؟

سر بکند حسین .... بگوید : حساب شد....

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه
شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲ ۱۲:۴۹ بعد از ظهر نمایش پست [4]
بانو
rating
شماره عضویت : 47
حالت :
ارسال ها : 6234
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1185
دعوت شدگان : 16
اعتبار کاربر : 92776
پسند ها : 4934
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (13).jpg
تشکر شده : 14911
وبسایت من : وبسایت من



سلام علی آقا این گواهینامه گرفتن شما هم کلی ماجرا داشته ولی واقعا جالب بود ممنون
انشاالله در همه مراحل زندگیتون موفق و مؤید باشین
خدا باباییتونم براتون حفظ کنه ایشاالله
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
علی آقا برا سلامتی شما وخانواده محترمتون


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : قمرخانم

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه
شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲ ۰۳:۲۴ بعد از ظهر نمایش پست [5]
مدیر انجمن
rating
شماره عضویت : 44
حالت :
ارسال ها : 2792
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 773
دعوت شدگان : 12
اعتبار کاربر : 21876
پسند ها : 2658
حالت من :  Ashegh.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 3464
وبسایت من : وبسایت من



خسته نباشی ادمین
ادمین استعداد نویسندگی هم داریا حقتو خوردن وگرنه  باید به جای سیمین دانشور تو رو بعنوان بهترین طنز پرداز ایران معرفی میکردن
ادمین چند تا پیشنهاد برات داشتم :
1- به این نویسندگیت تا آخر ماه رمضون ادامه بده بچه ها سر گرم بشن حد الاقل بهتر از سریالهایی که از رسانه ملی پخش میشه  فقط یه جاهایشو سانسور کن  مثلا

در خونه رو باز کردم
رفتم تو دستشویی
............................................................
بالا اوردم
..............................................................
 ماه رمضونی حال همه رو بد کردی

2- توخیابونها هم تک چرخ نزن  خطرناکه ادمین



  می پسندم 2     1  1 
 
 
تعداد پسند های ( 2 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 1 ) از این کاربر

















امضای کاربر : programmer
 عازم يک سفرم ، سفری دور به جايی نزديک
سفری از خود من تا به خودم
مدتی هست نگاهم به تماشای خداست و اميدم به خداوندی اوست …





گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه
شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲ ۰۸:۱۴ بعد از ظهر نمایش پست [6]
بانو
rating
شماره عضویت : 102
حالت :
ارسال ها : 212
محل سکونت : : روی زمین خدا
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 75
اعتبار کاربر : 708
پسند ها : 340
حالت من :  Khoshhal.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (8).jpg
تشکر شده : 78



دستتون دردنکنه خیلی جالب بود


  می پسندم 2     0  2 
 
 
تعداد پسند های ( 2 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : یگانه1

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه
جمعه ۱۶ دی ۱۴۰۱ ۰۸:۴۷ بعد از ظهر نمایش پست [7]
عضو
rating
شماره عضویت : 7
حالت :
ارسال ها : 3721
محل سکونت : : همین نزدیکهای عشق انجایی که ازان امده ام امدنم بهر چه ب
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 501
دعوت شدگان : 1
اعتبار کاربر : 30818
پسند ها : 2103
حالت من :  Delvapas.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (13).jpg
تشکر شده : 3506
وبسایت من : وبسایت من



جالب بود گواهینامه گرفتن علی اقا
منم یادم میاد که رفته بودم برای ایین نامه 
افسری که قرار بود امتحانش رو بگیره اومد وشروع کرد حرف زدن که کسی با خودکار مشکی ،سبز،قرمز تست نزنه که سریعا رد شده خودش رو بدونه
منم که اصلا حواسم به این اقا نبود وفکر امتحان بودم .یه خودکار سبز رنگی که داشتم کل تست ها رو زدم وبا کلی ذوق زدگی گفتم اقا تموم شد.اولین نفری بودم که تست ها رو زدم..اخه من همیشه بچه مثت بودم که تقلب به کسی نمیدادم وخودمم تقلب نمی کردم وبرای خودم تو خونه کل کتاب ایین نامه رو تست درست کرده بودم البته تستها یی هم بود ولی من به تست خودم بیشتر اعتقاد داشتم وفراموش نمی کردم ایین نامه رو
بماند... با کلی ذوق زدکی برگه رو دادم به افسر ودیدم افسره ناراحت شد گفت مگه نگفتم با خودکار ابی بزنیدگفتم نمیدونستم حواسم نبود خب دیگه شده--با عصبانیت گفت این برگه رو بگیر ویه برگه خام دیگه بهم داد وگفت دوباره با خودکار ابی بزن گفتم ندارم گفت اینم خودکار ابی 
برگه خودم رو داد وگفت از روی همین مثل قبلیا بزن گفت .دوباره زدم وتحویلش دادم 
امتحان همه که تموم شد یکی از بچه ها بهم گفت این افسر خیلی سخت گیره خاطرت رو میخواست چون هفته قبل یکی اومد دقیقا مثل شما با خودکار قرمز زده بود ردش کرد گفت برو بیرون نمیدونم چرا تو رو نفرستاد بیرون..البته من میدونستم افسر ها اگر مودب باشی روبروش بهت گیر نمیدن
گذشت تا تو شهری ...خیلیا رو رد میکرد نوبت من شد گفت بیا بشین پشت فرمان
منم کلی استرس داشتم همه چی رو رعایت کردم وگفت برو حرکت کردم ورسیدیم به تقاطع ، یه ماشینی از دور میومد جاده شکر خدا خلوت بود تقاطع رو بدون اینکه ایست کامل کنم رد کردم گفت چی شد   مشخص نشدایستادی یا نه گفتم خب دیگه ایستادم گفت ما که ندیدیم 
رسید به یه ایستگاه اتوبوس گفت همینجا باایست گفتم اخه اینجا نمیشه ایستاد. گفت من میگم باایست گفتم ایستگاهه وا
گفت باایست زود منم ایستادم گفت برو پایین.فهمیدم قبول شدم 
کلی ذوق زده شده بودم خیلی سخت نبود کار ولی استرس داشتم 


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : سینا
 سلام بر یاران شهر آسمانی

سلام بر آنانکه صادقانه ایستادند
مردانه جنگیدند
عاشقانه شهید شدند
و مظلومانه از خاطره دنیاطلبان رفتند
خوشا بحالشان و بدا به حالمان ...

 

 

 
گزارش پست !


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد

موضوعات مشابه
عنوان موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین پاسخ
ماجرای آدمین و گواهینامه قسمت 4 ( آخر ) admin
10 1115 admin
ماجرای آدمین و گواهینامه 3 admin
13 1401 فاطمه 1
ماجرای آدمین و گواهینامه 2 admin
4 779 قمرخانم

برچسب ها
ماجرای ، آدمین ، گواهینامه ،

« آدمین تنها - آدمین بی کس | ماجرای آدمین و گواهینامه 2 »

 











انجمن یاران منتظر

چت روم یاران منتظر

چت روم و انجمن مذهبی امام زمان



هم اکنون 07:17 پیش از ظهر