آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
اطلاعات نویسنده |
چهارشنبه ۱۶ امرداد ۱۳۹۲ ۰۸:۲۴ بعد از ظهر
|
|||||
خب بریم قسمت آخر گواهینامه
البته تا 5-6 قسمت جا داشت ولی نمیشد اونقد کشش داد اگه یادتون باشه خب قسمت قبلی مدارکمو جور کردم رفتم راهنمایی رانندگی بسته بود بعد چند روز با بابایی هماهنگ کردم ، از شرکت هم 3 ساعت مرخصی گرفتم رفتم خونه، موتورو گزاشتم ، همونجا سوار ماشین بابایی شدم رفتیم راهنمایی رانندگی ساعت 9:30 بود رسیدم . منم خودمو آماده کرده بودم ، هرچی مدرک دم دستم بود اصل و کپیشم رو با خودم اوردم ، تو جیبمم 700-800 تومن پول گزاشته بودم گفتم شاید لازم شد منم پریدم رفتم داخل راهنمایی رانندگی، دم در نگهبانه جیبا رو میگشت میگفت گوشیاتونم خاموش کنین منم خاموشیدم یکی از گوشیامو رفتم تو پیش همون افسر مسئول صدور گواهینامه یه خانمی زودتر از من اومده بود داشت جواب اونو میداد برای گواهینامه داداشش اومده بود مثل اینکه مدارک کم داشت ، الانم خواهرش بقیه مدارکو اورده بود ولی کاردکس رو این راهنمایی رانندگی کم کرده بودن خب وقتی که دختره رو فرستاد دنبال نخود سیاه ، من مدارکمو بهش دادم، یک نگاهی کرد ، برگه هاشو ورق زد ، بعد تو چشای من نگاه میکنه میگه: گروه خونی کم داری منو میگی چشام از جاشون در اومدن گفتم پشت کارت پایان خدمت که گروه خونی داره آزمایش گرفتن ازم گروه خونیم مشخصه موقع تعویض کارت هم همونو قبول کردن ازم افسره هم پاشو کرده بود توی یک کفش میگفت : نه ، حتما باید بری آزمایش بدی برگشو بیاری ، اینا قبول نیست. منم مدارکمو برداشتم داشتم میرفتم ببینم چیکار میتونم بکنم ( چه خاکی تو سرم بریزم ) یهو با خودم گفتم الان اینم بیارم باز یه چیز دیگه میگه کم داری. برگشتم پیشش گفتم یه نگاه به پروندم بکن بگو چیا کم داره همه رو با هم بیارم ، یکی یکی منو نفرست دنبال مدارک. یارو هم عصبانی شد گفت: مگه من آدم آهنیم بیام این همه کار کنم پوشه هاتونو نگاه کنم خلاصه یکم با هم حرفمون شد بعد نگاه نکرده گفت برو فقط همون گروه خونی رو کم داره. منم مثل این لشکرای شکست خورده رفتم سوار ماشین شدم بابام بهم گفت چی شد منم گفتم گروه خونی میخوان نمیدونسنم چیکار کنم تنها کاری که از دستم بر میومد این بود که دنبال یک درمانگاه بگردیم که آزمایشگاهم داشته باشه گروه خونیمو معلوم کنم توی اون ترافیک بعید بود زودتر از نیم ساعت پیدا کنیم پیدا هم میکردیم تا نوبت بگیرم ، نوبتم بشه ، خونمو بکشن، بدن آزمایش، نتیجش بیاد خلاصه با نا امیدی کامل رفتیم دنبال درمونگاه یکم اینور اونور رو نگاه کردیم دیدیم خبری نیست منم مثلا تو جی پی اس زدم دنبال درمونگاه ، مگه بالا میومد سرعت ایرانسل هم ته کشیده بود ( مودبانه گفتم ) یهویی یک مرکز دیدیم کنارش پر تابلو دکتر اینا بود مام گفتیم یه سری بزنیم رفتم داخل هیچکی نبود نگهبانیشم خالی بود سوسک هم پیدا نمیشد میخواستم برگردم دیدم نوشته آزمایشگاه طبقه دوم گفتم یه سری بزنم رفتم بالا، یک منشی بیکار نشسته بود پشت میزش منم پرسیدم ببخشید کجا گروه خونی رو مشخص میکنن اونم گفت همینجا منم گفتم پس یه نوبت بدین اونم گفت کارت ملی منم کارت ملیم همرام نبود رفتم از ماشین اوردم دادم بهش همونجا دکتر گفت بیا بریم منم رفتم تو اتاق با اعصاب خراب ، همونجور غر میزدم دکتر که داشت خونمو میکشید ، منم یکم درد دل کردم که چقد اذیتم کردن به خاطر یه گواهینامه اونم گفت واسا الان میگم زودی جوابشو بهت بدن رفتم نشستم رو صندلی کنار منشی ( 2 متر اونورتر ها ) بعد دیدم یه دختر از تو آزمایشگاه منو نگاه میکنه میخنده حتما قیافم خنده دار بوده لابد منم به روم نیوردم 5 دقیقه بعدش گروه خونیمو اوکی کردن بهم دادن منم پریدم پیش بابایی ، تعجب کرده بود چه سریع اومدم خودم حال کردم مام گازو گرفتیم رفتیم، تو راه یه فتوکپی هم زدیم از روش وقتی رسیدیم به خیابونش تازه یادمون افتاد که یک طرفست ، منم برای اینکه زود برسم پیاده شدم همون راهو پیاده رفتم بابامم از اونور دور زد باز از تو نگهبانی رد شدم، همونجا به نگهبان گفتم گوشیم خاموشه زودی پریدم تو رفتم پیش افسر مدارکمو دادم نگاه کرد مدارکو ، گفت حالا برو پیش فلانی اثر انگشت بزن ، رفتم انگشتمو اسکن کرد برگشتم وقتی برگشتم دیدم نیست رفته بود پیش سرهنگ میگفتن میخندیدن هرچیم صداش میکردیم جواب نمیداد وقتیم اومد، پوشه رو نگاه کرد گفت برو پست یک پاکت نامه بگیر ، آدرستو روش بنویس با برگه تایید پستی. گفت زود بیای که من 11 میخوام برم کارت لنگ نمونه. مثلا ادارین ، میگه 11 میخوام برم منم زودی رفتم پست ، کارامو کردم برگشتم این نگهبانه هم از بس منو دیده بود قیافش اینجوری شده بود روی پاکت آدرس کامل خونمونو نوشتم ، شماره تلفنم خونه رو هم نوشتم ، گفتم اینجا کارم تموم بشه گیر این پست نیفتم. اتفاقی افتاد زنگ بزنن. بعد مدارکو دادم افسره تو جیبمم عکسا آماده بود که اگه به عکسام گیر داد بهش بدم یه نگاهی کرد گفت 2 تا عکس کم داره گفتم زیر کپیا منگنه شده نگاه کرد ، گفت تمومه منم باورم نمیشد گفتم تمومه؟ گفت به سلامت گفتم الان برم دیگه؟ گفت برو منم همینجور ناباورانه رفتم پریدم توی ماشین ذوق کرده بودم به بابام گفتم تموم ، روشن کن بریم، ساعت 11 بود تقریبا مام تو ترافیک به سوی خانه راه افتادیم چند کیلومتری که ترافیک نوردی کردیم مامانم زنگ زد گوشیمو جواب دادم سلام ، احوال پرسی........
بعد مامانم گفت علی از راهنمایی رانندگی زنگ زدن گفتن بیا پروندت مشکل داره
می پسندم 6 0 6 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||||
|
اطلاعات نویسنده |
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
پنجشنبه ۱۷ امرداد ۱۳۹۲ ۰۶:۳۹ بعد از ظهر
[1]
|
|||
مدیر انجمن
شماره عضویت :
44
حالت :
ارسال ها :
2792
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
773
دعوت شدگان :
12
اعتبار کاربر :
21876
پسند ها :
2658
تشکر شده : 3464
وبسایت من :
وبسایت من
|
ادامه دارد ............................ . . . . . ادمین فیلمنامه 90 قسمتی مینویسی؟ می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
پنجشنبه ۱۷ امرداد ۱۳۹۲ ۰۶:۴۹ بعد از ظهر
[2]
|
||
نوشته شده توسط : programmer » ادامه دارد ............................ . . . . . ادمین فیلمنامه 90 قسمتی مینویسی؟
به خدا میخوام تمومش کنم ولی خودش تموم نمیشه
تازه کلی هم دارم سانسور میکنم می پسندم 0 |
|||
|
اطلاعات نویسنده |
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
پنجشنبه ۱۷ امرداد ۱۳۹۲ ۰۷:۲۸ بعد از ظهر
[3]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
18
حالت :
ارسال ها :
132
محل سکونت : :
کنار اشکهای اسمان
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
293
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
478
پسند ها :
150
تشکر شده : 77
|
چقدر داستانتون جالبه.............ادامه بدید
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
پنجشنبه ۱۷ امرداد ۱۳۹۲ ۰۷:۳۰ بعد از ظهر
[4]
|
|||
سلام علی آقا
واقعا هم این گواهینامه شما کلی ماجرا داره
شده سریال چند قسمتی حق دارین بگین خسته شدم
هر کی این ماجرا رو بخونه بنظرم از گرفتن گواهینامه پشیمون بشه
ولی انشاالله که ایندفعه مشکل جدی نیست کم کم غروب ماه خدا دیده می شود صد حیف ازین بساط که برچیده میشود در این بهار رحمت و غفران و مغفرت خوشبخت آنکسی ست که بخشیده میشود
پیشاپیش عید توفیق در بندگی مبارک می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
پنجشنبه ۱۷ امرداد ۱۳۹۲ ۰۸:۰۱ بعد از ظهر
[5]
|
||
نوشته شده توسط : اروموبی صدا » چقدر داستانتون جالبه.............ادامه بدید
ممنون ولی این داستان نیست واقعیته می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
|||
|
اطلاعات نویسنده |
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
پنجشنبه ۱۷ امرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۵۶ بعد از ظهر
[6]
|
|||
مدیر انجمن
شماره عضویت :
6
حالت :
ارسال ها :
1845
محل سکونت : :
تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
451
دعوت شدگان :
9
اعتبار کاربر :
12915
پسند ها :
1948
تشکر شده : 2815
|
ميگم علي اقا بيا گواهينامه منو بگير فقط عكسو عوض كن به نظرم خيلي ارامش بيشتره ها
داستان سالها دور از گواهينامه نوشته ادمين
برنامه امشب سينماهاي مشهد . فيلمي بسيار طنز و كمدي با بازي ادميييييييييييييييين . برنده سيمرغ بلورين از راهنمايي و رانندگي
ویرایش ارسال توسط : پونه
در تاریخ : پنجشنبه ۱۷ امرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۵۷ بعد از ظهر می پسندم 5 0 5 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
جمعه ۱۸ امرداد ۱۳۹۲ ۰۴:۳۸ قبل از ظهر
[7]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
70
حالت :
ارسال ها :
5183
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
568
دعوت شدگان :
2
اعتبار کاربر :
34682
پسند ها :
6789
تشکر شده : 6057
|
واقعا خستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!!!نباشید
می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
شنبه ۱۹ امرداد ۱۳۹۲ ۰۱:۴۲ بعد از ظهر
[8]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
106
حالت :
ارسال ها :
2493
محل سکونت : :
جهرم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
428
دعوت شدگان :
7
اعتبار کاربر :
8183
پسند ها :
1684
تشکر شده : 2732
|
ادمین مردم ازبس خندیدم
به ماکه اینقدرگیرندادن.راحت گواهینامه گرفتیم شایدخودت مشکل داری؟؟؟؟؟ ادامه بده جالبه می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
شنبه ۱۹ امرداد ۱۳۹۲ ۰۵:۱۶ بعد از ظهر
[9]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
27
حالت :
ارسال ها :
181
محل سکونت : :
قطعه ای ازبهشت
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
465
اعتبار کاربر :
474
پسند ها :
202
تشکر شده : 22
|
جالبه ولی یه قسمتایی روباید سانسور کرد/دختره نگاه میکردو /کنار منشی نشستمو/.......ازین قبیل..ببخشید من هیچوقت انقدر صریح ورک انتقاد نکرده بودم اما دیگه ......یه کمی بعیده ازشما.....موفق باشید.
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
شنبه ۱۹ امرداد ۱۳۹۲ ۰۹:۱۴ بعد از ظهر
[10]
|
||
نوشته شده توسط : مهدیه » جالبه ولی یه قسمتایی روباید سانسور کرد/دختره نگاه میکردو /کنار منشی نشستمو/.......ازین قبیل..ببخشید من هیچوقت انقدر صریح ورک انتقاد نکرده بودم اما دیگه ......یه کمی بعیده ازشما.....موفق باشید. ممنون مهدیه خانم برای انتقاد ولی توی پرانتز رو هم میخوندین بد نبود رفتم نشستم رو صندلی کنار منشی ( 2 متر اونورتر ها ) البته هم فکر نکنم گفتن اینکه دختره نگام میکرد مشکلی داشته باشه، چون من کاری نکردم، نگاشم نکردم. البته اینم بگم داشت به قیافه من میخندید ، آخه خیلی شبیه جواد رضویانم اینا رو برای شوخی میگم که حوصلتون از خوندن سر نره می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
|||
|
اطلاعات نویسنده |
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
شنبه ۱۹ امرداد ۱۳۹۲ ۰۹:۱۷ بعد از ظهر
[11]
|
||
نوشته شده توسط : maryam20 » ادمین مردم ازبس خندیدم به ماکه اینقدرگیرندادن.راحت گواهینامه گرفتیم شایدخودت مشکل داری؟؟؟؟؟ ادامه بده جالبه مریم خانم منم گواهینامه ماشین گرفتم بدون هیچ مشکلی از همون جلسه اول آموزش هم مربی بهم گفت روشن کن برو، کفشاش رو در میورد رو صندلی لم میداد، منم هرجا میخواستم میرفتم. ( البته اونم چند تا داستان داره ) این گواهینامه موتوره، فرق میکنه می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
|||
|
اطلاعات نویسنده |
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
شنبه ۱۹ امرداد ۱۳۹۲ ۰۹:۴۳ بعد از ظهر
[12]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
106
حالت :
ارسال ها :
2493
محل سکونت : :
جهرم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
428
دعوت شدگان :
7
اعتبار کاربر :
8183
پسند ها :
1684
تشکر شده : 2732
|
من عاشق رانندگی باموتورم.ولی بلدنیستم
می پسندم 0
|
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
برچسب ها
|
ماجرای ، آدمین ، گواهینامه ، |
|