انجمن یاران منتظر

ختم قرآن



آخرین ارسال ها
لیست برنامه ختم قرآن یاران منتظر ..:||:.. پروژه کرونا(COVID 19) ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین امسال اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. تا حالا به لحظه تحویل سال 1450 فکر کردید!!؟؟ ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین سال 1395 اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. اگر بفهمید بیشتر از یک هفته دیگر زنده نیستید، چی کار می کنید؟! ..:||:.. **متن روز پدر و روز مرد** ..:||:.. الان چتونه؟ ..:||:.. 🔻هدیه‌ تحقیرآمیز کِندی ..:||:.. ღ ღ ღتبریک ازدواج به دوست خوبم هستی2013 جان عزیز ღ ღ ღ ..:||:..

نوار پیام ها
( یسنا : ▪️خــداحافظ مُــــحَرَّم 😭 نمى دانم سال دیگر دوباره تو را خواهم دید یا نه؟!... 🖤اما اگر وزیدى و از سَرِ کوى من گذشتى، سلامَم را به اربابم برسان... ◾️ بگو همیشه برایَت مشکى به تَن مى کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!... ◾️بگو گرچه جوانى مى کرد، اما به سَرِ سوزنى ارادتش هم که شده، تو را از تَهِ دل دوست داشت... ◼️با چاى روضه تو و نذری ات، صفا مى کرد و سَرَش درد مى کرد براى نوکرى... 🏴 مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا مى سپارم... و دلم شور مى زند براى \"صَفر\"ى که دارد از \"سَفَر\" مى رسد... # )     ( سینا : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها): «ما جَعَلَ اللّه ُ بَعدَ غَدیرِخُمٍّ مِن حُجَّةٍ و لاعُذرٍ؛ خداوند پس از غدیرخم برای کسی حجّت و عذری باقی نگذاشت.» «دلائل الإمامَه، ص 122» )     ( فاطمه 1 : ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت زهرایی و خورشید غبار قدمت کی گفته که تو حرم نداری بانو؟ ای وسعت دل‌های شکسته، حَرَمت. (شهادت حضرت زهرا تسلیت باد) )     ( programmer : امام علی (ع):مردم سه گروهند: (1) دانشمندی خدایی، (2) دانش آموزی بر راه رستگاری (3) و پشه های دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که از پی هر جنبنده و هر صدا می روند، و با وزش هر بادی، حرکت می کنند، نه از پرتو دانش، روشنی یافتند، و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند. )     ( programmer : امام علی ع : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد. )     ( programmer : امام علی (ع):دعوت کننده ای که فاقد عمل باشد مانند تیر اندازی است که کمان او زه ندارد. )     ( programmer : امام علی(ع): در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند )     ( سینا : هزارها سال از هبوط آدم بر سیاره‌ی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنه‌ی خاك جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است كه شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیك است. )     ( programmer : فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مه‌شکن لازم است که همان بصیرت است....(مقام معظم رهبری) )     ( سینا : یاران! شتاب كنید ، قافله در راه است . می گویند كه گناهكاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهكاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند )     ( سینا : برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ**اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه) خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده! )     ( فاطمه 1 : ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن +++ چشمم به راه ماند بیا و شبی از این پس‌کوچه‌های خاکی قلبم عبور کن +++ آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن )     ( سینا : دود می خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام ؟ )    
مدیریت پیام ها


اگر این اولین بازدید شما از انجمن یاران منتظراست ، میبایست برای استفاده از کلیه امکانات انجمن عضو شوید و یا اگر عضو انجمن می باشید وارد شوید .


انجمن یاران منتظر » وقایع التفاقیه » دلنوشته های واقعی و خاطرات اعضاء یاران » ماجرای آدمین و گواهینامه 3



ماجرای آدمین و گواهینامه 3

خب بریم قسمت آخر گواهینامه البته تا 5-6 قسمت جا داشت ولی نمیشد اونقد کشش داد  اگه یادتون باشه خب قسمت قبلی مدارکمو جور کردم رفتم راهنمایی رانندگی بسته بود بعد چند روز  با بابایی هماهنگ کردم ، از شرکت هم 3 ساعت مرخصی گرفتم رفتم خونه، موتورو گزاشتم ، همونجا سوار ماشین بابایی شدم رفتیم راهنمایی رانندگی ساعت 9:30 بود رسیدم . منم خودمو آماده کرده بودم ، هرچی مدرک دم دستم بود اصل و کپیشم رو با خودم اوردم ، تو جیبمم 700-800 تومن پول گزاشته بودم  گفتم شاید لازم شد منم
lh[vhd Hnldk , ',hidkhli 3


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد
صفحه 1 از 2 < 1 2 > آخرین »


اطلاعات نویسنده
چهارشنبه ۱۶ امرداد ۱۳۹۲ ۰۸:۲۴ بعد از ظهر
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2118
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1244
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28299
پسند ها : 3480
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من


مدال ها:4
مدال تخصص
مدال تخصص
مدال صندلی داغ
مدال صندلی داغ
مدال 3 سالگی عضویت
مدال 3 سالگی عضویت
کاربران برتر
کاربران برتر

|

خب بریم قسمت آخر گواهینامه
البته تا 5-6 قسمت جا داشت ولی نمیشد اونقد کشش داد 
اگه یادتون باشه خب قسمت قبلی مدارکمو جور کردم رفتم راهنمایی رانندگی بسته بود
بعد چند روز  با بابایی هماهنگ کردم ، از شرکت هم 3 ساعت مرخصی گرفتم رفتم خونه، موتورو گزاشتم ، همونجا سوار ماشین بابایی شدم رفتیم راهنمایی رانندگی
ساعت 9:30 بود رسیدم .
منم خودمو آماده کرده بودم ، هرچی مدرک دم دستم بود اصل و کپیشم رو با خودم اوردم ، تو جیبمم 700-800 تومن پول گزاشته بودم  گفتم شاید لازم شد
منم پریدم رفتم داخل راهنمایی رانندگی،  دم در نگهبانه جیبا رو میگشت میگفت گوشیاتونم خاموش کنین
منم خاموشیدم یکی از گوشیامو رفتم تو پیش همون افسر مسئول صدور گواهینامه
یه خانمی زودتر از من اومده بود داشت جواب اونو میداد
برای گواهینامه داداشش اومده بود
مثل اینکه مدارک کم داشت ، الانم خواهرش بقیه مدارکو اورده بود ولی کاردکس رو این راهنمایی رانندگی کم کرده بودن 
خب وقتی که دختره رو فرستاد دنبال نخود سیاه ، من مدارکمو بهش دادم، یک نگاهی کرد ، برگه هاشو ورق زد ،  بعد تو چشای من نگاه میکنه میگه: گروه خونی کم داری

منو میگی چشام از جاشون در اومدن
گفتم پشت کارت پایان خدمت که گروه خونی داره
آزمایش گرفتن ازم گروه خونیم مشخصه
موقع تعویض کارت هم همونو قبول کردن ازم

افسره هم پاشو کرده بود توی یک کفش میگفت : نه ، حتما باید بری آزمایش بدی برگشو بیاری ، اینا قبول نیست.

منم مدارکمو برداشتم داشتم میرفتم ببینم چیکار میتونم بکنم ( چه خاکی تو سرم بریزم  ) یهو با خودم گفتم الان اینم بیارم باز یه چیز دیگه میگه کم داری.

برگشتم پیشش گفتم یه نگاه به پروندم بکن بگو چیا کم داره همه رو با هم بیارم ، یکی یکی منو نفرست دنبال مدارک.

یارو هم عصبانی شد گفت: مگه من آدم آهنیم بیام این همه کار کنم پوشه هاتونو نگاه کنم

خلاصه یکم با هم حرفمون شد بعد نگاه نکرده گفت برو فقط همون گروه خونی رو کم داره.
منم مثل این لشکرای شکست خورده رفتم سوار ماشین شدم
بابام بهم گفت چی شد
منم گفتم گروه خونی میخوان 

نمیدونسنم چیکار کنم
تنها کاری که از دستم بر میومد این بود که دنبال یک درمانگاه بگردیم که آزمایشگاهم داشته باشه گروه خونیمو معلوم کنم
توی اون ترافیک بعید بود زودتر از نیم ساعت پیدا کنیم
پیدا هم میکردیم  تا نوبت بگیرم ، نوبتم بشه ، خونمو بکشن، بدن آزمایش، نتیجش بیاد 
خلاصه با نا امیدی کامل رفتیم دنبال درمونگاه یکم اینور اونور رو نگاه کردیم دیدیم خبری نیست
منم مثلا تو جی پی اس زدم دنبال درمونگاه ، مگه بالا میومد
سرعت ایرانسل هم ته کشیده بود ( مودبانه گفتم ) 
یهویی یک مرکز دیدیم کنارش پر تابلو دکتر اینا بود
مام گفتیم یه سری بزنیم
رفتم داخل هیچکی نبود
نگهبانیشم خالی بود
سوسک هم پیدا نمیشد 
میخواستم برگردم دیدم نوشته آزمایشگاه طبقه دوم
گفتم یه سری بزنم 

رفتم  بالا، یک منشی بیکار نشسته بود پشت میزش
منم پرسیدم ببخشید کجا گروه خونی رو مشخص میکنن
اونم گفت همینجا
منم گفتم پس یه نوبت بدین
اونم گفت کارت ملی 
منم کارت ملیم همرام نبود  رفتم از ماشین اوردم دادم بهش
همونجا دکتر گفت بیا بریم 
منم رفتم تو اتاق با اعصاب خراب ، همونجور غر میزدم

دکتر که داشت خونمو میکشید ، منم یکم درد دل کردم  که چقد اذیتم کردن به خاطر یه گواهینامه
اونم گفت واسا الان میگم زودی جوابشو بهت بدن 
رفتم نشستم رو صندلی کنار منشی  ( 2 متر اونورتر ها )
بعد دیدم یه دختر از تو آزمایشگاه منو نگاه میکنه میخنده 
حتما قیافم خنده دار بوده لابد 
منم به روم نیوردم 5 دقیقه بعدش گروه خونیمو اوکی کردن بهم دادن
منم پریدم پیش بابایی ،  تعجب کرده بود چه سریع اومدم 
خودم حال کردم   

مام گازو گرفتیم رفتیم، تو راه یه فتوکپی هم زدیم از روش 
وقتی رسیدیم به خیابونش تازه یادمون افتاد که یک طرفست ، منم برای اینکه زود برسم پیاده شدم همون راهو پیاده رفتم بابامم از اونور دور زد
باز از تو نگهبانی رد شدم، همونجا  به نگهبان گفتم گوشیم خاموشه  زودی پریدم تو

رفتم پیش افسر مدارکمو دادم نگاه کرد مدارکو ، گفت حالا برو پیش فلانی اثر انگشت بزن ، رفتم انگشتمو اسکن کرد برگشتم
وقتی برگشتم دیدم نیست 
 

رفته بود پیش سرهنگ میگفتن میخندیدن
هرچیم صداش میکردیم جواب نمیداد
وقتیم اومد، پوشه رو نگاه کرد گفت برو پست یک پاکت نامه بگیر ،  آدرستو روش بنویس با برگه تایید پستی.
گفت زود بیای که من 11 میخوام برم کارت لنگ نمونه.

مثلا ادارین ، میگه 11 میخوام برم 

منم زودی رفتم پست ، کارامو کردم برگشتم 
این نگهبانه هم از بس منو دیده بود قیافش اینجوری شده بود 

روی پاکت آدرس کامل خونمونو نوشتم ، شماره تلفنم خونه رو هم نوشتم ، گفتم اینجا کارم تموم بشه گیر این پست نیفتم. اتفاقی افتاد زنگ بزنن.

بعد مدارکو دادم افسره
تو جیبمم عکسا آماده بود که اگه به عکسام گیر داد بهش بدم

یه نگاهی کرد  گفت 2 تا عکس  کم داره
گفتم زیر کپیا منگنه شده
نگاه کرد ، گفت تمومه

منم باورم نمیشد 
گفتم تمومه؟

گفت به سلامت
گفتم الان برم دیگه؟

گفت برو
منم همینجور ناباورانه رفتم پریدم توی ماشین 
ذوق کرده بودم
به بابام گفتم تموم ، روشن کن بریم،   ساعت 11 بود تقریبا
مام تو ترافیک به سوی خانه راه افتادیم
چند کیلومتری که ترافیک نوردی کردیم مامانم زنگ زد
گوشیمو جواب دادم  سلام ، احوال پرسی........

بعد مامانم گفت علی از راهنمایی رانندگی زنگ زدن گفتن بیا پروندت مشکل داره 

 


 


به خدا خسته شدم 

آخه چقد بنویسم 

شما الان با خوندشم خسته شدین 

حالا من همه اینا رو انجام دادم 

اصلا قسمت بعدی تمومش میکنم 

 


  


ادامه دارد ............................
















11 تشکر شده از کاربر admin برای ارسال مفید :
قمر , اروموبی صدا , کوثر , الما , محمد110 , mosafer , programmer , باران عشق , صبا 20 , sadaf , mohadeseh ,



  می پسندم 6     0  6 
 
 
تعداد پسند های ( 6 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر


    * پاسخ با بیشترین پسند
  1. پسندها :6 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  2. پسندها :3 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  3. پسندها :1 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  4. پسندها :1 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  5. پسندها :1 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
پنجشنبه ۱۷ امرداد ۱۳۹۲ ۰۶:۳۹ بعد از ظهر نمایش پست [1]
مدیر انجمن
rating
شماره عضویت : 44
حالت :
ارسال ها : 2792
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 773
دعوت شدگان : 12
اعتبار کاربر : 21876
پسند ها : 2658
حالت من :  Ashegh.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 3464
وبسایت من : وبسایت من




ادامه دارد ............................
.
.
.
.
.


ادمین فیلمنامه 90 قسمتی مینویسی؟


 


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : programmer
 عازم يک سفرم ، سفری دور به جايی نزديک
سفری از خود من تا به خودم
مدتی هست نگاهم به تماشای خداست و اميدم به خداوندی اوست …





گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
پنجشنبه ۱۷ امرداد ۱۳۹۲ ۰۶:۴۹ بعد از ظهر نمایش پست [2]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2118
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1244
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28299
پسند ها : 3480
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من



نوشته شده توسط : programmer »

ادامه دارد ............................
.
.
.
.
.


ادمین فیلمنامه 90 قسمتی مینویسی؟

 

 
به خدا میخوام تمومش کنم ولی خودش تموم نمیشه 

تازه کلی هم دارم سانسور میکنم 


  می پسندم        0 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
پنجشنبه ۱۷ امرداد ۱۳۹۲ ۰۷:۲۸ بعد از ظهر نمایش پست [3]
بانو
rating
شماره عضویت : 18
حالت :
ارسال ها : 132
محل سکونت : : کنار اشکهای اسمان
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 293
دعوت شدگان : 1
اعتبار کاربر : 478
پسند ها : 150
حالت من :  Badhal.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/04.jpg
تشکر شده : 77



چقدر داستانتون جالبه.............ادامه بدید


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : ترنم12
بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه ی عشق ،تَر است
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
پنجشنبه ۱۷ امرداد ۱۳۹۲ ۰۷:۳۰ بعد از ظهر نمایش پست [4]
بانو
rating
شماره عضویت : 47
حالت :
ارسال ها : 6235
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1187
دعوت شدگان : 16
اعتبار کاربر : 92888
پسند ها : 4935
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (13).jpg
تشکر شده : 14912
وبسایت من : وبسایت من



سلام علی آقا
واقعا هم این گواهینامه شما کلی ماجرا داره
شده سریال چند قسمتی حق دارین بگین خسته شدم
هر کی این ماجرا رو بخونه بنظرم از گرفتن گواهینامه پشیمون بشه
ولی انشاالله که ایندفعه مشکل جدی نیست

کم کم غروب ماه خدا دیده می شود

صد حیف ازین بساط که برچیده میشود

در این بهار رحمت و غفران و مغفرت

خوشبخت آنکسی ست که بخشیده میشود

پیشاپیش عید توفیق در بندگی مبارک
 


a (18).jpg

 



  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : قمرخانم

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
پنجشنبه ۱۷ امرداد ۱۳۹۲ ۰۸:۰۱ بعد از ظهر نمایش پست [5]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2118
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1244
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28299
پسند ها : 3480
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من



نوشته شده توسط : اروموبی صدا »
چقدر داستانتون جالبه.............ادامه بدید

ممنون
ولی این داستان نیست واقعیته


  می پسندم 3     0  3 
 
 
تعداد پسند های ( 3 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
پنجشنبه ۱۷ امرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۵۶ بعد از ظهر نمایش پست [6]
مدیر انجمن
rating
شماره عضویت : 6
حالت :
ارسال ها : 1845
محل سکونت : : تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 451
دعوت شدگان : 9
اعتبار کاربر : 12915
پسند ها : 1948
حالت من :  Mashkookam.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/10.jpg
تشکر شده : 2815




 
ميگم علي اقا بيا گواهينامه منو بگير فقط عكسو عوض كن به نظرم خيلي ارامش بيشتره ها 
 

 داستان سالها دور از گواهينامه نوشته ادمين
 
  برنامه امشب سينماهاي مشهد . فيلمي بسيار طنز و كمدي   با بازي ادميييييييييييييييين . برنده سيمرغ بلورين از راهنمايي و رانندگي 
 




ویرایش ارسال توسط : پونه
در تاریخ : پنجشنبه ۱۷ امرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۵۷ بعد از ظهر



  می پسندم 5     0  5 
 
 
تعداد پسند های ( 5 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : پونه

کاش ....
وقتی خدا در حشر بگوید : چه داشتی؟

سر بکند حسین .... بگوید : حساب شد....

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
جمعه ۱۸ امرداد ۱۳۹۲ ۰۴:۳۸ قبل از ظهر نمایش پست [7]
بانو
rating
شماره عضویت : 70
حالت :
ارسال ها : 5183
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 568
دعوت شدگان : 2
اعتبار کاربر : 34682
پسند ها : 6789
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/12.jpg
تشکر شده : 6057



واقعا خستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!!!نباشید


  می پسندم 3     0  3 
 
 
تعداد پسند های ( 3 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : فاطمه 1


گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
شنبه ۱۹ امرداد ۱۳۹۲ ۰۱:۴۲ بعد از ظهر نمایش پست [8]
بانو
rating
شماره عضویت : 106
حالت :
ارسال ها : 2493
محل سکونت : : جهرم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 428
دعوت شدگان : 7
اعتبار کاربر : 8183
پسند ها : 1684
حالت من :  Konjkav.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (10).jpg
تشکر شده : 2732



ادمین مردم ازبس خندیدم
به ماکه اینقدرگیرندادن.راحت گواهینامه گرفتیم شایدخودت مشکل داری؟؟؟؟؟
ادامه بده جالبه


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : maryam20

 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
شنبه ۱۹ امرداد ۱۳۹۲ ۰۵:۱۶ بعد از ظهر نمایش پست [9]
بانو
rating
شماره عضویت : 27
حالت :
ارسال ها : 181
محل سکونت : : قطعه ای ازبهشت
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 465
اعتبار کاربر : 474
پسند ها : 202
تشکر شده : 22



جالبه ولی یه قسمتایی روباید سانسور کرد/دختره نگاه میکردو /کنار منشی نشستمو/.......ازین قبیل..ببخشید من هیچوقت انقدر صریح ورک انتقاد نکرده بودم اما دیگه ......یه کمی بعیده ازشما.....موفق باشید.


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : مهدیه
حافظه خوب حافظه ای است که بداندچگونه امور بی اهمیت رافراموش کند.
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
شنبه ۱۹ امرداد ۱۳۹۲ ۰۹:۱۴ بعد از ظهر نمایش پست [10]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2118
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1244
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28299
پسند ها : 3480
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من



نوشته شده توسط : مهدیه »
جالبه ولی یه قسمتایی روباید سانسور کرد/دختره نگاه میکردو /کنار منشی نشستمو/.......ازین قبیل..ببخشید من هیچوقت انقدر صریح ورک انتقاد نکرده بودم اما دیگه ......یه کمی بعیده ازشما.....موفق باشید.


ممنون مهدیه خانم برای انتقاد
ولی توی پرانتز رو هم میخوندین بد نبود 
رفتم نشستم رو صندلی کنار منشی ( 2 متر اونورتر ها )
البته هم فکر نکنم گفتن اینکه دختره نگام میکرد مشکلی داشته باشه، چون من کاری نکردم، نگاشم نکردم.

البته اینم بگم داشت به قیافه من میخندید ، آخه خیلی شبیه جواد رضویانم 

اینا رو برای شوخی  میگم که حوصلتون از خوندن سر نره


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
شنبه ۱۹ امرداد ۱۳۹۲ ۰۹:۱۷ بعد از ظهر نمایش پست [11]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2118
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1244
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28299
پسند ها : 3480
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من



نوشته شده توسط : maryam20 »
ادمین مردم ازبس خندیدم
به ماکه اینقدرگیرندادن.راحت گواهینامه گرفتیم شایدخودت مشکل داری؟؟؟؟؟
ادامه بده جالبه


مریم خانم منم گواهینامه ماشین گرفتم بدون هیچ مشکلی
از همون جلسه اول آموزش هم مربی بهم گفت روشن کن برو، کفشاش رو در میورد رو صندلی لم میداد، منم هرجا میخواستم میرفتم. ( البته اونم چند تا داستان داره
)
این گواهینامه موتوره، فرق میکنه 


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه 3
شنبه ۱۹ امرداد ۱۳۹۲ ۰۹:۴۳ بعد از ظهر نمایش پست [12]
بانو
rating
شماره عضویت : 106
حالت :
ارسال ها : 2493
محل سکونت : : جهرم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 428
دعوت شدگان : 7
اعتبار کاربر : 8183
پسند ها : 1684
حالت من :  Konjkav.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (10).jpg
تشکر شده : 2732



من عاشق رانندگی باموتورم.ولی بلدنیستم


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : maryam20

 

گزارش پست !


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد
صفحه 1 از 2 < 1 2 > آخرین »



برچسب ها
ماجرای ، آدمین ، گواهینامه ،

« واقایا{علی20: لقمم تو حلقم} | علی20: از سفرش به شمال کشور حکایت میکند... »

 











انجمن یاران منتظر

چت روم یاران منتظر

چت روم و انجمن مذهبی امام زمان



هم اکنون 08:44 پیش از ظهر