انجمن یاران منتظر

ختم قرآن



آخرین ارسال ها
لیست برنامه ختم قرآن یاران منتظر ..:||:.. پروژه کرونا(COVID 19) ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین امسال اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. تا حالا به لحظه تحویل سال 1450 فکر کردید!!؟؟ ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین سال 1395 اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. اگر بفهمید بیشتر از یک هفته دیگر زنده نیستید، چی کار می کنید؟! ..:||:.. **متن روز پدر و روز مرد** ..:||:.. الان چتونه؟ ..:||:.. 🔻هدیه‌ تحقیرآمیز کِندی ..:||:.. ღ ღ ღتبریک ازدواج به دوست خوبم هستی2013 جان عزیز ღ ღ ღ ..:||:..

نوار پیام ها
( یسنا : ▪️خــداحافظ مُــــحَرَّم 😭 نمى دانم سال دیگر دوباره تو را خواهم دید یا نه؟!... 🖤اما اگر وزیدى و از سَرِ کوى من گذشتى، سلامَم را به اربابم برسان... ◾️ بگو همیشه برایَت مشکى به تَن مى کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!... ◾️بگو گرچه جوانى مى کرد، اما به سَرِ سوزنى ارادتش هم که شده، تو را از تَهِ دل دوست داشت... ◼️با چاى روضه تو و نذری ات، صفا مى کرد و سَرَش درد مى کرد براى نوکرى... 🏴 مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا مى سپارم... و دلم شور مى زند براى \"صَفر\"ى که دارد از \"سَفَر\" مى رسد... # )     ( سینا : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها): «ما جَعَلَ اللّه ُ بَعدَ غَدیرِخُمٍّ مِن حُجَّةٍ و لاعُذرٍ؛ خداوند پس از غدیرخم برای کسی حجّت و عذری باقی نگذاشت.» «دلائل الإمامَه، ص 122» )     ( فاطمه 1 : ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت زهرایی و خورشید غبار قدمت کی گفته که تو حرم نداری بانو؟ ای وسعت دل‌های شکسته، حَرَمت. (شهادت حضرت زهرا تسلیت باد) )     ( programmer : امام علی (ع):مردم سه گروهند: (1) دانشمندی خدایی، (2) دانش آموزی بر راه رستگاری (3) و پشه های دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که از پی هر جنبنده و هر صدا می روند، و با وزش هر بادی، حرکت می کنند، نه از پرتو دانش، روشنی یافتند، و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند. )     ( programmer : امام علی ع : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد. )     ( programmer : امام علی (ع):دعوت کننده ای که فاقد عمل باشد مانند تیر اندازی است که کمان او زه ندارد. )     ( programmer : امام علی(ع): در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند )     ( سینا : هزارها سال از هبوط آدم بر سیاره‌ی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنه‌ی خاك جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است كه شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیك است. )     ( programmer : فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مه‌شکن لازم است که همان بصیرت است....(مقام معظم رهبری) )     ( سینا : یاران! شتاب كنید ، قافله در راه است . می گویند كه گناهكاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهكاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند )     ( سینا : برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ**اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه) خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده! )     ( فاطمه 1 : ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن +++ چشمم به راه ماند بیا و شبی از این پس‌کوچه‌های خاکی قلبم عبور کن +++ آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن )     ( سینا : دود می خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام ؟ )    
مدیریت پیام ها


اگر این اولین بازدید شما از انجمن یاران منتظراست ، میبایست برای استفاده از کلیه امکانات انجمن عضو شوید و یا اگر عضو انجمن می باشید وارد شوید .


انجمن یاران منتظر » وقایع التفاقیه » دلنوشته های واقعی و خاطرات اعضاء یاران » ماجرای آدمین و گواهینامه قسمت 4 ( آخر )



ماجرای آدمین و گواهینامه قسمت 4 ( آخر )

اگه یادتون باشه قسمت قبلی همه کارام تموم شد داشتم میرفتم خونه که از راهنمایی رانندگی زنگ زدن و گفتن مدارکت ناقصه لینک قسمتای قبلی داستان رو هم براتون میزارم اینجا ماجرای آدمین و گواهینامه 1 ماجرای آدمین و گواهینامه 2 ماجرای آدمین و گواهینامه 3   مامانم که زنگ زد بهم خبرو داد ، وسط ترافیک از ماشین پیاده شدم رفتم اونور خیابون  یک ماشین گرفتم و برگشتم راهنمایی رانندگی ( البته یک کیلومتری چون جاده یک طرفه بود پیاده و بدو بدو رفتم  ) دیگه حسابی خسته شده بودم نگهبان دم درشونم از بس رفتمو
lh[vhd Hnldk , ',hidkhli rslj 4 ( Hov )


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد

اطلاعات نویسنده
دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳ ۱۲:۰۱ قبل از ظهر
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28299
پسند ها : 3480
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من


مدال ها:4
مدال تخصص
مدال تخصص
مدال صندلی داغ
مدال صندلی داغ
مدال 3 سالگی عضویت
مدال 3 سالگی عضویت
کاربران برتر
کاربران برتر

|

اگه یادتون باشه قسمت قبلی همه کارام تموم شد داشتم میرفتم خونه که از راهنمایی رانندگی زنگ زدن و گفتن مدارکت ناقصه
لینک قسمتای قبلی داستان رو هم براتون میزارم اینجا

ماجرای آدمین و گواهینامه 1

ماجرای آدمین و گواهینامه 2

ماجرای آدمین و گواهینامه 3
 


مامانم که زنگ زد بهم خبرو داد ، وسط ترافیک از ماشین پیاده شدم رفتم اونور خیابون 
یک ماشین گرفتم و برگشتم راهنمایی رانندگی ( البته یک کیلومتری چون جاده یک طرفه بود پیاده و بدو بدو رفتم  )
دیگه حسابی خسته شده بودم
نگهبان دم درشونم از بس رفتمو اومدم دیگه کاریم نداشت .
رفتم پیش مسئول صدور گواهینامه ، دلم میخواست هرچی از دهنم در میاد بهش بگم 
خودشم فهمید چه خبره پیش دستی کرد گفت : کجا رفتی یهو ، تا اومدم بهت بگم پروندت ناقصه غیب شدی
منم جوابشو دادم گفتم : مگه ازتون نپرسیدم گفتم تمومه گفتین آره، حتی 2 بار پرسیدم گفتین تمومه

برداشت گفت : خب بعدش که رفتی دیدم تاییده آموزشگات نیست
تازه میتونستم بهت زنگ نزنم بری هفته دیگه بیای
گفتم تا دور نشدی بهت زنگ بزنم بیای

من : 
راست میگفت 
تازه بایدم تشکر میکردم
شانس اوردم منو نفرستاد دوباره دنبال نخود سیاه
واقعا آدم خوبی بود ( والووووووووووو فکر نکنین بد بود ها  )

آقا ما دوباره مدارک رو کاملتر کردیم دادیم ایشون
اومدم بیرون
همون موقع بابام از ترافیک در اومد تازه رسید اونجا
منم سوار کرد برد شرکت.
بعد از ظهرشم چون بدون وسیله بودم
با سرویس رفتم خونه
البته تا نزدیکای خونه
یک چهار راه فاصله داشت  
همینجوری با گوشیم ور میرفتم اومدم از چهار راه رد بشم یهو صدای  ترمز کلمو کشوند بالا 
دیدم پرایده چراغ زرد رو اومد رد کنه ، یهویی قرمز شد در حال  پیچیدن به چپ ، یکی از ماشینا همچین زد بهش یک دور کامل چرخید.
سرنیشانشو قشنگ میدیدم وقتی دور خودشون میچرخیدن 
یک مرد راننده بود
یک زن که یک بچه چند ماهه هم دستش بود
یک دختر پسر کوچیک هم عقب ماشین بودن
بعد تصادف همشون از ماشین اومدن پایین
یکم گیج بودن 
یهویی ماشینی که بهشون زده بود فرار کرد  
منم اومدم شمارشو بردارم
زیادی دور بود نتونستم بخونم
همون موقع زنه که دید ماشینه فرار  کرد چند تا حرف بووووووووووووق زد همونجا با بچه توی دستش غش کرد 
باباهه زودی بچه رو از دستش گرفت
پسر کوچیکشم که حدودا 6 سالش بود یهو شروع کرد به گریه کردن و التماس کردن به مردم 
میگفت مامانم غش کرده براش آب بیارین 
یکی آب بده - مامانم حالش بده داره میمیره و.......

یکی از ماشینا واساد با بطری اومد پایین
ولی بقیه ماشینا فقط میخواستن زودتر به  کاراشون برسون - تو همون وضعیت دستشونو گزاشته بودن رو بووووووووووووووووغ
و میخواستم چهار راه رو خالی کنن
و منم همونجور به راه خودم ادامه دادم 



دیگه دنبالشو نگرفتم

اومدم خونه و داستان تموم شد
با همه خوبی و بدیاش
با همه درد و  رنجاش

این بود واقعیتی از زندگی من

بالاخره تموم شد


ویرایش موضوع توسط : admin
در تاریخ : دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳ ۱۲:۰۴ قبل از ظهر
















14 تشکر شده از کاربر admin برای ارسال مفید :
قمر , فرشته313 , باران عشق , حجاب اسمانی , الی . ارمیا , الما , کوثر , تسنیم93 , programmer , فاطمه 1 , غم هجران , لیلی , صبا 20 , mohadeseh ,



  می پسندم 6     0  6 
 
 
تعداد پسند های ( 6 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر


    * پاسخ با بیشترین پسند
  1. پسندها :2 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه قسمت 4 ( آخر )
دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳ ۱۲:۳۰ بعد از ظهر نمایش پست [1]
بانو
rating
شماره عضویت : 12
حالت :
ارسال ها : 3166
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 356
دعوت شدگان : 1
اعتبار کاربر : 13846
پسند ها : 3168
حالت من :  Gerye.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/bye1.jpg
تشکر شده : 2569


عضو غایب دل گیر و غمگینم...دیگرنای نوشتن ندارم...خسته ی خسته ام


سلام
خیلی جالب بود
همشو خوندم
اون قسمتی که گوشیتو گذاشتی تو جورابت ..............ای خدا انقد خندیدم.....
اون قسمتی که قیافه خودتوافسررو گذاشتی
اون قسمتی که دختره بهت نگاه میکردومیخندید(شیطونه میگه برم بزنم چشاشو در بیارم)

راستی یه سوال
تو تصادف رو دیدی نترسیدی؟؟؟؟؟؟؟؟
وای الان من بودم غش کرده بودم


ویرایش ارسال توسط : الی . ارمیا
در تاریخ : دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳ ۱۲:۳۴ بعد از ظهر



  می پسندم 2     0  2 
 
 
تعداد پسند های ( 2 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : الی . ارمیا


شمع وقتي داستانم راشنيدآتش گرفت
شرح حالم را اگرنشنيده باشي راحتي!

...
وقتی برای خودم می نویسم
خشک می شوم مثل دریاچه ی
ارومیه...
وقتی با تعریف دیگران می نویسم
می شوم مثل
زاینده رود...
که با سطل خیسش می کنند!!

وقتی برای تو می نویسم
می شوم
خلیج فارس
آنقدر زیبا
که دیگران
نوشته هایم را
به اسم خود ثبت می کنند
مثل
خلیج عربی....

 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه قسمت 4 ( آخر )
دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳ ۱۲:۵۴ بعد از ظهر نمایش پست [2]
بانو
rating
شماره عضویت : 80
حالت :
ارسال ها : 2385
محل سکونت : : تو آسموناااا
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 380
دعوت شدگان : 3
اعتبار کاربر : 9973
پسند ها : 2491
حالت من :  Mehraboon.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (13).jpg
تشکر شده : 1418
وبسایت من : وبسایت من


عضو غایب <a target="_blank" rel="nofollow" rel="nofollow" rel="nofollow" href="." target="_blank" title=".">.</a>


اقا ادمین واقعا جالب بود واقعیت زندگیتون من چهارتا شو خوندم یه دورم با بابام خوندم میگفت این واقعیه هرچی گفتم قبول نکرد 
خلاصه بازم اگه بزارین خیلی خوب میشه من خیلی خوشم اومد

 


ویرایش ارسال توسط : الما
در تاریخ : دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳ ۱۲:۵۵ بعد از ظهر



  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : الما
 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه قسمت 4 ( آخر )
دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳ ۰۹:۱۲ بعد از ظهر نمایش پست [3]
بانو
rating
شماره عضویت : 12
حالت :
ارسال ها : 3166
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 356
دعوت شدگان : 1
اعتبار کاربر : 13846
پسند ها : 3168
حالت من :  Gerye.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/bye1.jpg
تشکر شده : 2569


عضو غایب دل گیر و غمگینم...دیگرنای نوشتن ندارم...خسته ی خسته ام


سلام
حرف از تصادف شد و ترس ازتصادف.........که سرم اومد...
امروز داشتم میومدم خونه ...
باران شدیدی میبارید....داشت سیل میومد....منم خیلی ترسیده بودم...
من یه لحظه به دلم افتاد که الان طوری میشه
گوشیموبرداشتم و به یکی پیام دادم :
بدجور بارون میاد من خیلی ترسیدم
بارون میزد به شیشه ماشین و هیچ جایی دیده نمیشد...ماشینا چراغاشونو روشن کرده بودند...
همینطوری که داشتم به جاده نگاه میکردم ماشینی از بغل ما رد شد انقد با سرعت رد شد که آب به شیشه ماشینه ما خورد و من ازترس داد زدم
و اما چن قدمی جلوتر........
یه سگ ازاونطرف جاده داشت میدوید...همینکه گذشت یه سگ دیگه یهو پرید سمت ماشین
یهو صدای بلندترمزو بارون و پرت شدن سگ اونور جاده و جیغ بنفش من..........
وای خداااااااااااا...........انقد ترسیدم......
لااقل یه ذره آب هم تو ماشین نبود بخورم
اگه کمربند نبسته بودمو الان از شیشه هم افتاده بودم بیرون
یادتون باشه همیشه کمربند ببندید

و مهمتر اینکه همیشه یه بطری آب بذارید تو ماشین لازم میشه


ویرایش ارسال توسط : الی . ارمیا
در تاریخ : دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳ ۰۹:۱۵ بعد از ظهر



  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : الی . ارمیا


شمع وقتي داستانم راشنيدآتش گرفت
شرح حالم را اگرنشنيده باشي راحتي!

...
وقتی برای خودم می نویسم
خشک می شوم مثل دریاچه ی
ارومیه...
وقتی با تعریف دیگران می نویسم
می شوم مثل
زاینده رود...
که با سطل خیسش می کنند!!

وقتی برای تو می نویسم
می شوم
خلیج فارس
آنقدر زیبا
که دیگران
نوشته هایم را
به اسم خود ثبت می کنند
مثل
خلیج عربی....

 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه قسمت 4 ( آخر )
دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳ ۱۰:۰۵ بعد از ظهر نمایش پست [4]
عضو
rating
شماره عضویت : 557
حالت :
ارسال ها : 100
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 81
اعتبار کاربر : 327
پسند ها : 91
تشکر شده : 16



سلام جالب بود


  می پسندم        0 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه قسمت 4 ( آخر )
دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳ ۱۰:۳۳ بعد از ظهر نمایش پست [5]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28299
پسند ها : 3480
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من



نوشته شده توسط : الی . ارمیا »
سلام
راستی یه سوال
تو تصادف رو دیدی نترسیدی؟؟؟؟؟؟؟؟
وای الان من بودم غش کرده بودم


سلام
والا من خودم تصادفای از این بدتر کردم
آدمای له شده دیدم
اینا که چیزیشون نشد 


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه قسمت 4 ( آخر )
سه شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۳ ۱۰:۳۸ قبل از ظهر نمایش پست [6]
بانو
rating
شماره عضویت : 275
حالت :
ارسال ها : 1270
محل سکونت : : زاهدان
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 374
دعوت شدگان : 3
اعتبار کاربر : 11123
پسند ها : 1225
حالت من :  Ashegh.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (3).gif
تشکر شده : 1920



[/quote]

سلام
والا من خودم تصادفای از این بدتر کردم
آدمای له شده دیدم
اینا که چیزیشون نشد 
[/quote]




ویرایش ارسال توسط : mosafer
در تاریخ : سه شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۳ ۱۰:۵۹ قبل از ظهر



  می پسندم 2     0  2 
 
 
تعداد پسند های ( 2 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : mosafer






یاعلی
(علیه السلام)

 





گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه قسمت 4 ( آخر )
سه شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۳ ۰۸:۴۵ بعد از ظهر نمایش پست [7]
بانو
rating
شماره عضویت : 787
حالت :
ارسال ها : 266
محل سکونت : : خوزستان
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 81
اعتبار کاربر : 1316
پسند ها : 160
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/g01.jpg
تشکر شده : 256
وبسایت من : وبسایت من



خیلی جالب بود بد نبود میتونستی از این بهتر بنویسی


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : تسنیم93

  وقتی داری گناه میکنی چپ و راست رو نگاه میکنی

 کاش یکبار بالا رو نگاه کنی ،

 به حضرت دوست ...



گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه قسمت 4 ( آخر )
سه شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۳ ۱۰:۵۹ بعد از ظهر نمایش پست [8]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28299
پسند ها : 3480
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من



نوشته شده توسط : تسنیم93 »
خیلی جالب بود بد نبود میتونستی از این بهتر بنویسی


والا ما نویسنده نیستیم
اگر مورد پسندتون نشد به بزرگواری خودتون ببخشید
این آخری رو فقط نوشتم که تمومش کنم
ولی اصلا حس نوشتنش رو نداشتم
 


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه قسمت 4 ( آخر )
چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۳ ۱۲:۳۸ قبل از ظهر نمایش پست [9]
بانو
rating
شماره عضویت : 605
حالت :
ارسال ها : 365
محل سکونت : : اهواز
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 237
اعتبار کاربر : 1894
پسند ها : 371
حالت من :  Maghzmotafaker.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (30).jpg
تشکر شده : 180



سلام من البته کامل متن رو نخوندم ولی این همه بدبختی کشیدی واسه گواهینامه موتور؟
داستانتون جالب بود فقط من یه گله دارم 
درمورد دعاهاست فقط دعاهای کوتاه مثل فرج و عهد رو فایلا صوتیش میخونه
متشکرم لطفا رسیدگی کنید


ویرایش ارسال توسط : یاس زهرا
در تاریخ : چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۳ ۰۱:۵۴ قبل از ظهر



  می پسندم        0 
















امضای کاربر : یاس زهرا

 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای آدمین و گواهینامه قسمت 4 ( آخر )
چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۳ ۰۸:۲۲ بعد از ظهر نمایش پست [10]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28299
پسند ها : 3480
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من



نوشته شده توسط : یاس زهرا »
سلام من البته کامل متن رو نخوندم ولی این همه بدبختی کشیدی واسه گواهینامه موتور؟
داستانتون جالب بود فقط من یه گله دارم 
درمورد دعاهاست فقط دعاهای کوتاه مثل فرج و عهد رو فایلا صوتیش میخونه
متشکرم لطفا رسیدگی کنید

سلام همه دعاها هر شب تست میشن و مشکلی ندارن
مشکل از سرعت شماست
به دلیل حجم بالای بعضی دعاها ، برای باز کردن دعا زمان زیادی سپری میشه
من بهتون پیشنهاد میکنم دعاها رو دانلود کنید و از سیستمتون پخش کنید
لینک دانلود هر دعایی ، داخل همون دعا در انجمن  موجود هستش و میتونید دانلود کنید


  می پسندم        0 
گزارش پست !


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد


برچسب ها
ماجرای ، آدمین ، گواهینامه ، قسمت ، آخر ،

« اولین حضور امال در کلاس بعد از یک ترم | بهشت گمشده روستای ما ..... تصاویر رو خودم گرفتم »

 











انجمن یاران منتظر

چت روم یاران منتظر

چت روم و انجمن مذهبی امام زمان



هم اکنون 01:30 پیش از ظهر