اگه یادتون باشه قسمت قبلی همه کارام تموم شد داشتم میرفتم خونه که از راهنمایی رانندگی زنگ زدن و گفتن مدارکت ناقصه لینک قسمتای قبلی داستان رو هم براتون میزارم اینجا ماجرای آدمین و گواهینامه 1 ماجرای آدمین و گواهینامه 2 ماجرای آدمین و گواهینامه 3 مامانم که زنگ زد بهم خبرو داد ، وسط ترافیک از ماشین پیاده شدم رفتم اونور خیابون یک ماشین گرفتم و برگشتم راهنمایی رانندگی ( البته یک کیلومتری چون جاده یک طرفه بود پیاده و بدو بدو رفتم ) دیگه حسابی خسته شده بودم نگهبان دم درشونم از بس رفتمو
lh[vhd Hnldk , ',hidkhli rslj 4 ( Hov )
اگه یادتون باشه قسمت قبلی همه کارام تموم شد داشتم میرفتم خونه که از راهنمایی رانندگی زنگ زدن و گفتن مدارکت ناقصه
لینک قسمتای قبلی داستان رو هم براتون میزارم اینجا
مامانم که زنگ زد بهم خبرو داد ، وسط ترافیک از ماشین پیاده شدم رفتم اونور خیابون
یک ماشین گرفتم و برگشتم راهنمایی رانندگی ( البته یک کیلومتری چون جاده یک طرفه بود پیاده و بدو بدو رفتم )
دیگه حسابی خسته شده بودم
نگهبان دم درشونم از بس رفتمو اومدم دیگه کاریم نداشت .
رفتم پیش مسئول صدور گواهینامه ، دلم میخواست هرچی از دهنم در میاد بهش بگم
خودشم فهمید چه خبره پیش دستی کرد گفت : کجا رفتی یهو ، تا اومدم بهت بگم پروندت ناقصه غیب شدی
منم جوابشو دادم گفتم : مگه ازتون نپرسیدم گفتم تمومه گفتین آره، حتی 2 بار پرسیدم گفتین تمومه
برداشت گفت : خب بعدش که رفتی دیدم تاییده آموزشگات نیست
تازه میتونستم بهت زنگ نزنم بری هفته دیگه بیای
گفتم تا دور نشدی بهت زنگ بزنم بیای
من :
راست میگفت
تازه بایدم تشکر میکردم
شانس اوردم منو نفرستاد دوباره دنبال نخود سیاه
واقعا آدم خوبی بود ( والووووووووووو فکر نکنین بد بود ها )
آقا ما دوباره مدارک رو کاملتر کردیم دادیم ایشون
اومدم بیرون
همون موقع بابام از ترافیک در اومد تازه رسید اونجا
منم سوار کرد برد شرکت.
بعد از ظهرشم چون بدون وسیله بودم
با سرویس رفتم خونه
البته تا نزدیکای خونه
یک چهار راه فاصله داشت
همینجوری با گوشیم ور میرفتم اومدم از چهار راه رد بشم یهو صدای ترمز کلمو کشوند بالا
دیدم پرایده چراغ زرد رو اومد رد کنه ، یهویی قرمز شد در حال پیچیدن به چپ ، یکی از ماشینا همچین زد بهش یک دور کامل چرخید.
سرنیشانشو قشنگ میدیدم وقتی دور خودشون میچرخیدن
یک مرد راننده بود
یک زن که یک بچه چند ماهه هم دستش بود
یک دختر پسر کوچیک هم عقب ماشین بودن
بعد تصادف همشون از ماشین اومدن پایین
یکم گیج بودن
یهویی ماشینی که بهشون زده بود فرار کرد
منم اومدم شمارشو بردارم
زیادی دور بود نتونستم بخونم
همون موقع زنه که دید ماشینه فرار کرد چند تا حرف بووووووووووووق زد همونجا با بچه توی دستش غش کرد
باباهه زودی بچه رو از دستش گرفت
پسر کوچیکشم که حدودا 6 سالش بود یهو شروع کرد به گریه کردن و التماس کردن به مردم
میگفت مامانم غش کرده براش آب بیارین
یکی آب بده - مامانم حالش بده داره میمیره و.......
یکی از ماشینا واساد با بطری اومد پایین
ولی بقیه ماشینا فقط میخواستن زودتر به کاراشون برسون - تو همون وضعیت دستشونو گزاشته بودن رو بووووووووووووووووغ
و میخواستم چهار راه رو خالی کنن
و منم همونجور به راه خودم ادامه دادم
دیگه دنبالشو نگرفتم
اومدم خونه و داستان تموم شد
با همه خوبی و بدیاش
با همه درد و رنجاش
این بود واقعیتی از زندگی من بالاخره تموم شد
ویرایش موضوع توسط : admin
در تاریخ : دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳ ۱۲:۰۴ قبل از ظهر
تعداد پسند های ( 2 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
امضای کاربر : الی . ارمیا
شمع وقتي داستانم راشنيدآتش گرفت
شرح حالم را اگرنشنيده باشي راحتي!
... وقتی برای خودم می نویسم
خشک می شوم مثل دریاچه ی ارومیه... وقتی با تعریف دیگران می نویسم
می شوم مثل زاینده رود...
که با سطل خیسش می کنند!! وقتی برای تو می نویسم
می شوم خلیج فارس آنقدر زیبا
که دیگران
نوشته هایم را
به اسم خود ثبت می کنند
مثل خلیج عربی....
اقا ادمین واقعا جالب بود واقعیت زندگیتون من چهارتا شو خوندم یه دورم با بابام خوندم میگفت این واقعیه هرچی گفتم قبول نکرد
خلاصه بازم اگه بزارین خیلی خوب میشه من خیلی خوشم اومد
ویرایش ارسال توسط : الما
در تاریخ : دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳ ۱۲:۵۵ بعد از ظهر
سلام
حرف از تصادف شد و ترس ازتصادف.........که سرم اومد...
امروز داشتم میومدم خونه ...
باران شدیدی میبارید....داشت سیل میومد....منم خیلی ترسیده بودم...
من یه لحظه به دلم افتاد که الان طوری میشه
گوشیموبرداشتم و به یکی پیام دادم :
بدجور بارون میاد من خیلی ترسیدم
بارون میزد به شیشه ماشین و هیچ جایی دیده نمیشد...ماشینا چراغاشونو روشن کرده بودند...
همینطوری که داشتم به جاده نگاه میکردم ماشینی از بغل ما رد شد انقد با سرعت رد شد که آب به شیشه ماشینه ما خورد و من ازترس داد زدم
و اما چن قدمی جلوتر........
یه سگ ازاونطرف جاده داشت میدوید...همینکه گذشت یه سگ دیگه یهو پرید سمت ماشین
یهو صدای بلندترمزو بارون و پرت شدن سگ اونور جاده و جیغ بنفش من..........
وای خداااااااااااا...........انقد ترسیدم......
لااقل یه ذره آب هم تو ماشین نبود بخورم
اگه کمربند نبسته بودمو الان از شیشه هم افتاده بودم بیرون
یادتون باشه همیشه کمربند ببندید و مهمتر اینکه همیشه یه بطری آب بذارید تو ماشین لازم میشه
ویرایش ارسال توسط : الی . ارمیا
در تاریخ : دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳ ۰۹:۱۵ بعد از ظهر
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
امضای کاربر : الی . ارمیا
شمع وقتي داستانم راشنيدآتش گرفت
شرح حالم را اگرنشنيده باشي راحتي!
... وقتی برای خودم می نویسم
خشک می شوم مثل دریاچه ی ارومیه... وقتی با تعریف دیگران می نویسم
می شوم مثل زاینده رود...
که با سطل خیسش می کنند!! وقتی برای تو می نویسم
می شوم خلیج فارس آنقدر زیبا
که دیگران
نوشته هایم را
به اسم خود ثبت می کنند
مثل خلیج عربی....
سلام من البته کامل متن رو نخوندم ولی این همه بدبختی کشیدی واسه گواهینامه موتور؟ داستانتون جالب بود فقط من یه گله دارم
درمورد دعاهاست فقط دعاهای کوتاه مثل فرج و عهد رو فایلا صوتیش میخونه
متشکرم لطفا رسیدگی کنید
ویرایش ارسال توسط : یاس زهرا
در تاریخ : چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۳ ۰۱:۵۴ قبل از ظهر
سلام من البته کامل متن رو نخوندم ولی این همه بدبختی کشیدی واسه گواهینامه موتور؟ داستانتون جالب بود فقط من یه گله دارم
درمورد دعاهاست فقط دعاهای کوتاه مثل فرج و عهد رو فایلا صوتیش میخونه
متشکرم لطفا رسیدگی کنید
سلام همه دعاها هر شب تست میشن و مشکلی ندارن
مشکل از سرعت شماست
به دلیل حجم بالای بعضی دعاها ، برای باز کردن دعا زمان زیادی سپری میشه
من بهتون پیشنهاد میکنم دعاها رو دانلود کنید و از سیستمتون پخش کنید
لینک دانلود هر دعایی ، داخل همون دعا در انجمن موجود هستش و میتونید دانلود کنید