آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
بهترین تلنگر سال 96 به من
دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶ ۰۶:۱۲ بعد از ظهر
[#9]
|
||
یه تلنگر تو این چند روز واسه خودم اتفاق افتاد میخوام بگم
چند هفته قبل یه کتاب خریدم اسمش هست «بنام مادر»... زندگی نامه شهید تورجی هست، اصولا اینجور کتابا میبینم خیلی خوشم میاد و میخرم حتی اگه نخونم یا کامل نخونمش میخرم و میگم سر فرصت میخونم، خلاصه خریدم و حدود چند هفته شد و گوشه کتابخونه ام بود، دلم خیلی بود بخونمش ولی انگار وقت یا قسمت نمیشد حس میکردم تا شروع کنم به خوندنش چند ماه دیه میشه... هر بار کتابخونه و میدیم وچشمم به کتاب میخورد اینو میگفتم، خلاصه دیدم نمیشه کتابو برداشتم و ۶۰ صفحه اشو خوندم و هر صفحه ایی که میگذشت اشکم در میومد چون خاطرات جنگ و نوشته و وقتی میخوندم خودمو تو اون حال و هوا حس میکردم، تا اینکه زنگ خونمون بصدا در اومد و مهمون عید بود منم کتاب و کنار گذاشتم و مشغول پذیرایی شدم، وقتی مهمونا رفتن مامان گفت دیگه این کتاب و نخون وقتی ظرفیتشو نداری... کتاب و گرفت و گذاشت تو کتابخونه ... منم تا چند روز بی خیال خوندنش شدم و گفتم حدس ام درست بود من تا بخونمش یا چند ماه دیگه یا سال دیگه میشه... چند روز گذشت... یه شب داشتم تو نت سرچ میکردم دیدم نوشته شهیدی که در عملیات یا زهرا با ذکر یا زهرا و جراحت قسمت چپ پهلو ؛ همچون حضرت زهرا(س) به شهادت رسید و پر کشید... خیلی کنجکاو شدم لینک و باز کردم ولی توضیحی درموردش پیدا نکردم خیلی سرچ کردم هیچ توضیح دیگه ای پیدا نکردم... وقتی خسته شدم از جستجوهای بی اثر... متوجه شدم که شهید تورجی میخواد کتاب و بردارم وتا آخرش بخونم... البته این فقط یه نشونه از یه شهید نبود یه تلنگر دیگه هم دو روز پیش اتفاق افتاد اونم مربوط به شهیده وقت کنم اینجا میگم |
|||
|