(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : دوستان شما رو به حرمت همین ماه .....مادرم رو دعا کنید
نمایش موضوع اصلی :

شبگرد عاشق دوشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۳ ۰۷:۰۳ بعد از ظهر

سلام دوستان تو دلنوشته قبلیم که در مورد روز پدر بود برای پدر و مادرم نوشته بودم
من به امید همون نگاهی به خونه بر میگردم که بدرقم کرده پس مواظب خودتون باشید،
حدودا سه ماهی میشه مادرم چشمش کم سو شده ولی بخاطر فشاری که بخاطر عمل چشم بابام روی ما اومده بود حرفی نمیزد و با این شرایط کنار میومد تا اول ماه رمضون دیگه چشمش خیلی اذیتش کرد من بهش گفتم نمیخواد روزه بگیری گفت باید دکتر بگه همین طوری که نمیشه رفتیم دکتر تا چشم مادرم رو دید گفت خانم خیلی وضع چشم مادرت بده و باید عمل بشه و روزه هم نباید بگیره از اونجایی که یه خورده دست و بالم تنگ بود رفتم بیمارستان تامین اجتماعی استان که پیش دکتر تامین اجتماعی عملش کنم که هزینش با دفترچه حساب بشه وقتی دکتر تامین اجتماعی چشمش رو دید گفت خانم من به هیچ وجه نمیتونم به چشمش دست بزنم وضعش خیلی بدجوره و چون همین یک چشم هم داره به هیچ وجه نمی تونم ریسک کنم و عملش کنم و آب پاکی رو ریخت رو دستم ، اما بازم کوتاه نیومدم و بردمش شیراز یه دکتر خیلی خوب هست که چشم پدرم رو پیشش عمل کردیم توی بیمارستان خصوصی هستش و هزینش خیلی زیاده ولی اون تا دید گفت عمل سختی داره ولی تمام سعی خودم رو میکنم شما فقط براش دعا کنید ان شاالله که خوب میشه ، حرفش دلم رو گرم کرد گفتم میرم پولش رو جمع میکنم میارمش واسه عمل تا امروز هر چی تلاش کردم جور نشد ، امروز توی جلسه بودم که مادرم زنگ زد گفت مادر چشمم خیلی تار شده و درست نمیبینم زود بیا خونه ببین میتونی برام چکار کنی ، گفتم چشم جلسه که تموم شد سریع رفتم خونه دیدم مادرم تو اشپرخونه است و داره غذا درست میکنه رفتم گفتم مامان تو که میگی چشمم اصلا نمیبینه ای کارا چیه برو بشین بوی غذا هم برای چشمت ضرر داره گفت خب بابات و داداشت ظهر غذا نداشتن گفتم براشون درست کنم بی غذا نمونن شاید خواستیم بریم دکتر تو وقت نمیکنی براشون غذا درست کنی گفتم نمیخواد بیا بشین اما اون دیگه کاراش روکرده بود ،  رفتم توی اتاق و به خواهر برادرام زنگ زدم و وضع مادرم رو شرح دادم و گفتم هر جا قرض میکنید مادرم امروز باید بره شیراز که کارهای اولیه عملش رو انجام بده همه گفتن مادرم رو زود ببر به پولش کاری نداشته باش جورش میکنیم زنگ زدم به پسر خالم و سراغش رو گرفتم گفت میخوام ظهر برم شیراز (خونشون) گفتم میتونی مامانم روببری که مادرت ببرش پیش دکتر واسه عمل کارهاش رو انجام بده آخه خودم چون روزه هستم نمیتونم برم ، گفت چشم اماده باشه ساعت دو میام دنبالش ، اومدم بیرون دیدم همه خونه رو جمع و جور کرده و داره رو اپن آشپزخونه رو دستمال میکشه تمام بدنش میلرزید و داشت گریه میکرد تا رفتم پیشش گفتم تو که هنوز اینجایی مگه نگفتم برو بشین یه هو اشکش رو پاک کرد و گفت مادر شرمندتونم میدونم فشار زیادی رو دارید تحمل میکنید ولی ندیدن روی شما ها برام از مرگ بدتره نمی دونم باید چکار کنم ، گفتم مادر تو رو قرآن این حرف رو نزن ما از روی تو شرمنده ایم که تا امروز رو صبر کردیم نباید میزاشتیم به اینجا برسه یه هو منو گرفت بغل وبوسم کرد و زد زیر گریه گفت یعنی دوباره میتونم شما رو ببینم و رو به آسمون کرد و گفت خدایاااااااا ، خدا گفتنش دلم رو لرزوند بهش گفتم آماده شو امین الان میاد دنبالت بری شیراز ، گفت یعنی خودت باهام نمیای چه التماسی توی نگاهش بود که باهاش برم تکلیف خودم رو نمیدونستم گفتم مادر جان برو من فردا حتما میام ، اومدم تو اتاقم و زدم زیر گریه اومد دنبالم گفت مادر گریه نکن از خدا خواستم اگه دیگه نمیخوام ببینم جونم رو بگیره که بچه هام نخوان زجر بکشن گفتم مادر این حرف رو نزن تو خوب میشی ، امین اومد و مادرم رو باهاش راهی کردم رفت وقت رفتن دستم رو گرفته بود و سفارش بابام و داداشم رو میکرد که دارو هاشون رو سر وقت بدم گفتم خیالت راحت ، یه هو عین بچه ها دستم رو محکم گرفت گفت مادر فردا میای ..؟؟؟؟  گفتم حتما ....
از لحظه ای که رفته دلم گرفته که چرا باهاش نرفتم فردا و فرداهای بعدی حتی اگه روزه هم نتونم بگیرم میرم و پیشش میمونم تا عملش انجام بشه من بچه بودم مریضی سختی کشیدم و مادرم روزهای زیادی رو تنهایی منو بغل گرفت و همین مسیر شیراز رو رفت و اومد تا به نتیجه برسه باید جبران کنم .... فردا میرم 
دوستان شما رو به حرمت همین ماه .... مادرم رو دعا کنید
من به امید هر روز دیدن نگاه پدر و مادرم  جور زمونه رو دارم تحمل میکنم خدایا نور چشمان مادرم گرمی بخش وجودخسته ام است 
امروز برایش اینگونه دعاکردم! خدایا !
بجز خودت به دیگری واگذارش نکن! تویی پروردگار او!
پس قرارده بی نیازی درنفسش ! یقین دردلش !
اخلاص درکردارش! روشنی دردیده اش! بصیرت درقلبش !

آمین
خداوندا ، برایم اینبار هدیه ای ده که با دل بپذیرم به چشمان این فرشته مهربان نوری ده  و معجزه ای
خداوندااااا به پاس این روزها درد مادرم را خوب کن



سرم را نه ظلم مي تواند خم کند ،
نه مرگ ،
نه ترس ،
سرم فقط براي بوسيدن دست هاي تو خم مي شود مادرم ؛


(( قند )) خون مادر بالاست .
دلش اما هميشه (( شور )) مي زند براي ما ؛
اشک‌هاي مادر , مرواريد شده است در صدف چشمانش ؛
دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مرواريد!
حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گويي زيرنويس فارسي دارد!
دستانش را نوازش مي کنم ؛ داستاني دارد دستانش .

مادر يعني به تعداد همه روزهاي گذشته تو، صبوري! مادر يعني به تعداد همه روزهاي آينده تو ،دلواپسي! مادر يعني به تعداد آرامش همه خوابهاي کودکانه تو، بيداري ! مادر يعني بهانه بوسيدن خستگي دستهايي که عمري به پاي باليدن تو چروک شد! مادر يعني بهانه در آغوش کشيدن زني که نوازشگر همه سالهاي دلتنگي تو بود!
مادر يعني باز هم بهانه مادر گرفتن....


 





Powered by FAchat