(نسخه قابل پرینت موضوع) عنوان موضوع : یتیمی دامن مادر گرفته............ نمایش موضوع اصلی : |
یتیمی دامن مادر گرفته اشک میریزد که ای مادر چرا غمخوار ما طفلان نمیآید نگاه یتیمان امشب نیز به دنبال دستی مزین به حجتی هست که در شبهای متوالی بر سرشان کشیده میشد. مستمندان و بیپناهان دو روزی منتظر آن گمنامی بودند که در تاریکی شب به همراه آذوقه به سراغشان میآمد و اکنون که محراب مسجد کوفه رنگین شده دیگر خبری از آن مرد نیست. کودکان یتیم که فهمیده بودند طبیب گفته برای علی شیر خوب است با نگاههای معصومانه و اشکآلودشان هریک با کاسهای از شیر آمده بودند تا بتوانند قدری حال امام و یاورشان را بهبود بخشند، علی این شمع بزم محرومان به پایان رسالت الهی خویش نزدیک میشود پایانی که بشریت را از داشتن کاملترین عنصر عصر خویش، با تمامی نیازی که به او احساس میشد محروم خواهد کرد. مولا در بستر شب آخر عمرش چرا گریان و ناراحت است؟ برای اینکه از دنیا میرود و خلافت را رها میکند؟! نه، نه! علی که مثل طالبان و تشنگان قدرت زمامداری را پایگاهی برای جاه طلبی و اهراز حب و بغض شخصی به حساب نمیآورد. برعکس مولا امشب به خاطر رهایی از قدرت و مسئولیت و قطع این وابستگیها احساس شعف و شادمانی میکند، اما ناراحتی این مسافر ملکوت در آخرین گذرگاه عمر، به خاطر این است که میداند یتیمان کوفه امشب برای بار دوم بیپدر میشوند، آری مولا در پی شهادت، رستگاری و سعادت را در آغوش خواهد کشید. ولی با رفتنش سهمگینترین ضربهی را که طبیعت در توان دارد با دردناکترین حالت بر یتیمان و مستمندان وارد خواهد ساخت. علی (ع) میداند هنوز رسالتش را در مورد یتیمان تمام نکرده است. باید انبان نان و خرمای یتیمان را بر دوش آنهایی که علی را مقتدای خود میداند و علیوار زیستن را آرزومند هستند، بگذارد. و با سفارش یتیمان در آخرین لحظات عمرش حجت را برای والیان و حاکمان تمام کند. مولا بعد از سفارش یتیمان به انتظار وصال خویش است که به ناگاه قلب مطهر و رؤف او که همراز چاههای کوفه بود، از تپش افتاد و لبان حقگوترین مرد روی زمین برهم آمد. آری مردی از دنیا رفت که صلاه و صیام و قیام پیشهاش بود و سیر کردن گرسنگان اندیشهاش.
آری، علی رفت، جهانی تشنه عدالت و آزادگی، شرف و یتیمنوازی را بدون یاور و طالبان کمال و فضیلت را در وادی حیرت گذاشت، حال ما هستیم و آخرین سفارش علی، ما هستیم و به دوش گرفتن انبان نان یتیمان و شبگردی کوی مستمندان، وای اگر فرزندان خود را با لباس، کیف و کفش حسرت برانگیز به مقابله یتیمان بفرستیم که بیشک در آن حالت عشق ما به مولا پشیزی ارزش نخواهد داشت. |
Powered by FAchat