(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : دیشب... من و هیولای آقا عبدالله...
نمایش موضوع اصلی :

یاسمن سه شنبه ۲۸ امرداد ۱۳۹۳ ۰۲:۱۷ قبل از ظهر

سلام دوستان
دیروز و دیشب من تو خونه تنها بودم از عصری باران زیبای می بارید باران هر لحظه داشت تندتر می شد اما همچنان  با شکوه  بود صدای دل انگیز باران سکوت را به زیبایی می شکست نزدیک غروب بود من پشت پنجره ایستاده بودم و صدای برخورد قطرات باران به برگها را گوش میدادم اه خدای من امشب چقدر فضاشاعرانه شده تماشای باران چقدر روح افزاست.

 حدود ساعت نه و نیم بود که اومدم روم چن روز بود  که دعا نیومده بودم دلم تنگ شده بود برای دعای مجازی
جناب ادمین مثل همیشه زحمت کشیدن دعا رو برگزار کردن دعای فرج بعد هم زیارت حضرت زهرا (س)
 بعد هم تشریف بردن شام دیشب یه کاربر جدید اومده بود و ما مشغول حرف زدن بودیم که آقا ایلیا اومدن  چن سوال ازشون پرسیدم ایشون هم جواب ؟ دادن کتاب و دیکشنری معرفی کردن واز بیاناتشون کلی مستفیض شدیم و تشریف بردن.
فک کنم یه ده دقیقه بعدش اقاعبد الله اومدن  یه ادرس گذاشتن بعد هم گفتن هر کی قلب ضعیفی داره نبینه. خب منم فک کردم من که قلبم سالمه پس برم ببینم حتما یه شوخی مسخره است دیگه ادرسو باز کردم دیدم عکس یه برکه است پای کوه  فک کردم سر کاریه گفتم اقا عبدالله این کجاش مشکل داشت من دوباره رفتم تو اون صفحه همینجور زل زده بودم به همون تصویر زیبا که یهو یه هیولای وحشتاک با یه غرش خیلی وحشناکتر اومد تو صورتم یه جیغ کشیدم از ترس لبتابو تا کردم قلبم ریخت احساس کردم برای یه لحظه تشریف بردم اون دنیا و برگشتم ،نمیدونین با چه بدبختی اون پنجره رو بستم همش میترسیدم دوباره ببینمشباور کنید دست چپم تا چن دیقیقه میلرزید آقا عبد الله خیلی بدین بعدش نمیدونم چی شدیهو غیبشون زدبعد از این حادثه هولانک رفتم معراج شهدا اقای یاران از شهید همت می گفتن بعدش یه کمی با عقیق حرف زدم بهتر شدم ادرسو براش گذاشتم البته گوشزد کردم نکات ایمنی رو رعایت کن خب میخواستم با هام  احساس همدردی کنه تا حدودای ساعت یک چت بودم خسته بودم چشمم درد گرفته بود خب چهار ساعت ادم زل بزنه به صفحه مانیتور چشم درد میگیره دیگه بخصوص اگه وسطاش یه هیولا دیده باشی و تا مرز سکتم رفته باشی همین که کامپیوترو خاموش کردم دیدم اون باران نم نم دم غروب تبدیل به طوفان دهشتناک شد  بارون بند اومده بود  اما اسمون هرز گاهی صاعقه میزد یه باد وحشناتکی میوزید شاخ و برگ درختا میخورد به شیشه من احساس میکردم دست و پای  ارواح خبیثه است که به پنجره میزنه همش هیولای اقا عبد الله میومد جلو چشمم صداش هنوز تو گوشم بود خدایا الان چله تابستونه این طوفان چیه را انداختی خدایا توبه امشب زودتر صب بشه همین جور که پشت پنجره وایساده بودم دیدم دوتا چشم زل زده بهم
گربه بود از بالای درخت نگام میکرد تا حالا تو تاریکی به چشمای گربه دقت کردین چقد ترسناکه یه صداهای از خودش در میاورد اصلا شبیه میو میو نبود انگار زوزه ی گرگ بود خداوندا نکنه جنی چیزی رفته تو جلدش.
ساعتو نگا کردم دیدم یه ربع به دو شده یه ساعت بعد نگا کردم دیدم هنوزدو نشده پروردگارا مگه نمیگن بر لب جوی نشینو گذر عمر ببین پس چرا نمیگذره باد در دستشویو باز و بسته میکرد یه لحظه واقعا احساس کردم کسی اون تو جرات نداشتم برم نگا کنم به هر بدختی بود رفتم درو چفت کردم که باز و بسته نشه
از اشپز خونه  همش صدای خش خش میومد خدایا نکنه جن باشهالبته خودم میدونم جنا تو عالم خودشون تشریف دارن کاری به ما ندارن اما اون موقع شرایط بحرانی بود من عقلم کار نمیکرد همش اون تصویرمیومد جلو چشمم  با خودم گفتم بهتر برم بخوام خوابم میبره دیگه نمیترسم چراغارو خاموش کردم.


از ساعت دو نیم خوابیدم تا چهار ونیم توی این دوساعت چن بار از خواب پریدماولش خواب دیدم یه موتوری با یه صورت سوخته شبیه همون هیولاهه دنبالم میکنه من همینجور میدویدم  حواسم نبود از یه دره پرت شدم پایین اونم از موتور پیاده شد  میخواست بیاد پایین بعد یهو از خواب پریدم قلبم از سرعت نور تندتر میزد واقعا یه لحظه حس کردم پایین اون دره افتادم دفه دوم خواب دیدم یه مرد با دومتر قد با یه  شنل سیاه وایساده بالای سرم دفه اخر خواب دیدم مرد همسایمون از رو دیوار اومده بود تو همش میگفت من مثل باباتم از من نترس تشنه ام شده برو برام دوغ بیار من رفتم براش دوغ اوردم یواشکی تلفنو برداشتم که زنگ بزنم به 110دوغو دادم دستش اومدم تو اتاقم بعد اون انگار متوجه شد دنبالم اومد من پشت دروایساده بودم چسپیده بودم به در اون همش میخواست بیاد تو با وحشت از خواب پریدم دیگه دفه اخریه تصمیم گرفتم برای اینکه زنده بمونم بهتره قید خوابو بزنم پاشدم تلویزینو باز کردم چراغارو روشن کردم بعدشم اومدم دعای عهد و سپیده زد  وای خدا صب چقدر خوبه روز چقد قشنگه دیشبم بارون زده هوا پر از لطافت خلاصه زندگی به روال عادی خودش برگشت
 
دوستان لطفا این سه تا نصیحتو اویزه گوشتون کنید
اولا اگه شب تو خونه تنها بودین سعی کنید نیاید چت
 دوما اگه احیانا اومدید هر کس ادرسی گذاشت نرید ببینید به خصوص اگه اون شخص اقا عبد الله باشه البته به جز ادرس پایگاهشون که واقعا سایت عالیه اونو برین ببینین خطری نداره
سوما اینکه اگه رفتید دیدید و ذهر ترک شدین  شب نخوابید چون کابوسای وحشتناکی میبیند که در طول عمرتون سابقه نداشته
دیشب مثل کسی بودم که توی یه کلبه تک و تنها دور از شهر گیر افتاده و کلبه هم توسط اشباح و اجنه و دزدا محاصره شده اما امشب که این رو نوشتم دیگه هیچ کدوم از اون صداهارو نمیشنوم همه چی ارومه اما حالافکر دیشبو که میکنم خندم میگیره ولی خدایی از کابوساش هنوزم میترسم
حالا فک نکنید من خیلی ترسو هستماااااا قبلا هم تنها بودم اصلا نترسدم
توصیه پایانی : خانمها  ، آقایان لطفا دیگه از این ادرسا نذارید چون ممکنه اون کسی که میره
ادرسو ببینه.
یه مقدار بترسه حتی حتی اگه مثل من شجاع و بی باک  باشه
 
 
 

Powered by FAchat