آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
اطلاعات نویسنده |
سه شنبه ۲۸ امرداد ۱۳۹۳ ۰۲:۱۷ قبل از ظهر
|
|||||||
بانو
شماره عضویت :
1047
حالت :
ارسال ها :
978
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
138
اعتبار کاربر :
23972
پسند ها :
1433
تشکر شده : 1000
|
سلام دوستان
دیروز و دیشب من تو خونه تنها بودم از عصری باران زیبای می بارید باران هر لحظه داشت تندتر می شد اما همچنان با شکوه بود صدای دل انگیز باران سکوت را به زیبایی می شکست نزدیک غروب بود من پشت پنجره ایستاده بودم و صدای برخورد قطرات باران به برگها را گوش میدادم اه خدای من امشب چقدر فضاشاعرانه شده تماشای باران چقدر روح افزاست.
حدود ساعت نه و نیم بود که اومدم روم چن روز بود که دعا نیومده بودم دلم تنگ شده بود برای دعای مجازی جناب ادمین مثل همیشه زحمت کشیدن دعا رو برگزار کردن دعای فرج بعد هم زیارت حضرت زهرا (س) بعد هم تشریف بردن شام دیشب یه کاربر جدید اومده بود و ما مشغول حرف زدن بودیم که آقا ایلیا اومدن چن سوال ازشون پرسیدم ایشون هم جواب ؟ دادن کتاب و دیکشنری معرفی کردن واز بیاناتشون کلی مستفیض شدیم و تشریف بردن. فک کنم یه ده دقیقه بعدش اقاعبد الله اومدن یه ادرس گذاشتن بعد هم گفتن هر کی قلب ضعیفی داره نبینه. خب منم فک کردم من که قلبم سالمه پس برم ببینم حتما یه شوخی مسخره است دیگه ادرسو باز کردم دیدم عکس یه برکه است پای کوه فک کردم سر کاریه گفتم اقا عبدالله این کجاش مشکل داشت من دوباره رفتم تو اون صفحه همینجور زل زده بودم به همون تصویر زیبا که یهو یه هیولای وحشتاک با یه غرش خیلی وحشناکتر اومد تو صورتم یه جیغ کشیدم از ترس لبتابو تا کردم قلبم ریخت احساس کردم برای یه لحظه تشریف بردم اون دنیا و برگشتم ،نمیدونین با چه بدبختی اون پنجره رو بستم همش میترسیدم دوباره ببینمشباور کنید دست چپم تا چن دیقیقه میلرزید آقا عبد الله خیلی بدین بعدش نمیدونم چی شدیهو غیبشون زدبعد از این حادثه هولانک رفتم معراج شهدا اقای یاران از شهید همت می گفتن بعدش یه کمی با عقیق حرف زدم بهتر شدم ادرسو براش گذاشتم البته گوشزد کردم نکات ایمنی رو رعایت کن خب میخواستم با هام احساس همدردی کنه تا حدودای ساعت یک چت بودم خسته بودم چشمم درد گرفته بود خب چهار ساعت ادم زل بزنه به صفحه مانیتور چشم درد میگیره دیگه بخصوص اگه وسطاش یه هیولا دیده باشی و تا مرز سکتم رفته باشی همین که کامپیوترو خاموش کردم دیدم اون باران نم نم دم غروب تبدیل به طوفان دهشتناک شد بارون بند اومده بود اما اسمون هرز گاهی صاعقه میزد یه باد وحشناتکی میوزید شاخ و برگ درختا میخورد به شیشه من احساس میکردم دست و پای ارواح خبیثه است که به پنجره میزنه همش هیولای اقا عبد الله میومد جلو چشمم صداش هنوز تو گوشم بود خدایا الان چله تابستونه این طوفان چیه را انداختی خدایا توبه امشب زودتر صب بشه همین جور که پشت پنجره وایساده بودم دیدم دوتا چشم زل زده بهم گربه بود از بالای درخت نگام میکرد تا حالا تو تاریکی به چشمای گربه دقت کردین چقد ترسناکه یه صداهای از خودش در میاورد اصلا شبیه میو میو نبود انگار زوزه ی گرگ بود خداوندا نکنه جنی چیزی رفته تو جلدش. ساعتو نگا کردم دیدم یه ربع به دو شده یه ساعت بعد نگا کردم دیدم هنوزدو نشده پروردگارا مگه نمیگن بر لب جوی نشینو گذر عمر ببین پس چرا نمیگذره باد در دستشویو باز و بسته میکرد یه لحظه واقعا احساس کردم کسی اون تو جرات نداشتم برم نگا کنم به هر بدختی بود رفتم درو چفت کردم که باز و بسته نشه از اشپز خونه همش صدای خش خش میومد خدایا نکنه جن باشهالبته خودم میدونم جنا تو عالم خودشون تشریف دارن کاری به ما ندارن اما اون موقع شرایط بحرانی بود من عقلم کار نمیکرد همش اون تصویرمیومد جلو چشمم با خودم گفتم بهتر برم بخوام خوابم میبره دیگه نمیترسم چراغارو خاموش کردم. از ساعت دو نیم خوابیدم تا چهار ونیم توی این دوساعت چن بار از خواب پریدماولش خواب دیدم یه موتوری با یه صورت سوخته شبیه همون هیولاهه دنبالم میکنه من همینجور میدویدم حواسم نبود از یه دره پرت شدم پایین اونم از موتور پیاده شد میخواست بیاد پایین بعد یهو از خواب پریدم قلبم از سرعت نور تندتر میزد واقعا یه لحظه حس کردم پایین اون دره افتادم دفه دوم خواب دیدم یه مرد با دومتر قد با یه شنل سیاه وایساده بالای سرم دفه اخر خواب دیدم مرد همسایمون از رو دیوار اومده بود تو همش میگفت من مثل باباتم از من نترس تشنه ام شده برو برام دوغ بیار من رفتم براش دوغ اوردم یواشکی تلفنو برداشتم که زنگ بزنم به 110دوغو دادم دستش اومدم تو اتاقم بعد اون انگار متوجه شد دنبالم اومد من پشت دروایساده بودم چسپیده بودم به در اون همش میخواست بیاد تو با وحشت از خواب پریدم دیگه دفه اخریه تصمیم گرفتم برای اینکه زنده بمونم بهتره قید خوابو بزنم پاشدم تلویزینو باز کردم چراغارو روشن کردم بعدشم اومدم دعای عهد و سپیده زد وای خدا صب چقدر خوبه روز چقد قشنگه دیشبم بارون زده هوا پر از لطافت خلاصه زندگی به روال عادی خودش برگشت دوستان لطفا این سه تا نصیحتو اویزه گوشتون کنید اولا اگه شب تو خونه تنها بودین سعی کنید نیاید چت دوما اگه احیانا اومدید هر کس ادرسی گذاشت نرید ببینید به خصوص اگه اون شخص اقا عبد الله باشه البته به جز ادرس پایگاهشون که واقعا سایت عالیه اونو برین ببینین خطری نداره سوما اینکه اگه رفتید دیدید و ذهر ترک شدین شب نخوابید چون کابوسای وحشتناکی میبیند که در طول عمرتون سابقه نداشته دیشب مثل کسی بودم که توی یه کلبه تک و تنها دور از شهر گیر افتاده و کلبه هم توسط اشباح و اجنه و دزدا محاصره شده اما امشب که این رو نوشتم دیگه هیچ کدوم از اون صداهارو نمیشنوم همه چی ارومه اما حالافکر دیشبو که میکنم خندم میگیره ولی خدایی از کابوساش هنوزم میترسم حالا فک نکنید من خیلی ترسو هستماااااا قبلا هم تنها بودم اصلا نترسدم توصیه پایانی : خانمها ، آقایان لطفا دیگه از این ادرسا نذارید چون ممکنه اون کسی که میره ادرسو ببینه. یه مقدار بترسه حتی حتی اگه مثل من شجاع و بی باک باشه
ویرایش موضوع توسط : یاسمن
در تاریخ : سه شنبه ۲۸ امرداد ۱۳۹۳ ۱۲:۵۹ بعد از ظهر
می پسندم 6 0 6 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
دیشب... من و هیولای آقا عبدالله...
سه شنبه ۲۸ امرداد ۱۳۹۳ ۰۲:۵۲ قبل از ظهر
[1]
|
|||
سلام..ممنون بابت مطلبت...آخه عبدالله نامرد اینا چیه نشون دختر مردم میدی هاننننننننننننننننن
اگه سکته میکرد میوفتاد اونوقت چیکار میخاستی بکنی بزار یکی بزنمت تا از این آدرسا ندی حالا آدرس اون عکسه رو بدین یاسمن خانوم..چون مشتاق شدم برا چند نفر بفرستم...احتمال سکتشون خیلی زیاده می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
دیشب... من و هیولای آقا عبدالله...
سه شنبه ۲۸ امرداد ۱۳۹۳ ۰۲:۵۲ قبل از ظهر
[2]
|
||
عضو
شماره عضویت :
1013
حالت :
ارسال ها :
96
محل سکونت : :
تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
23
اعتبار کاربر :
634
پسند ها :
84
تشکر شده : 260
|
قشنگ بود.......
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
||
|
اطلاعات نویسنده |
دیشب... من و هیولای آقا عبدالله...
سه شنبه ۲۸ امرداد ۱۳۹۳ ۰۸:۳۸ قبل از ظهر
[3]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
371
حالت :
ارسال ها :
831
محل سکونت : :
اصفهان
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
223
دعوت شدگان :
1
هشدارها :
1
اعتبار کاربر :
6586
پسند ها :
1229
تشکر شده : 656
وبسایت من :
وبسایت من
|
وااااااااااااااااااااااو.........در شجاعت و بی باکی شما که شکی نیست
بابا این داستانو شما رو من با این که عکسشم ندید تو روزم هست یه جوری شدم ......اخه اقا عبد الله هیچی بی خیال ولی خوب خوشحالم که اتفاقی براتون نیفتاد......وامید ارم دیگه ت خونه تنها نباشید ممنون می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
دیشب... من و هیولای آقا عبدالله...
سه شنبه ۲۸ امرداد ۱۳۹۳ ۰۸:۵۷ قبل از ظهر
[4]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1047
حالت :
ارسال ها :
978
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
138
اعتبار کاربر :
23972
پسند ها :
1433
تشکر شده : 1000
|
نوشته شده توسط : بلاغ مبین » سلام..ممنون بابت مطلبت...آخه عبدالله نامرد اینا چیه نشون دختر مردم میدی هاننننننننننننننننن اگه سکته میکرد میوفتاد اونوقت چیکار میخاستی بکنی بزار یکی بزنمت تا از این آدرسا ندی حالا آدرس اون عکسه رو بدین یاسمن خانوم..چون مشتاق شدم برا چند نفر بفرستم...احتمال سکتشون خیلی زیاده نوشته شده توسط : بلاغ مبین » سلام..ممنون بابت مطلبت...آخه عبدالله نامرد اینا چیه نشون دختر مردم میدی هاننننننننننننننننن اگه سکته میکرد میوفتاد اونوقت چیکار میخاستی بکنی بزار یکی بزنمت تا از این آدرسا ندی حالا آدرس اون عکسه رو بدین یاسمن خانوم..چون مشتاق شدم برا چند نفر بفرستم...احتمال سکتشون خیلی زیاده سلام آقا مبین نمیشه حالا اومدیمو بقیه مثل شجاع و نترس نبودن یه وقت بلا ملای سرشون میاد من دستم به خون آلوده میشه
ویرایش ارسال توسط : یاسمن
در تاریخ : سه شنبه ۲۸ امرداد ۱۳۹۳ ۰۸:۵۸ قبل از ظهر می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
دیشب... من و هیولای آقا عبدالله...
سه شنبه ۲۸ امرداد ۱۳۹۳ ۱۰:۵۷ قبل از ظهر
[5]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
499
حالت :
ارسال ها :
4733
محل سکونت : :
حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
1102
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
74582
پسند ها :
4202
تشکر شده : 5426
|
منم کنجکاوم اون هییولا رو ببینم /باید حتما لینکشو ببینم کار ندارم.بزارش لطفا زود تند سریع
ویرایش ارسال توسط : حریم قدس
در تاریخ : سه شنبه ۲۸ امرداد ۱۳۹۳ ۰۱:۵۴ بعد از ظهر می پسندم 4 0 4 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
دیشب... من و هیولای آقا عبدالله...
سه شنبه ۲۸ امرداد ۱۳۹۳ ۱۲:۳۱ بعد از ظهر
[6]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1042
حالت :
ارسال ها :
2763
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
395
اعتبار کاربر :
19494
پسند ها :
2065
تشکر شده : 1034
|
ممنون. یا سمن جون .
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
دیشب... من و هیولای آقا عبدالله...
سه شنبه ۲۸ امرداد ۱۳۹۳ ۱۲:۴۴ بعد از ظهر
[7]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1047
حالت :
ارسال ها :
978
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
138
اعتبار کاربر :
23972
پسند ها :
1433
تشکر شده : 1000
|
اقا عبد الله میگه اون نکته پایانی به اعتبار پایگاه لطمه میزنه
دیدینه هر ادرسی ممکنه خطر جانی داشته باشه به جز به جز به جز... پایگاه سادات http://www.sadatstu.ir/
ویرایش ارسال توسط : یاسمن
در تاریخ : سه شنبه ۲۸ امرداد ۱۳۹۳ ۰۱:۵۰ بعد از ظهر می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
دیشب... من و هیولای آقا عبدالله...
سه شنبه ۲۸ امرداد ۱۳۹۳ ۰۴:۱۸ بعد از ظهر
[8]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1047
حالت :
ارسال ها :
978
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
138
اعتبار کاربر :
23972
پسند ها :
1433
تشکر شده : 1000
|
نوشته شده توسط : حریم قدس » منم کنجکاوم اون هییولا رو ببینم /باید حتما لینکشو ببینم کار ندارم.بزارش لطفا زود تند سریع اینم ادرس هیولا: http://fun.sdinet.de/flash/find_the_three_errors.swf فقط قبل از دیدن چند نکته رو رعایت کنید 1. از مانیتور یک متر و نیم فاصله بگیرید 2. صدای سیستمو کم کنید 3. یه لیوان اب دم دستتون باشه 4. اگه شب تو خونه تنهاید و طوفانم میاد بهتره نبینید
ویرایش ارسال توسط : یاسمن
در تاریخ : سه شنبه ۲۸ امرداد ۱۳۹۳ ۱۱:۰۹ بعد از ظهر می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
دیشب... من و هیولای آقا عبدالله...
سه شنبه ۲۸ امرداد ۱۳۹۳ ۱۱:۰۸ بعد از ظهر
[9]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1047
حالت :
ارسال ها :
978
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
138
اعتبار کاربر :
23972
پسند ها :
1433
تشکر شده : 1000
|
نوشته شده توسط : حریم قدس » منم کنجکاوم اون هییولا رو ببینم /باید حتما لینکشو ببینم کار ندارم.بزارش لطفا زود تند سریع ینم ادرس هیولا: http://fun.sdinet.de/flash/find_the_three_errors.swf فقط قبل از دیدن چند نکته رو رعایت کنید 1. از مانیتور یک متر و نیم فاصله بگیرید 2. صدای سیستمو کم کنید 3. یه لیوان اب دم دستتون باشه 4.اگه شب تو خونه تنهاید و طوفانم میاد بهتره نبینید
ویرایش ارسال توسط : یاسمن
در تاریخ : سه شنبه ۲۸ امرداد ۱۳۹۳ ۱۱:۰۹ بعد از ظهر می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
دیشب... من و هیولای آقا عبدالله...
یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳ ۱۱:۳۰ قبل از ظهر
[10]
|
|||
صدا هم داشت؟ خوب شد صدای سیستمم بسته بودا
داستانه من اینجوری بود بنام خدا یه شبی از شبای تابستونی بود بر عکس داستانه یاسمن نه بارونی نه بادی . اتفاقا خیلی هم گرم گرم بود حوصله ام خیلی سر رفته بود گفتم بیام انجمن یه مطلب بزارم بعد چشمم به صندلی داغ با اقا بلاغ خورد کنجکاو شدم نظرات بچه ها رو بخونم همینطور که داشتم میخوندم چشمم به نظره یاسمن افتاد دیدم واسه اقا بلاغ آدرسه یه لینکی گذاشت واسه جایزه کنجکاو شددم که جایزشو ببینم لینکو که باز کردم دیدم عکسه دوتا منظره شبیه هم هستش اول فک کردم 2تا تصویره که باید خطاهاشو بگیریم با دقت تمام داشتم دنبال خطاهاش میگشتم که یهو دیدم یه هیولا پرید جلو واااااااااااااای خیلی ترسناک بود یخ شدم قلبم وایستاد یه لحظه فک کردم مردم.خیلی ترسناک بود.باز خوبه صدای سیستمم یسته بود اگه با صدا میدیم حتما سکته و میزدم. تا ساعت 4 شب از ترس خوابم نمیبرد احساس میکردم بخوابم کابوس میبینم. ولی نمیدونم برعکس شد شبای قبلش کابوس میدیم ولی اونشب هیچ کابوسی ندیدم!!!!!!! می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
دیشب... من و هیولای آقا عبدالله...
دوشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۳ ۰۸:۰۶ بعد از ظهر
[11]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1047
حالت :
ارسال ها :
978
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
138
اعتبار کاربر :
23972
پسند ها :
1433
تشکر شده : 1000
|
نوشته شده توسط : زهرایی » صدا هم داشت؟ خوب شد صدای سیستمم بسته بودا داستانه من اینجوری بود بنام خدا یه شبی از شبای تابستونی بود بر عکس داستانه یاسمن نه بارونی نه بادی . اتفاقا خیلی هم گرم گرم بود حوصله ام خیلی سر رفته بود گفتم بیام انجمن یه مطلب بزارم بعد چشمم به صندلی داغ با اقا بلاغ خورد کنجکاو شدم نظرات بچه ها رو بخونم همینطور که داشتم میخوندم چشمم به نظره یاسمن افتاد دیدم واسه اقا بلاغ آدرسه یه لینکی گذاشت واسه جایزه کنجکاو شددم که جایزشو ببینم لینکو که باز کردم دیدم عکسه دوتا منظره شبیه هم هستش اول فک کردم 2تا تصویره که باید خطاهاشو بگیریم با دقت تمام داشتم دنبال خطاهاش میگشتم که یهو دیدم یه هیولا پرید جلو واااااااااااااای خیلی ترسناک بود یخ شدم قلبم وایستاد یه لحظه فک کردم مردم.خیلی ترسناک بود.باز خوبه صدای سیستمم یسته بود اگه با صدا میدیم حتما سکته و میزدم. تا ساعت 4 شب از ترس خوابم نمیبرد احساس میکردم بخوابم کابوس میبینم. ولی نمیدونم برعکس شد شبای قبلش کابوس میدیم ولی اونشب هیچ کابوسی ندیدم!!!!!!! تا تو باشی به جایزه ملت چشم طمع ندوزی میگم تو که کابوس ندیدی واسه چی میخواستی منو بکشی میخوای هر شب برات از این ادرسا بزارم تا دیگه کابوس نبینی می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
دیشب... من و هیولای آقا عبدالله...
دوشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۳ ۱۰:۱۶ بعد از ظهر
[12]
|
||
عضو
شماره عضویت :
1227
حالت :
ارسال ها :
22
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
24
اعتبار کاربر :
44
پسند ها :
19
تشکر شده : 5
|
سلام..
این که ترس نداشت خیلی هم خنده دار بوده... می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
برچسب ها
|
دیشب... ، من ، هیولای ، آقا ، عبدالله... ، |
|