(نسخه قابل پرینت موضوع) عنوان موضوع : تكلم خورشيد با حضرت على (ع) نمایش موضوع اصلی : |
تكلم خورشيد با على (ع) هنگامى كه فردا صبح شد، اميرالمؤمنين(ع) در حالى كه ابوبكر و عمر و جماعتى ازمهاجرين و انصار همراهش بودند، بيرون آمد تا اين كه به بقيع رسيده و بر بالاى بلندى ايستاد. وقتى كه خورشيد طلوع كرد، فرمود: سلام بر تو اى آفريده خدا که مطيع او هستی. پس صدايى از آسمان شنيده شد كه گوينده اى مى گفت: و سلام بر تو باد اى اول، اى آخر، اى ظاهر، اى باطن، اى كسى كه بر همه چيز دانايى. در اين حال، عمر و ابوبكر ومهاجر و انصار سخن خورشيد را شنيدند و بى هوش شدند و پس ازمدتى به هوش آمدند. در حالى كه اميرالمؤمنين(ع) از آن جا بازگشته بود و آنان نيز برخاستند و به سوى رسول خدا(ص) آمدندو گفتند: يا رسول الله، ما درباره على (ع) مى گوييم انسانى است مثل ما، ولى خورشيد او را خطاب كرد آن طور كه خداوند خودش را خطاب كرده . پيامبر فرمود: چه شنيديد از او؟ گفتند: شنيديم كه خورشيد گفت : سلام بر تو اى اول. فرمود: راست گفت : او اول كسى است كه به من ايمان آورد. گفتند خورشيد گفت: اى آخر. فرمود: راست گفت، او آخرين كسى است كه متعهد امر من مى شود ومرا غسل مى دهد و كفن مى كند و در قبرم مى گذارد. گفتند: شنيديم خورشيد گفت: اى ظاهر. فرمود: راست گفت، او آن كسى است كه علم مرا ظاهر مى كند. گفتند: شنيديم مى گفت: اى باطن. فرمود: راست گفت، همه سر مرا پنهان مى سازد. گفتند: شنيديم مى گفت: اى كسى كه به همه چيز دانايى . فرمود: راست گفت، او داناترين فرد است نسبت به حلال و حرام وسنن و واجبات و آن چه شبيه آن است. پس برخاستند و گفتند: محمد ما را در تاريكى شديدى انداخته است و از در مسجد خارج شدند. اثبات الهداة ، ج 4، ص 493 |
Powered by FAchat