(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : افسانه های صور های فلکی★★★★★★★★★★★★★
نمایش موضوع اصلی :

ye adam پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۴ ۰۸:۰۰ بعد از ظهر



 
زیباترین افسانه ای که درباره حمل وجود دارد به طور یقین داستان قوچ پشم طلایی است . این افسانه مربوط به عهد یونان باستان است . می گویند در زمانهای خیلی قدیم در آنجا پادشاهی به نام " آتاماس " ( athamas ) زندگی می کرد . او بانوی ابرها " نفله " (nephele ) ازدواج کرده بود و ازاو فرزند داشت ، دختری به نام هله ( helle ) و پسری به نام " فریکسوس " ( phrixos ) . پادشاه پس از یک زندگی مشترک طولانی همسر نخست خود را طلاق داد و با  " اینو " ( ino ) ازدواج کرد و آن طور که در افسانه ها آمده است ، " اینو " نامادری بسیار شرور و بدجنسی بود . او با نفرت شدیدی همیشه در پی اذیت و آزار هله و فریکسوس بود و تلاش می کرد آنها را سربه نیست کند . بنابراین " اینو " زنان سرزمین خود را متقاعد کرد که تمام بذرهای غلات را برشته کنند ، تا در هنگام کاشت در زمین بپوسد و به این ترتیب مردم با خطر قحطی و گرسنگی روبرو شوند . بعد او گناه این فاجعه را به گردن دو کودک انداخت . پادشاه دستور داد تا از راهبه " پیتیا " ( pythia ) در معبد " دلفی " ( Delphi : شهری باستانی در مرکز یونان ، در دامنه جنوبی مونت پارناس و جایگاه حرم مقدی آپولو بود – م . ) بپرسند که برای نجات انسانها از گرسنگی و مرگ چه باید کرد ملکه خیانتکار ، پیکهایی که شاه به " دلفی " فرستاده بود ، تطمیع کرد و آنها در مراجعت به پادشاه گزارش دادند که زمینها هنگامی دوباره بارور خواهند شد که پسری را که از ازدواج اول خود داشت ، یعنی  " فریکسوس " را در محراب خدای خدایان زئوس قربانی کند . همان گونه که در کتاب عهد عتیق ( تورات ) هم آمده است ، قربانی انسانها به درگاه خدایان برای به رحم آوردن خدایان متداول بود و رواج داشت . اما برگردیم به داستان " آتاماس " و فریکسوس ! پادشاه برای نجات قومش از قحطی و گرسنگی با قربانی کردن پسرش در محراب معبد زئوس موافقت کرد . ولی خوشبختانه کار به آنجا نرسید . هنگامی که فریکسوس در غل و زنجیر بر قربانگاه دراز شده بود ، قوچی ظاهر شد که می توانست مانند انسانها سخن بگوید و پشمهای طلایی داشت . این حیوان باشکوه به خواهش بانوی ابرها " نفله " از سوی خداوند " هرمس " ( hermes  : یکی از خدایان اساطیری یئنان که رب النوع تجارت و خدای حامی دزدان ، فریبکاران ، خدای بخت و فصاحت و ورزش بود " مرکور " خدای اساطیری رومیان همردیف هرمس است . فرهنگ فارسی ، ج 6 ، ص 2271 – م ) ارسال شده بود  ، هر دو کودک " هله " و " فریکسوس "  را بر پشت خود سوار کرد و به آسمان پرواز کرد . سفر از اروپا به آسیا بود . در میان راه " هله " که دختر بچه ای بیش نبود ، از پشت قوچ سقوط کرد و در دریا غرق شد. تنگه ای که می گویند او در آن غرق شده است – داردانل امروز – به یاد " هلسپونت " ( Hellespont ) نام گرفت . قوچ به همراه فریکسوس به پرواز ادامه داد تا به سرزمین دوردستی در پایان جهان به نام " کلوخیس " ( klochis ) رسید . پادشاه کلوخیس قوچ را قربانی کرد و پوست پشم طلائی آن را به درخت بلوطی آویزان کرد ، که اژدهای ترسناکی ا ز این درخت و پوست محافظت می کرد .در افسانه آمده است که بعدها دریانورد " لاسون " ( lason ) با کشتی " آرگو " ( argo ) پوست طلائی را به یونان بازگرداند . به هر حال روح قوچ به پاس کارهای نیکش به آسمان صعود کرد .
صورت فلکی حمل در آسمان چندان چشمگیر و مشخص نیست ، بلکه در جایی که می پندارند سر جانور باید باشد ، چند ستاره نورانی دارد . صورت فلکی حمل را به خصوص در شب های پاییزی می توان به خوبی مشاهده کرد .



Powered by FAchat