(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : زنـــــــــــــدگی زیباست....کمی لبخند بزنیم
نمایش موضوع اصلی :

یاس زهرا پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۴ ۱۱:۱۹ بعد از ظهر




ثانیه ها و دقیقه ها از پس هم میگذرند
بهار نزدیک است
لبخــــــــــند بزن
خدا نزدیک است

پنجره های کوچک خانه ام را روبه دنیایی بزرگ میگشایم
میدانم..میدانم
چقدر تنفس شیرین است

سلامت میکنم
او نزدیکی
لبخند میزنم
تو کنار منی

تو بهار منی
تو خدای منی
 




تمام دنیا  خلاصه شده در سر  انگشتان تو...

 

تمام دنیا را به بازی میگیریم  با بازی انگشتانمان...

 

لمس  ...انگشتانت را تمنا دارم...

 

دنیا بدرک...

 

دلم تنگ می شود...
 
 


چه کنم با غم تو؟

دفتر چوبی ات را روبرویم میگیرم 

قلمش دیگر جوهر ندارد

با نگاه خیسم بارها و بارها بر ورقهای سرد و سفیدش مینویسم...

گامهایت را بلندتر بردار...گامهایت را بلند تر بردار...گامهایت را بلندتر بردار

میترسم جوهر چشمانم هم تمام شود...

 

 

زیر باران بیا قدم بزنیم
حرف نشنیده ای بهم بزنیم

نو بگوییم و نو بیندیشیم
عادت كهنه را به هم بزنیم

وزباران كمی بیاموزیم
كه بباریم و حرف كم بزنیم

كم بباریم اگر ولی همه جا
عالمی را به چهره نم بزنیم

چتر را تا كنیم و خیس شویم
لحظه ای پشت پا به غم بزنیم

سخن از عشق خود به خود زیباست
سخن عاشقانه ای بهم بزنیم

قلم زندگی را به دست دل است
زندگی را بیا رقم بزنیم

قطره ها در انتظار تواند
زیر باران بیا قدم بزنیم

---------------------------------------------------------------------------------

 

 

 

چتر ها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را، خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت
دوست را، زیر باران باید دید
عشق را زیر باران باید جست ...

my love

 
 

 
 
 


 

این روزها ورقهای دفتر زندگی ام بسی زیبا شده اند

زیبایی بغض های پنهان در گلو و اشکهای روان روی بالش به نقاشی  های دفترم رنگ و جلوه ی عجیبی بخشیده اند...

چقدر زیبا شده اند ...

ورق زدن هر روزه ی این دفتر برایم عادتی شده ک اگر لحظه ای ازان غافل شوم روزم را به سیاهی شب یکی میکند...

دلم یک پاکن میخواهد...تا تمامشان را پاک کنم...یا نه...شاید دلم مدادی برنگ دیگری میخواهد تا تمام ورق های باقی مانده ی دفترم را پر از یادش کنم...نقاشی های زیبا تر زیبایی را بر تن پاک روزهایم ترسیم کنم...اما کو؟ کجاست ان مداد ؟ در ویترین کدامین فروشگاه میتوان یافتش؟

آه ه ه ه ه ....

خسته ام ...خسته از رنگ های تکرااری...

دلم رنگ بیرنگی را میخواهد....

 



 

زندگی یک تپش قلب پیوسته است

                                   بوم بوم بوم

آواز نیاز

در انعکاس بیکرانگی

                       و شهوت رسیدن

در لحظه لحظه ی اوج گیری روح

هنگامی که جرعه جرعه ی عمر را سرمی کشی

و زمان در رگهایت جاری میشود

                     در خماری بودن

رویاهایت را حلقه حلقه دود میکنی

و در هم آغوشی عشق

نطفه ی یگانگی را بارور می سازی

 
 


معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا

دخترک خودش را جمع و جور کرد، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟

 
 



 
راستی خدا

دلم هوای دیروز را کرده

هوای روزهای کودکی را

دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
 
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد

دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم الفبای زندگی را

میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند

دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو

دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم

آن را نچینم

دلم میخواهد …

راستی خدا!
 
می شود باز هم کودک شد؟؟؟؟

 

 
 



میان این همه نوشته های مجازی

دلم برای طعم یک سطر دست خط واقعی تنگ شده ست..

آنهم از نوع صادقانه اش..


 




به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛

به من گفت: نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم.

وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!!!
 
 





خوشبختی یافتنی نیست ساختنی است.

از زندگی لذت ببرید

حتی اگر چیز با ارزشی را از دست داده اید...

دیروز پشت خاکریز بودیم و امروز در پناه میز!
دیروز دنبال گمنامی بودیم

 و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.

جبهه بوی ایمان می داد

و اینجا ایمانمان بو می دهد...
 
 


زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد

زندگی گل به توان ابدیت

زندگی ضرب زمین در ضربان دلهاست

زندگی هندسه ساده تکرار محبت هاست

هر کجا هستم باشم

هر کجا هستم باشم

آسمان مال من است

پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است

آری آری زندگی زیباست

زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست

گر بیافروزیش رقص شعله اش از هر کران پیداست

ورنه خاموش است

و خاموشی گناه ماست

 

 
 


 

 

زندگی زیباست مانند زمین

زندگی زیباست مثل آسمان

می توان این شعر را هر روز خواند:

(زندگی زیباست چون رنگین کمان)

می توان بر آسمانها تکیه زد

میتوان روی زمین تنها نبود

توی گوش سنگها هم میتوان

شعر خوب دوستی را سرود

می توان خوابید روی سبزه ها

در سکوت ، آواز گلها را شنید

می توان لبخند بر خورشید زد

حرف های ماه زیبا را شنید

 

 
 


باز کن پنجره ها را، که نسیم

روز میلاد اقاقی ها را

جشن می گیرد،


و بهار،

روی هر شاخه، کنار هر برگ،

شمع روشن کرده است.


همه ی چلچله ها برگشتند،

و طراوت را فریاد زدند.

 

 

کوچه یکپارچه آواز شده است،

و درخت گیلاس،

هدیه ی جشن اقاقی ها را،

گل به دامن کرده است.

 


باز کن پنجره ها را ای دوست!

هیچ یادت هست،

که زمین را عطشی وحشی سوخت؟

برگ ها پژمردند؟

تشنگی با جگر خاک چه کرد؟


هیچ یادت هست،

توی تاریکی شب های بلند،

سیلی سرما با خاک چه کرد؟


با سر و سینه ی گل های سپید،

نیمه شب، باد غضبناک چه کرد؟

هیچ یادت هست؟

 


حالیا معجزه ی باران را باور کن!

و سخاوت را در چشم چمن زار ببین!

و محبت را در روح نسیم،


که در این کوچه ی تنگ،

با همین دست تهی،

روز میلاد اقاقی ها را

جشن می گیرد.


خاک، جان یافته است.


تو چرا سنگ شدی؟


تو چرا این همه دلتنگ شدی؟

 


باز کن پنجره ها را ...

و بهاران را باور کن!


باز کن پنجره ها را ...

و بهاران را باور کن!

 
 


گل نرگس؟

 

کجایی...؟

چگونه تحویل بگیرم سال را بدون حضورت؟

مگر جز این است که تو منظوری و من منتظر؟

مگر جزاین است که تو امیدی و من امیدوار؟

پس با این امید انتظار آمدتت را تحمل میکنیم که:

تو خواهـــــــــی آمــــــــد...

سال نو مبارکت باد

 

 

 

 



ماه من غصه چرا؟

آسمان را بنگر که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما میخندد!

یا زمینی را که ، دلش از سردی شب های خزان

نه شکست و نه گرفت

بلکه از عاطفه لبریز شد و

نفسی از سر امید کشید

و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید

زیر پاهامان ریخت

تا بگوید که هنوز پر امنیت احساس خداست...
ماه من؟ غصه چرا؟؟؟

تو مرا داری و من هر شب و روز

آرزویم همه خوشبختی توست!!

ماه من! دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن

کار آنهایی نیست که خدا را دارند...

ماه من ! غم و اندوه اگر هم روزی مثل باران بارید

یا دل شیشه ایت ، از لب پنجره عشق ، زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن

و بگو با دل خود، که خدا هست! خدا هست!

او همانی است که در تار ترین لحظه شب، راه نورانی امید

نشانم میداد...

او همانی است که هر لحظه دلش میخواهد ، همه زندگی ام

غرق شادی باشد

ماه من!

غصه اگر هست ، بگو تا باشد!!

معنی خوشبختی

بودن اندوه هست!...

این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور

چه بخواهی و چه نه! میوه ی یک باغند

همه را با هم و با عشق بچین...

ولی از یاد مبر

پشت هر کوه بلند، سبزه زاری ست پر از یاد خدا

و در آن باز کسی میخواند

که خدا هست ، خدا هست

و چرا غصه ؟!!! چرا !!!؟

 

 
 


 

لبخند بزن

خدا زیباست

لبخند بزن

زندگی زیباست

لبخند بزن

 ماه ،زمین ،آسمان

دریا، نور، درخت، زیبااند

لبخند بزن... همه جا زیباست

خدا ، زندگی ...

زیباست ...زیباست

 

 
 


روز من ! با تو دگر باره نمیگویم که چطور، رود از دست برفت

یا که از سمت کدامین تبخیر ،دست داغ قلمم، تفت و آتشزدشد..

روز من ! تو ندیدی که نگاه در پس سایه بخفت و غزل پر زد و بر شاخه شکست.

تو ندیدی کلمه، حرف در حرف برید و پژمرد.

تو ندیدی که عطش بر سر و جانش پژمرد

                                        کودک آبی ماتم زده را میگویم...

روز من از او نمی بارد باز روزهای در راه..

در پی سادگی جاری باش...

             من همان کودک ماتم زده ام....

 

 
 


روز آمد و گذشت

 

من ولی تا نفس خفته شب بیدارم...

باز اما گذران     شب پس روز روان...

شب ، بی پرده بیداری من

روز ، پنهان تب خالی تو

من ازین هفت گذار شب ، باز آیا گذرم؟

 
 


اگر لذت ترک لذت بدانی       دگر لذت نفس لذت ندانی

وچه زیبا میفرمایند حسین علیه السلام:

ینج کار بکن و سپس هرگناهی خواستی انجام بده.

اول: رزق خدای را نخور و هرگناهی خواستی انجام بده
دوم: از مملکت خدای تعالی بیرون برو و هر گناهی خواستی انجام بده
سوم: جایی بیاب که خدای تعالی تورا نبیند و هرگناهی خواستی انجام بده
چهارم: هنگامی که فرشته مرگ برای گرفتن جان تو آمد اورا از خود دور کن و هرگناهی خواستی انجام بده
پنجم: هنگامی که فرشته دوزخ خواست تورا به جهنم وارد کند وارد نشو و هرگناهی خواستی انجام بده

                                                        (بحار/جلد 78/صفحه 126)


 

 
 






میشه دل به این بست که همیشه اونو داریم

زندگیمون صاف و ساده است

حتی توی چهار دیواری...

عاشق باش و زندگی کن....

 

 


Powered by FAchat