آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۲ ۰۳:۵۹ بعد از ظهر
|
|||||
مدیر انجمن
شماره عضویت :
6
حالت :
ارسال ها :
1845
محل سکونت : :
تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
451
دعوت شدگان :
9
اعتبار کاربر :
12915
پسند ها :
1948
تشکر شده : 2815
|
بسمــ ربّـــ الشهداء و الصديقينــ " يا ليتنا کنت معکم فأفوز فوزاً عظيماً " خيلي از ماها اين دعا رو به آب و تاب بر زبان جاري ميکنيم و ميگم: آره والا!اي کاش ما هم باهاشون بوديم و شهيد ميشديم.....اين احساس غبطه خيلي هم خوبه تا حدّي که من جرات نميکنم حرف هاي بعدش رو بزنم ولي از اين باب که من بي ادبي را به سرحدّ کمال خود رساندم، با کلي ترس و لرز ادامه مطلب رو مينويسم: . . . . اين حس خيلي خوب و مقدس است ولي ميتونم بپرسم اين حس در ما نشأت گرفته از چي است؟ من چند مورد ميگم، شما هم خودت و وجدانت باهم منشأ حست رو بررسي کن(البته اگر حسش نيست که بيخيال چون به قول بچه ها:سالبه بانتفاء موضوعه!!!)؛ يکي ميگه چون اونا رفتن و راحت شدن و اين همه مشکلات رو به چشم خودشون نديدن، اي کاش ماهم ميرفتيم تا اين همه بلا برسرمون نازل نشه و راحت توي بهشت زندگي ميکرديم. اين دسته افراد تنها نااميد هستن و رفتن را بهتر از موندن ميدونن و ميخوان هرجور شده تنها از امتحانات و مسائل و واقعيت ها فرار کنن و در اين معامله هم اگر مفتکي بريم بهشت بد نيست پس الکي الکي شهيد بشيم هم بد نيست ها. *يکي ديگه ميگه شهداء بي حساب و کتاب ميرن "بهشت" و اين خيلي خوبه و ديگه ترس از جهنم نداريم پس بيايد دعا کنيم شهيد بشيم... . اين دسته هم نوعي ديدگاه بازاري و معامله صوري داره[چرا صوري؟] چون نميخواد هيچ عِوضي بده و درمقابل کالاي گران بهاي شهادتـــ را به راحتي سر بکشه و يه ليوان آب خنک از دست حورالعين هم روش. البته ناگفته نمونه که هردوتاشون شهادت رو مفهوم مقدسي ميدونن که نظرشون قابل احترام و ارج نهادنه. در همين بين، افراد و احزاب ديگر هم وجود دارن که يافتن اونا با خودت... . *امّا در اين بين يکي هست که ميگه نه من شهادت رو ميخوام چون خــــــــــدا اون رو ميخواد، چون شهيد با هرخنده اش رضايت خدا رو ميخره و عندالله يرزقون هستند و در کنار صالحين و ائمه و انبيا هستن يابهتر بگن اونا ميان پيششون و....... . دليل اين دسته از افراد کمي جاي تأمل داره. لابد ميپرسي چرا؟ مگر هدفي بالاتر از اين ميتوني پيدا کني؟ زيباتر از اين هم پيدا ميشه؟ با کمال پررويي ميگم؛ آخه ميدوني چيه؟ کمي اين پا و اون پا ميکنم و با مِن و مِن جواب ميدم؛ آخه همچين آدمي بايد عاشق خدا باشه و در عشق خدا سوخته باشه مثل شهداي دفاع مقدس. آخه نميشه آدم بشينه سرجاش و بگه "ياليتنا کنت معکم فأفوز فوزا عظيما" ولي در عمل هيچ کاري نکنه!!!!!!!!!! مثل کسي ميمونه که ميگه من ميخوام پولدار بشم و ازخدابخواد يهو يه کيسه پول برام بنداز....لطفا کنار دستم باشه چون حال ندارم بلند بشم. مَن إالتَزَمَ بِشَيءٍ إلتَزَمَ بِلَوازِمِهِ يعني هرکي خربزه ميخوره پاي لرزه اون هم ميشينه. يعني هرکه طاووس خواهد، جور هندوستان کشد. يعني؛ شهادت(!)دُرّ گراني است به هرکس ندهندش/ پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهندش(تحريف در ضرب المثل) يعني تو اگر واقعا ميگي که اي کاش با شهدا بودم تا به سعادت ميرسيدم، مرد باش و برو سيره شهدا رو ببين....رفتارهاي ظاهري رو ميگم .......... معنوياتشون پيشکش. فکرميکني رزمنده بودن و شهادت الکي بود؟ ميدوني توي زمستوني که آب يخ ميزنه بري توي درياچه غواصي يعني چي؟ ميدوني تمام وجودت پر از خاک و گل بشه و آبي نباشه خودت رو بشوري يعني چي؟ ميدوني وسط جنگ از فرط گِل تفنگت پر از خاک و گل ولاي شده باشه و هرچه سيخ بزني باز نشه يعني چي؟ ميدوني تيرخلاص خوردن يعني چي؟ ميتوني درک کني خورد شدن دنده ها زير زنجير عظيم تانک يعني چي؟ ميدوني روي مين پريدن يعني چي؟ ميدوني بوسيله منور سوختن و کباب شدن يعني چي؟ ميدوني از گرسنگي تلف شدن يعني چي؟ ميتوني درک کني که کل غذات بعد از کلي جنگيدن يه تيکه نون باشه يعني چي؟ ميتوني درک کني غذاي 10نفر برنج توي يه نون باشه يعني چي؟ ميدوني از خستگي در فاصله استراحت عمليات خوابيدن يعني چي؟ ميدوني شيميايي شدن يعني چي؟ ميتوني درک کني گلوله به چشم خوردن و اون رو از کاسه در اوردن چه حس و حالي داره؟ ميتوني درک کني وقتي رفيقت داره اذان صبح ميگه، يه تير بياد و صاف بخوره توي گلوش يعني چي؟....تنها همين چيزا رو تصور کن. تصور کن که خمپاره شکمت رو پاره کرده و دل و روده تو در اومده...در اين حالت چکار ميکني؟ ميفتي زمين؟ شهادتين ميخوني؟ داد ميزني؟ چکار ميکني؟ من رزمنده اي ميشناسم که الآنم از بهترين روحاني ها و بزرگان است که وقتي اين اتفاق براش افتاد، شکمش رو با چفيه بسته بود و به عمليات ادامه داده بود. تصور کن که براي دوسال بدون هيچ ملاقاتي از خونواده دور باشي.....حالا تصور يه دختر کوچولو هم داري....چقدر تحمل جدايي رو داري؟ توروخدا تنها اين صحنه رو تصور کن؛ غواص باشي و تير خورده باشه و از طرفي هم نيازه که براي رد شدن بقيه ها بچه ها چندنفر پل بشن و بقيه روي اونا پا بزارن....ميدوني اون شهيد رو وقتي پيدا کردن چطور بود؟ دهنش پُر از گِل بود، ميدوني چرا؟ چون وقتي رزمنده ها از روي اون رد ميشدن و پا ميزاشتن روي زخمش براي اينکه دادش بلند نشه و عمليات لو نره و سپاه اسلام قيچي نشه، گِل ميگذاشت توي دهنش.... . حالا بيني و بين الله تو ميتوني اين کار رو کني؟ اصلا فکرش هم برات سخته....اصلا شايد هم با کمک شيون هزارتا دليل بياري که اين نوعي خودکشي هست و نبايد اين کارها رو کرد. ببين چقدر ظرفيتت پائينه.......شايد توي حرف که بشه بتوني يه پهباد رو با انگشت کوچولوت بگيري ولي در مقام عمل که ميشه نميتوني. ميدوني چرا ميگم نميتوني؟ توئي که توي خونه جمع کردن پتو و تشک ت برات سنگينه چطور ميخوام توپ دوشکا رو بزاري رو کولت و از ارتفاعات کردستان بري بالا؟ توئي که توي کار وقتي وقت تقسيم وظايف ميشه خودت روميکشي کنار تا حتي الامکان چيزي نصيبت نشه وراحت باشي چطور ميتوني در عمليات سخت داوطلبانه جانفشاني کني؟ توئي که از همه کس و همه چيز غير از خودت مشمئز ميشي چطور ميتوني پس فردا اگر نياز شد مستراح بچه ها رو با فرغون خالي کني، اول نفر باشي...درضمن فرمانده هم باشي. توئي که واجب و تکليف خودت (درس خوندن و تهذيب نفس و....) رو کنار گذاشتي چطور و با چه جراتي دم از آرزوي بودن با شهدا ميزني؟ ميدوني چرا شهدا، شهيد شدن؟ چون به تکليف خودشون عمل کردن. آيا تو هم به تکليف خودت عمل کردي؟ تکليف اونا اين بود که «عاشقانه» عمل کنن و به ولي زمان خودش – امام خميني ره – عمل کنند و عمل کردند و درنهايت به سعادت ابدي رسيدند. تو هم ميخواي مثل اونا بشي؟ بايد اول «تکليف» خودت رو بشناسي و بعد با تمام وجود به اون عمل کني. ميخواي مثل شهداي حقيقي باشي؟ اونا کلام امام براشون فصل الخطاب بود و مهري بر تمام اگرها و شايدها.....تو چقدر از ولي زمانت اطلاع داري؟ چقدر حرفاش رو پيگيري ميکني؟ چقدر با ديدن او عشق ميکني؟ آره وجدان خفته!اگر ميخواي واقعا رهروي راه شهدا باشي بايد تکليف خودت رو بشناسي و دراين زمانه عاقلانه به اون عمل کني. وجدان خفته!اگرميخواي توي زندگيت شهيد زنده بشي بايد زندگيت رو هدف دار والهي کني.......آخه تا کي بي هدفي؟تا کي سردرگمي؟ فأينَ تَذهبُونَ؟ وجدان خفته! ديگه وجدان خفته خوابش مياد و ميخواد بخوابه و حضرت "اخ الموت" شرف حضور يافتند ولي بزار قبل از خواب بهت بگم؛ سعي کن فقط شعار ندي به طوري که همچون طبل تو خالي تنها صدات گوش فلک رو کر ميکنه ولي درونت خالي و عنکبوت زده باشه ها....بترس از آن روزي که بادکنکي بشي که تنها باد کردي و پوچ پوچ هستي و بترکي و هيچي ازت نمونه..............حالا بگيربخواب و دعا کن خدا دوباره بهت مرحمت کنه وبهت جون بده تا بيدارشي وگرنه ديگه بايد بري اون دنيا. بي ربط نامه ولي اصل کاري؛ ما شيعيان و محبّين اهل بيت در قيامت وارد بهشت مي شويم بلاشک. التماس دعــــــــــــــاي فـــــــــــــــرج. يا زهــــــــــــــــــــــراء سلام الله عليها دوستان اين دلنوشته يكي از دوستان بود كه براي من ايميل كرد براي سلامتيش صلوات اللهم صل علي محمد و ال محمد می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||
|
اطلاعات نویسنده |
دلنوشته زيبا درمورد شهيد
یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۲ ۰۴:۲۳ بعد از ظهر
[1]
|
|||
سلام ریحانه خانم
بسیار عالی بود انشاء الله خداوند در قیامت ما را با شهدا محشور گرداند آمین می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
دلنوشته زيبا درمورد شهيد
یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۲ ۰۴:۳۲ بعد از ظهر
[2]
|
|||
بسمــ ربّـــ الشهداء و الصديقينــ
ميدوني چرا شهدا، شهيد شدن؟ چون به تکليف خودشون عمل کردن.
عالی بود انشاالله که شهدا چراغ راحت باشن
می پسندم 6 0 6 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
دلنوشته زيبا درمورد شهيد
یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۲ ۰۵:۱۴ بعد از ظهر
[3]
|
|||
چفیهی من بوی شبنم میدهد """ عطر شبهای محرم میدهد
چفیهی من، سفرهی دل میشود """ جمعه، با مهدی، مقابل میشود . . . می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
دلنوشته زيبا درمورد شهيد
یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۲ ۰۵:۱۹ بعد از ظهر
[4]
|
|||
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
دلنوشته ، زيبا ، درمورد ، شهيد ، |
|