آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
دوشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۲ ۰۲:۳۴ بعد از ظهر
|
|||||||
عضو
شماره عضویت :
26
حالت :
ارسال ها :
2229
محل سکونت : :
همدان
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
256
دعوت شدگان :
2
اعتبار کاربر :
5894
پسند ها :
746
تشکر شده : 2625
|
رسول خدا صلی الله علیه و آله چند دینار به مردی یهودی بدهکار بود. مرد یهودی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت: طلب مرا بده. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «در حال حاضر چیزی ندارم که پرداخت کنم.»
یهودی گفت: من تو را رها نمی کنم و از تو جدا نمی شوم تا طلبم را بگیرم! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «در این صورت من هم با تو می نشینم.» رسول خدا صلی الله علیه و آله با او نشست تا در همان مکان نماز ظهر و عصر، مغرب و عشا و نماز صبح روز بعد را اقامه نمود. در این میان اصحاب آن مرد را تهدید می کردند و وعده و وعید می دادند. پیامبر مهر صلی الله علیه و آله به اصحاب خود نگاه کرد و فرمود: «با او چه می کنید؟ !» گفتند: ای رسول خدا، یهودی شما را زندان کند؟ ! فرمود: «خداوند مرا مبعوث نکرده تا به هم پیمان و دیگران ظلم روا دارم » . زمان هم چنان می گذشت و کانون حلم و بردباری هرگز عصبانی نمی شد تا خورشید تابیدن گرفت و روز آشکار شد. ناگهان مرد یهودی گفت: اشهد ان لااله الاالله و اشهد ان محمدا عبده و رسوله!! مرد یهودی مال خود را در راه خدا تقسیم کرد و گفت: رفتار من با تو برای آن بود که ببینم صفاتی که در تورات برایت آمده در وجود تو متبلور هست یا خیر; زیرا در تورات خوانده بودم: محمد بن عبدالله، در مکه متولد می شود و به مدینه هجرت می کند و او تندخو و خشن و اهل داد و فریاد، فحاشی و بددهانی نیست.» (الامالی، صدوق، ص 551-552، ح 737)
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|