(( نامههای نادر ابراهیمی به همسرش است توصیه میکنم همه زوجها چندین بار و نه بهتنهایی
که با هم و در کنار یکدیگر بخوانند. این نامه را به همه زوجهای ایرانی تقدیم میکنم. ))
همسفر!در این راه طولانی که ما بیخبریم و چون باد میگذرد بگذار خرده اختلافهایمان با
هم باقی بماند خواهش میکنم! مخواه که یکی شویم، مطلقا مخواه که هر چه تو دوست داری،
من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه
مورد دوست داشتن تو نیز باشد
مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ
را و یک شیوه نگاه کردن را مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقهمان یکی و
رویاهامان یکی. همسفر بودن و همهدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست.
و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بلکه دلیل توقف است عزیز من! دو نفر که عاشقاند و
عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است، واجب نیست که هر دو صدای کبک،
درخت نارون، حجاب برفی قله علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند
.اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق
و یکی کافی است.عشق، از خودخواهیها و خودپرستیها گذشتن است اما،
این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست .من از عشق زمینی حرف میزنم که ارزش
آن در حضور است............. نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.