آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۲ ۱۱:۵۱ قبل از ظهر
|
|||||||
مدیر انجمن
شماره عضویت :
6
حالت :
ارسال ها :
1845
محل سکونت : :
تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
451
دعوت شدگان :
9
اعتبار کاربر :
12915
پسند ها :
1948
تشکر شده : 2815
|
مطلب زیر قصه نیست. یه واقعیته. بخوانید و ببینید ما کجای این عالمیم ببینید ایثار و از خود گذشتگی چگونه معنا پیدا می کند؟ چقدر گرفتار مادیات شده ایم....؟ کجا می رویم...؟ سلام مامان قهرمانم : میدونی ....! حالا که روز تولدته من و آبجی می خواستیم قشنگ ترین هدیه رو برات بخریم ولی نمی دونستیم چی بخریم. دختر خاله می گفت برات یه دست کامل لوازم آرایش بخریم. می گفت اگه مامانت آرایش کنه زخم های روی صورتش کمتر معلوم می شه... می گفت :زشته یه معلم با سرو صورت زخمی سر کلاس بره می گفت:شاگردهاش می فهمند شوهرش... میدونم تو هیچ وقت برای خودت از این چیزها نمی خری آخه همش رو می دی پول دارو و بیمارستان بابا... بابا هم که تو رو کتک میزنه... فحش می ده... حرف هایی می زنه که ما نمی فهمیم فقط می بینیم و گریـــــه می کنیم. من و آبجی خوب می فهمیم که وقتی بابا موجی می شه تو دستای مارو می گیری و می بری تو اتاق دیگه... بعد می ری تا بابا کتکت بزنه و موهای قشنگتو بکشه... من و اون خوب می دونیم چرا این کارو می کنه .
آخه اگه تو نری جلوی بابا اون خودشو می زنه تو هم چون بابا رو خیلی دوست داری نمی خواهی بابا خودشو بزنه ... به قول خودت یه ذره از سهمت و فداکاری هاش رو میدی از ترکش های توی بدنش از موجی شدنش از... ما می فهمیم که وقتی بابا آروم می شه سرش رو می گیره و چقدر گریه می کنه وقتی می فهمه چیکار کرده ناراحت می شه دستت رو می بوسه...تو هم گریه می کنی ... من و آبجی صدای گریه تو و بابا رو می شنویم. مامان جون! مامان خوب و قهرمانم! پس سهم ما چی می شه؟ ما هم می خوایم مثل تو و بابا قهرمان باشیم می خوایم روز تولدت پول هامون رو بدیم به تو تا برای بابا دوا بخری فقط تو رو خدا این دفعه بذار بابا ما رو جای تو کتک بزنه ... مامان جون، تولدتـــــــــ مبارکـــــــــــــــــ
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
نامه دختر یک جانباز به مادرش
دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۲ ۱۱:۵۳ قبل از ظهر
[1]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
12
حالت :
ارسال ها :
3166
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
356
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
13846
پسند ها :
3168
تشکر شده : 2569
|
پونه فقط دلم گریه میخواد
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
نامه دختر یک جانباز به مادرش
دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۲ ۱۱:۵۶ قبل از ظهر
[2]
|
|||
بزارين فقط گريه كنيم چيزي نميتونم بگم
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
نامه دختر یک جانباز به مادرش
دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۲ ۱۲:۱۷ بعد از ظهر
[3]
|
|||
مدیر انجمن
شماره عضویت :
6
حالت :
ارسال ها :
1845
محل سکونت : :
تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
451
دعوت شدگان :
9
اعتبار کاربر :
12915
پسند ها :
1948
تشکر شده : 2815
|
من خودم اينو خوندم از همتون داغون ترم باور کن هر يک خط کلي اشک ريختم خدا بهشون صبر بده واقعا خجالت ميکشم از اين که اسم خودمو بزارم انسان انوقت که به خودم ميام ميگم ينماز ميخونيم فکر ميکنيم چه کرديم فکر ميکنم چه کار مهمي انجام ميدم اينا عاشق واقعين خدايا لذت عشق واقعي رو هم به ما بچشان خدايا ما گم شديم دستمونو بگير می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
نامه دختر یک جانباز به مادرش
دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲ ۱۰:۱۷ بعد از ظهر
[4]
|
||
عضو
شماره عضویت :
421
حالت :
ارسال ها :
31
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
68
اعتبار کاربر :
64
پسند ها :
44
تشکر شده : 0
|
سلام فقط میتونم بگم شرمنده همچین خانواده محترمی هستم ...مخصوصا شهدا وایثارگان...... دلم میخواد با شهادت از خجالت همه شهدا در بیام .......
می پسندم 0 |
||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
نامه ، دختر ، یک ، جانباز ، به ، مادرش ، |
|