سلام منو میشناسی؟ یا انقد سرت شلوغه که منو نمیشناسی بذار بگم کی هستم من الی هستم امام رضا هم سن جوادت جوادتو دوست داشتی مگه نه امام رضا ایندفعه نیومدم باهات عاشقانه درد دل کنم اومدم ازت گلایه کنم....منو می شناسی...هم سن جوادتم...جودات رو دوست داشتی مگه نه...واسه همین بود خادمم کردی اره؟ یادت بار اول وقتی برام پیغام فرستادی...نگو که یادم نیست چون دلم میگیره...هر3بار خودت صدام زدی...خودت لباس خادمیتو بهم پوشندی یادته؟ ابالحسن من اون عشقبازی های تو با دلم یادم نرفته ولی شمارو نمیدونم.... جوادتو دوست داری اره امام رضا؟؟؟؟؟؟ به وحدانیت خدای بزرگ قسم میخورم خودت
khli Hov hgd . hvldh fi hlhl vqh.....p[j jlhl...........
سلام
منو میشناسی؟
یا انقد سرت شلوغه که منو نمیشناسی
بذار بگم کی هستم
من الی هستم امام رضا
هم سن جوادت
جوادتو دوست داشتی مگه نه امام رضا ایندفعه نیومدم باهات عاشقانه درد دل کنم اومدم ازت گلایه کنم....منو می شناسی...هم سن جوادتم...جودات رو دوست داشتی مگه نه...واسه همین بود خادمم کردی اره؟ یادت بار اول وقتی برام پیغام فرستادی...نگو که یادم نیست چون دلم میگیره...هر3بار خودت صدام زدی...خودت لباس خادمیتو بهم پوشندی
یادته؟
ابالحسن من اون عشقبازی های تو با دلم یادم نرفته
ولی شمارو نمیدونم....
جوادتو دوست داری اره امام رضا؟؟؟؟؟؟ به وحدانیت خدای بزرگ قسم میخورم خودت گفتی بابا و مامانتو بردار بیاربه همین اشکهای صاف و بی ریای رو گونم قسم
من بی اذن شما که کاری نکردم...کردم؟؟؟؟؟؟؟
خب اوردمشون من بقولم عمل کردم از باب الجوادت اومدمو گفتم من عمل کردم دست بابامامانمو گذاشتم تو دستتون....تو که لقب وافی رو داری ببینم چطوری وفا میکنی ای وافی یادته چشم انتظار بودی...منتظر امام جواد بودی... سخت بود مگه نه....غریب بودی...تنها بودی....مریض بودی....چشم به راه بودی...حالا اگه زبونم لال امام جواد نمیتونست بیاد شرمنده شما میشدچه حالی میشدی؟؟؟؟؟؟؟
زبونم لال امام جواد چقدر شرمنده ی باباشون میشد؟؟؟؟ میدونی اینارو چرا میگم امام رضا
میدونی این خادمه چرا انقدر پررو شده و داره گله میکنه
چون دلش ازت شکسته
اره دلم شکسته
توپ و تفنگ انداختنمم یه جورعاشقی با شما میدونی که باباییم با نیت نذر واجبی که یادگاررزمو جنگ وجبهش بود اومد سراغت ولی اینباراومدم بگم :
دیروز باباییم بهم گفت تو که گفتی امام دعوتمون کرده دستمو گرفتی بردی و بهم گفتی وقتی خودش سه بار دعوتمون کرده بی جواب هم نمیذاره
شفامو میده پس چی شد الی.....بابایی من دیگ نمیتونم نفس بکشم...به امام رضا بگو این نفس رو ازمن بگیره
میدونی میخوام چی بگم امام رضا شرمنده شدم...شرمنده اشکهایی بابایی...شرمنده سرفه های خونی بابایی...شرمنده نفس های تنگ بابایی...انقد که صدای هق هق گریه هامو حتا خود بابام نتونست دیگه آروم کنه...
الان تحریمه و هرچی میگردیم دارو های بابایی نیست....من وقتی اومد کنارت انقد دلم به شما قرص بود که یاد هیچ تحریمی نبودم..پنجره فولادت بدون هیچ تحریمی شفا میده...دخیل پنجره فولادت شدم...
میخوام بگم خوشحالم امام جواد اومد و شرمنده شما نشد
میخوام بگم آفرین امام رضا غریب الغربا....ممنونتم مرتضی
میخوام بگم من شرمنده بابام شدم اون لحظه
میخوام بگمم ممنونم که منو اوردی اونجا...دعوتم کردی و جوابم ندادی
میخوام بگم نکنه میخواستی بزرگیتو به رخم بکشی....
میخوام بگم نکنه میخواستی منو بیاری تا پیش بابام شرمندم کنی....
میخوام بگم نکنه میخواستی اینهمه زیبایی حرم و زائر و عاشقتو به رخم بکشی
میخوام بگم من یه گوشه ای از غم امام جوداد رو درک میکنم وقتی باباش شهید میشد و سرش رو زانوی پسرش بود
میخوام بگم دیگه کبوتر دلم از رو گنبدطلات پرید...
عالم آل محمد بگو چطوری باور کنم که تو حال و روز منو درک نمیکنی؟؟؟
آخه میگن تو امام رئوفی...ضامن آهو شدی...ضامن هاویی که بچه اش مریض بود....چرا نیومدی ضامن خادمه ای بشی که باباش مریض بود
سراج الله عالم چی میشد یه بارم سراج دل من میشدی...گله از این دارم ابالحسن که من خودم میدونم که تو انیس النفوسی...شمس الشموسی...معین الضعفایی...سلطان انس و جنی....زکی و وفی و اولایی....صدیق و صابری...قرة العین مومنینی...رب التدبیری
پس چرا منو اوردی کنارتو انیس من نشدی...تو که رب الدتدبیری چرا برای من هیچ تدبیری نمیکنی....چرا منو شرمنده بابام کردی...چرا معین دل خسته ام نشدی میدونی چیه ابالحسن...سلطان خوبان
اومدم دلشکسته و نالان و گریه کنان یه چیزی رو که خودت بهم دادی رو بهت پس بدم
یه چیزی که داشتنش آرزوی دیرینه ام بود
من کندم این جامه خادمی رو برگردونم سمت خودت
بیا و این جامه برگیرکه من لایق شما نیستم
بیا واین جامه برگیر ولی دیگه منو شرمنده اشکهای بابام نکنحجت تمام
آخ که چقدرم دلم تیر میکشید وقتی این نامه رو بهت مینوشتم
آخه من عاشقت بودم
کاش بخاطر امام جواد هم که شده بود برای آخرین بار اشکهای رو گونموپاک میکردی به یاد مادرم زهرا(س)
ویرایش موضوع توسط : الی . ارمیا
در تاریخ : سه شنبه ۸ بهمن ۱۳۹۲ ۰۳:۲۰ بعد از ظهر
شمع وقتي داستانم راشنيدآتش گرفت
شرح حالم را اگرنشنيده باشي راحتي!
... وقتی برای خودم می نویسم
خشک می شوم مثل دریاچه ی ارومیه... وقتی با تعریف دیگران می نویسم
می شوم مثل زاینده رود...
که با سطل خیسش می کنند!! وقتی برای تو می نویسم
می شوم خلیج فارس آنقدر زیبا
که دیگران
نوشته هایم را
به اسم خود ثبت می کنند
مثل خلیج عربی....
الی جان چاره ای جز دعا برا پدر بزرگوارتون ندارم میتونم درک کنم تنگی نفس چیه !!!!!!!!!!!!!!خیلی سخته اونم مال زمان جبهه و جنگ ان شاءالله امام رضا شفاشون میده
توکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلت به خدا باشه عزیزم
یاالهی و ربی من لی غیرک
همه چیز پر از خداست،
درخواست کن،
باور کن،
دریافت کن ...
♥•٠·
صبر...
♥•٠·
سوره مبارکه نحل،آیه 127
..
ویرایش ارسال توسط : سیده طاهره
در تاریخ : سه شنبه ۸ بهمن ۱۳۹۲ ۰۴:۰۰ بعد از ظهر