آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
چهارشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۲ ۰۴:۲۱ بعد از ظهر
|
|||||||
بانو
شماره عضویت :
514
حالت :
ارسال ها :
447
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
175
اعتبار کاربر :
2181
پسند ها :
473
تشکر شده : 158
|
فکر اینکه زودتر میرسم داشت منو میکشت، جوری که همش با خودم کلنجار میرفتم که با هواپیما برم یا قطار، هواپیما نه نه
اعتمادی به هواپیمای داخلی نداشتم خلاصه عزم جزم کردم با قطار تندرو که ۷ ساعته منو به عشقم میرسونه برم. روز موعود سوار بر قطار شدم ولی عجب حس و حالی داشتم ۷ساعته میرسیدم به عشقم امام رضا کلی ذوق مرگ شده بودم خیلی به ایشون ارادت دارم همیشه حواسش بهم بوده و یجورایی همیشه حمایتم میکنه. کلی با عشق سوار قطار شدم به به چه قطار شبیه به کرج تهران بود واسم جالب بود از شوق گیج شده بودم نمیتونستم شماره صندلیمو پیدا کنم با راهنمایی خدمه قطار که مردی جوان بود که میدید گیج میزنم جامو پیدا کردم خودم انداختم روی صندلی با چمدونم نمیتونستم بزارمش بالا ماشالله به این اقایون که میدیدن نمیتونم بزار بالا فقط تماشاگر بودن دلم میخواست با چمدون بکوبم تو مخشون مردها هم مردهای قدیم البته دور از جون شما که مردین چند دقیقه بعد خدمه آمد چمدون منو گذاشت ته قطار چقدر خوشحال شدم یمرد واقعی بود اما حیف سبیل نداشت اشکال نداره زور که داشت خیلی تشنم شده بود رفتم یکمی اب بخورم وقتی برگشتم دیدم یه پیرزن حدود ۷۵ ساله سرخ و سفید و نقلی کوتاه قد و خوشرو کنار صندلی من نشسته چقدر خوشحال شدم چون من با پیرها رابطه خوبی دارم. -سلام مادر خوبی چه خوب شد شما کنار من هستین . -اره مادر خدا رو شکر دعا دعا میکردم که پیش مرد نیوفتم. کلی خندم گرفت اما فقط لبخند زدم شروع کرد به تعریف کردن از قدیم ندیم که چقدر جوون بوده قشنگ بوده چه قدی و بالایی داشته چه خاطرخواهایی داشته کلی دلم منو آب کرد منم با حالت پژمرده فقط بهش نگاه میکردم . تو این فکر بودم که پیر شدم منم همینا رو به دیگربگم با کلی اب و تاب . کی به کیه تو همین فکر پلید بودم که خدمه اومد با لیست که غذاتون برای نهار سفارش بدین من زرشک پلو با مرغ و پیرزن(خدیجه خاتون) هم گفت من کتلت اوردم غذا نمیخورم مادر . ظهر شد غذا رو آوردن منم که گرسنه با ولع روی غذا رو برداشتم با تعارف الکی شروع کردم به میل نمودم خدیجه خاتون هم کتلتشو از کیفش بیرون کشید گذاشت جلوی میز صندلی گفت مادر مدیونی اگه نخوری . چند لقمه ای نزده بودم که صدای ناله پیرزن بلند شد وای دندوناشو از دهنش بیرون کشیده بود رو به من کرد و گفت: ببین لثه هام همش زخم دکتر اشغال دندونموخوب درست نکرده همش آف میزنه ناراحت نباش به مرور خوب میشه . وای وای چه حال بدی داشتم دل و رودم داشت میومد بیرون میگفت مادر بیا دست بزن ببین چه جنس دندونم خوبه ولی خوب کار نکرده . کمککک زورکی جلوی حالموبدم رو گرفتم ناراحت نشه خلاصه دندوناشو جابه جا کرد یکمی به سمت شرق و غرب برد تا جا افتاد . خداروشکر مثل اینکه بیخیال شد . تو حال و هوای خودم بودم که دیدم دندونشو دراورد گذاشت بغل بطری نوشابه من نایلکس از کیفش دراورد شروع کرد به اوق زدن چه صحنه ای چشمتون روز بد نببینه ارنجشم میزد به پهلوی من که بزن پشتم . خدایا چه گناه بزرگی کردم که گیر این خاتون افتادم بلند شدم سمت دستشویی و صورتمو شستم کمی دم و بازدم کردم که حال و هوام عوض بشه وقتی برگشتم دیدم خاتون خوابالو شده با صدای خابالو گفت چرا مادر غذات دست نخورده مونده (تو دلم گفتم مگه با کارهای قشنگی که کردی اشتهایی میمونه واسه ادم) تازه وقتی نشستم کنارش خواب ازسرش پرید شروع کرد به گفتن از قبلا شوهرش دوستش داشته دندوناش و از عشق همشو طلا گرفته بود (ای خوشبخت) هرزگاهی دندونشو سه سانت میورد بیرون و میبرد تو انگار بهش ارامش میداد .
ویرایش موضوع توسط : programmer
در تاریخ : چهارشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۲ ۰۷:۱۱ بعد از ظهر
دلیل ویرایش : حذف تکرار متن
می پسندم 10 0 10 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
چرا طمع ؟ لیلی! قسمت اول
چهارشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۲ ۰۶:۴۵ بعد از ظهر
[1]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
476
حالت :
ارسال ها :
958
محل سکونت : :
سیمرغ
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
442
اعتبار کاربر :
10905
پسند ها :
1135
تشکر شده : 617
|
خخخخخخ
دست گلت درد نکنه مردم از خنده خیلی قشنگ بود اورین اورین می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
چرا طمع ؟ لیلی! قسمت اول
چهارشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۲ ۰۷:۳۶ بعد از ظهر
[2]
|
|||
مدیر انجمن
شماره عضویت :
6
حالت :
ارسال ها :
1845
محل سکونت : :
تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
451
دعوت شدگان :
9
اعتبار کاربر :
12915
پسند ها :
1948
تشکر شده : 2815
|
بابا دوستم دمت گرم نیومدی نیومدی وقتی هم که اومدی گل کاشتنی . ای خدا دلم درد گرفت
می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
چرا طمع ؟ لیلی! قسمت اول
چهارشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۲ ۰۷:۴۸ بعد از ظهر
[3]
|
||
گاهی هم باید از شدت خنده گریست:))
البته محتوا و موضوع مرتبط نیستند. لطفا ربط موضوع و متن رو بگید.
ویرایش ارسال توسط : زندگی
در تاریخ : چهارشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۲ ۰۷:۵۰ بعد از ظهر می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
|||
|
اطلاعات نویسنده |
چرا طمع ؟ لیلی! قسمت اول
چهارشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۲ ۰۷:۵۵ بعد از ظهر
[4]
|
||
خیلی جالب بود ما منتظر دومیش هستیم می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
|||
|
اطلاعات نویسنده |
چرا طمع ؟ لیلی! قسمت اول
چهارشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۲ ۰۹:۲۶ بعد از ظهر
[5]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
371
حالت :
ارسال ها :
831
محل سکونت : :
اصفهان
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
223
دعوت شدگان :
1
هشدارها :
1
اعتبار کاربر :
6586
پسند ها :
1229
تشکر شده : 656
وبسایت من :
وبسایت من
|
خخخخ می فهمم چی میگی ...خودم برام اتفاق افتاده
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
چرا طمع ؟ لیلی! قسمت اول
چهارشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۲ ۱۱:۰۲ بعد از ظهر
[6]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
571
حالت :
ارسال ها :
43
محل سکونت : :
همین ورا
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
50
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
163
پسند ها :
25
تشکر شده : 68
|
خدا باهات بوده جون سالم به در بردی من خودم حالم به هم خورد اه
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
چرا طمع ؟ لیلی! قسمت اول
پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۲ ۱۱:۳۵ قبل از ظهر
[7]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
12
حالت :
ارسال ها :
3166
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
356
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
13846
پسند ها :
3168
تشکر شده : 2569
|
وای خیلی جالب بود
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
چرا طمع ؟ لیلی! قسمت اول
جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۲ ۰۱:۰۰ قبل از ظهر
[8]
|
||
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
|||
|
اطلاعات نویسنده |
چرا طمع ؟ لیلی! قسمت اول
سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۲ ۰۱:۳۴ بعد از ظهر
[9]
|
||
بانو
شماره عضویت :
551
حالت :
ارسال ها :
10
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
4
اعتبار کاربر :
20
پسند ها :
10
تشکر شده : 0
|
ليلي عزيز بهم ثابت شد که زيبا مي نويسي ادامه بده موفق مي شي
ویرایش ارسال توسط : گيسو
در تاریخ : سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۲ ۰۱:۳۴ بعد از ظهر می پسندم 0 |
||
|
اطلاعات نویسنده |
چرا طمع ؟ لیلی! قسمت اول
سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۲ ۰۱:۴۹ بعد از ظهر
[10]
|
|||
سلام لیلی خانوم
واقعا چند وقته که بچه ها دلنوشته های زیبایی دارن که یکیشون هم شمائید حتما ادامه بدید چون قلم زیبایی دارید و پیشنهاد میدم که یه دلنوشته بنویسید در دل با خدا و امام زمان عج می پسندم 0
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
چرا طمع ؟ لیلی! قسمت اول
سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۲ ۰۲:۱۳ بعد از ظهر
[11]
|
|||
معاون انجمن
شماره عضویت :
179
حالت :
ارسال ها :
311
محل سکونت : :
اینترنت
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
428
اعتبار کاربر :
2309
پسند ها :
317
تشکر شده : 200
|
قشنگ بود افرین افرین
می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
چرا طمع ؟ لیلی! قسمت اول
سه شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۲ ۰۴:۲۳ بعد از ظهر
[12]
|
|||
لایکــ+ــــ+ــــ+ــــ+ــ
همیشه فک میکردم تو تریف کردن واقایای(خنده دار) خودم استادم!
نگو دوستان همه استداد دارن رو نمیکنن! ممنون بسیار جالب بود
ویرایش ارسال توسط : عـلـی۲۰
در تاریخ : سه شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۲ ۰۴:۲۴ بعد از ظهر
دلیل ویرایش : زیارتتون قبول باشه التماس دعا
می پسندم 0
|
||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
چرا ، طمع ، لیلی! ، قسمت ، اول ، |
|