بسم الرحمن..
صبر نمی کنه.. میگذره و منتظر نمیشه.. زمان رو می گم.. روزگار رو میگم..
چشم به هم می زنی و میبینی وسط اتوبوسی، و یکی داره بهت میگه: پدر جان شما بفرمایید بشینید جای من..
اونوقت باید بگی: جوونی کجایی که یادت بخیر..
القصه، عمرمون داره میره و هرنفس که یک قدم به مرگ نزدیک تر میشیم.. پس نباید از پا بشینیم..
اشاره: شاید همه حرف هایم در این واژه خلاصه شود… بیـــا…