آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۲ ۱۱:۰۳ بعد از ظهر
|
|||||||
بانو
شماره عضویت :
20
حالت :
ارسال ها :
2177
محل سکونت : :
دنیای بیکسی
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
240
دعوت شدگان :
5
اعتبار کاربر :
10422
پسند ها :
730
تشکر شده : 3139
|
من هميشه،به ياد او هستم پدرم بوی سيب را می داد پدرم با نفس كشيدن خود عطر ( امن يجيب ) را می داد رفت اما هنوز یادم هست وقت رفتن چگونه می خندید یا همان بغض ها زمانی که مادرم را کنار خود می دید پدرم بی صدا،تكلم كرد با نگاهی كه غرق پاكی بود ياد کارون،شروع اشك پدر ياد آن چفيه ای كه خاكی بود ياد چشمان منتظر به در و ياد آن لاله ای كه پرپر شد ياد آن سنگری كه تركش خورد ياد همسنگری،كه بی سر شد قصه ی كودكی من اين است پدرم،عاشقانه می جنگيد زیر باران تیر و ترکش ها كربلا را به چشم خود می ديد با همان چكمه های خاكی خود پدرم روی مين قدم زده است با دلی سربلند از این تقدیر او ز ایثار و عشق دم زده است شاید او تشنه ی شهادت بود چون دلش را به قلب دريا زد و اتاق پدر كه شاهد هست پدرم،پشت پا به دنيا زد ياد بابا كه رفت و من ماندم در دل خسته ام تلاطم كرد حرفهای نگفته ای دارم بغض من،راه خانه را گم كرد شب جمعه،پدر،دعای كميل سوز آهش پل عبادت بود سحر روز بعد فهميدم كه دعای پدر شهادت بود مادرم،خواب ديده بود انگار توی دست پدر،پلاكی بود پدرم چفيه ای به مادر داد چفيه ای كه هنوز خاكی بود سحر آمد،اتاق خلوت و سرد من و مادر و كاسه ای از آب پدرم كوله بار خود را بست ای پدر،مادر مرا درياب غربت اين اتاق زيبا بود پدرم بغض مادرم را ديد اشك های پدر كه جاری شد او به چشمان خيس خود خنديد بغض من هم شکست اما گفت مرد گریه نمی کند پسرم نای حرکت نداشت وقتی که دست خود را کشید روی سرم هرگز از ياد من نخواهد رفت مادر من به چهره اش زل زد كاسه از دست مادرم،افتاد پدرم رو به آسمان پل زد ای پدر،مادرم غمی دارد از شب سرد او خبر داری؟!! همسرت را ببين،شكسته شده تو كه از درد او خبر داری گوشه ی سينه،قلب حس ميكرد مادرم مثل ابر ها شده است مژه هايی كه خيس بارانند بغض او بعد تو،رها شده است زندگی خرده خرده می ميرد ای پدر رد پای تو اينجاست به خداوندی خدا سوگند كه هنوزم خدای تو،اينجاست پدرم بود و هست و خواهد بود چون دلش ترس و لرز را نشناخت و دليل عروج او اين بود وسعتش حد و مرز را نشناخت
می پسندم 4 0 4 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
تقدیم به شهــــــدای جانباز
دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۲ ۱۲:۰۸ قبل از ظهر
[1]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
24
حالت :
ارسال ها :
186
محل سکونت : :
شیراز
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
382
دعوت شدگان :
3
اعتبار کاربر :
1176
پسند ها :
275
تشکر شده : 309
|
ممنون اجی یسنا
ادعونی استجب لکم..................بخوانید را تا اجابت کنم شما را.... عالی بود می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
تقدیم ، به ، شهــــــدای ، جانباز ، |
|