علی(ع) بعد از ان که کار غسل دادن را به انجام رساند، او را برداشت و در درون کفن هایش جای داد آن گاه وی را با پارچه ای که رسول خدا را با آن خشک نموده بود، خشک کرد، و سپس او را با حنوط بهشتی که پیامبر(ص) فرموده بود و از حنوط دنیا کاملاً متمایز بود، حنوط کرد، سپس وی را در کفن هایش پوشاند، و در هفت قطعه پارچه کفن نمود.
گریزی به کربلا
شهید اگر چه غسل ندارد ولی کفن دارد، و لباس وی کفن اوست.
چنانکه وقتی شب عاشورا فرا رسید، امام حسین(ع) به یاران فرمود: لباس هایتان را بشویید و فردا لباس تمیز در بر کنید تا کفن های شما باشد.
اما وقتی عصر عاشورا فرا رسید، زینب (علی(ع)) پیکر برادر را پیدا کرد و با اندوه فراوان نگاه میکرد که حتی ان کهنه پیراهن را هم از بدن مطهرسیدالشهدا در آورده بودند و امام(ع) بی کفن روی بیابان و زیر آفتاب سوزان کربلا افتاده بود!
علی(ع) زهرا را در هفت پارچه کفن کرد، اینک می خواهد کفن را ببندد، ولی معمول است قبل از این که بندهای کفن را ببندد، فرزندان وکسان و نزدیکان شخص درگذشته را می خوانند و اجازه می دهند که باز دیداری از او کنند.
امام (ع) هم صدا زد: «ای حسن، ای حسین، ای زینب، ای ام کلثوم! بیایید و بشتابید و توشه از دیدار مادرتان برگیرید که دیگر او را نخواهید دید.»
یتیمان زهرا(ع) بعد از آن که پدر اذن دیدار دارد، شتابان آمدند و با ناله جانسوز و شیون صدا می زدند: وا حسرتا.... .
این صدای شیون، قلب مادر مهربان را تکان داد، اما نه مختصر، بلکه به اندازه ای که دست هایش از کفن به سوی فرزندان بیرون امد.
امیرالمومنین(ع) می فرماید: «خدا را شاهد می گیرم که زهرا از ولوله کودکان خود با تن بی جان، به جان آمد، ناله ای آهسته کرد و دست های خود را از کفن در آورد و آن حسن و حسین را به سینه چسبانید و مدتی نگه داشت.»
ناگهان هاتفی از آسمان ندا در داد: «ای علی، این دو را از نعش مادر برگیر که به خدا فرشتگام آسمان را به گریه در آوردند.»
علی(ع) نیز آن عزیزان را از نعش زهرا برگرفت، و بندهای کفن را گره زد.
به روایت ناسخ التواریخ، عزیزان فاطمه(ع) خود را روی پیکر پاکش افکندند، ناله سر دادند و با کفن مادرشان اشک چشم خود را پاک می کردند....
گریزی به کربلا
این یک وداع بود، یک وداع جانسوز هم در کربلا به وقوع پیوست. وقتی که اهل بیت امام حسین(ع) را به اسارت می بردند، به ماموران ابن سعد گفتند: شما را به خدا، ما را به قتلگاه ابی عبدالله ببرند. و چنین کردند.
همین که چشم زنان به کشته ها افتاد فریادشان به شیون بلند شد و لطمه به صورت می زدند، و دیدند که زینب(ع) آن چنان با حالتی افسرده و قلبی شکسته نوحه سرایی می کرد و کنار پیکر عزیز برادرش می گریست که دوست و دشمن را به گریه در اورد.
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
مراسم تکفین، پایان یافت و هنگام نماز خواندن بر پیکر مطهر زهرا فرا رسید و در آن مراسم افرادی احضار شدند که به فاطمه زهرا(ع) ظلم نکرده بودند.
علی(ع) همراه با سلمان، عمار یاسر، ابوذر، مقداد، حذیفه، عبدالله بن مسعود، علی(ع) عباس بن عبدالمطلب فضل بن عباس، عقیل، زبیر، بریده و عده ای از بنی هاشم بر پیکر زهرا نماز گزارد، و مهیای تشییع شدند.
آری، تشییع جنازه حبیبه رسول خدا(ص) چنان غریبانه، مظلومانه ومخفیانه در مدینه انجام می پذیرد که گویی هیچ کس او را نمی شناسد! و آن منزلت بزرگ و شخصیت بی نظیری که پیامبر(ص) برای او معرفی کرده بود، از آن او نیست! تشییع جنازه ای که فرزندانش حق بلند گریه کردن و سوگواری آشکار ندارند، آن فرزندانی که باید آهسته آهسته به دنبال تابوت مادر حرکت کند، و آستین به دندان بگیرند تا مبادا بغض گلوگیرشان به فریادی سوزناک از جگر سوخته و کوچکشان تبدیل گردد!
گذشته نیمه ای از شب، دریغا
رسیده جان شب بر لب، دریغا
فغان تا عالم لاهوت می رفت
به روی شانه ها تابوت می رفت!
گریزی به کربلا
اگر چه پیکر مطهر فاطمه(ع) را شبانه، مخفیانه و با عده کمی تشییع کردند و به خاک سپردند، اما دیگر نگذاشتند پیکر ان عزیز بدون تجهیز روی زمین بماند، ولی باید بر غربت و مظلومی آن امامی گریست که نه تشییعی داشت نه تشییع کنندگانی؛ کسی نبود بدن قطعه قطعه و بی کفن و بدون سر عزیز فاطمه را از روی زمین بردارد، بلکه آن بدن مطهر سه روز و شب به روی خاک های کربلا تنها ماند، آری، یک چیز را تشییع کردند و آن سر حسین بالای نیزه بود که به روایتی چهل منزل برده شد.
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
این جا کودکان فاطمه هر وقت گریه می کردند کسی نبود مانع شود و یا معترض آن ها گردد اما در کربلا وقتی دختر ابی عبدالله برای بابا گریه می کرد، با تازیانه او را تسلیت می دادند و یا در خرابه شام، سر بریده پدر را برایش آوردند.
جنازه مطهر فاطمه(ع) را بر دوش به سوی قبری معین بردند. قبری برای فاطمه(ع) حفر کرده و چهار نفر از مردان که علی(ع) و عباس و فضل بن عباس و نفری دیگر بودند، آن بدن نحیف و لاغر را نزدیک قبر بردند.
علی(ع) داخل قبر گردید، زیرا وی ولی امر حضرت زهرا(ع) بود و سزاوارترین مردم نسبت به امور ان بانوی بزرگوار، وی جسد پاره تن رسول خدا(ص) را در دست گرفت و او را در لحدش خوابانید و صورتش را که چه بسیار در حال سجود در برابر خدای تعالی به خاک گذارده می شد، آن صورتی را که رسول خدا(ص) هر شب قبل از آن که به خواب رود می بوسید، آری این دخت رسول خدا است..... سپس از قبر خارج گردید، و خشت ها را چید و حاضرات پیش آمدند. خاک ها را بر پیکر مطهر آن بانوی بزرگوار ریختند.
علامه مجلسی گوید: حضرت امیر(ع) بر دور قبر آن حضرت هفت قبر دیگر ساخت كه ندانند قبر آن بانو کدام است. به روایتی دیگر چهل قبر دیگر را آب پاشید که قبر آن حضرت را پیدا نکنند، و به روایت دیگر، قبر آن حضرت را با زمین هموار کرد تا علامت قبر معلوم نباشد.
شبانه دفن کردم همسرم را
چه گویم من جواب دخترم را
گلستان گشته خاکستر زآتش
زدند آتش نهال پرپرم را!
گریزی به کربلا
اما «لا یوم کیومک یا ابا عبدالله وقتی نوبت به دفن حسین بن علی(ع) رسید، امام سجاد(ع) شخصاً بدن مطهر پدر را برداشت و درون قبر گذاشت. یکی از آداب قبر این است که وقتی میت را به خاک می سپارند کفن را از صورت او باز کنند و صورت او را روی خاک بگذارند، و بگویند: «اللهم عفوک عفوک» این جزء آداب دفن است، اما امام سجاد(ع) این آداب دفن را چگونه عمل کرد، در حالی که این پیکر مطهر سر به همراه ندارد، و کفن هم ندارد! وقتی از دفن پدر فارغ شد، با انگشت ولایت روی قبر نوشت: «هذا قبر حسین بن علی بن ابیطالب الذی قتلوه عطشانا»
چون خواستند حضرت زهرا(ع) را در قبر گذارند، دو دست از میان قبر شبیه به دست های رسول خدا(ص) پیدا شد و آن حضرت را گرفت و به قبر برد.
شاید این مساله که با چشم ملکوتی امیرالمومنین(ع) دیده شده است، اشاره ای باشد به این که پیامبراکرم(ص) برای کمک به علی(ع) و تحویل گرفتن امانت خود به استقبال آمده است. اما جا داشت پیامبر به علی می فرمود: ای علی! امانت من پهلو شکسته نبود! و بازو و صورت او نیلی نبود!
گریزی به کربلا
ای کاش دو دست مبارک پیامبراکرم (ص) نیز در کربلا به امداد امام زین العابدین (ع) می امد، آن زمانی که حضرت پیکر بی سر پدر مظلومش را پنهانی درون قبر می گذاشت و اشک می ریخت، آن بدنی که یک جای سالمی در بدنش مشاهده نمی شد، آن بدنی که نشانه هایی از مظلومیت مادر در بازو و پهلو داشت، با این تفاوت که بر صورت مادر سیلی زدند! اما سر پسر، با پیشانی شکسته بالای نیزه قرار گرفت!