آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
جمعه ۲۹ فروردین ۱۳۹۳ ۰۹:۳۲ بعد از ظهر
|
|||||||
بانو
شماره عضویت :
499
حالت :
ارسال ها :
4733
محل سکونت : :
حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
1101
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
74582
پسند ها :
4202
تشکر شده : 5426
|
به نام خدا
در آندس دو قبیله ی متخاصم زندگی می کردند.که یکی از قبیله ها در دامنه ی کوه ها زندگی می کردندودیگری در ارتفاعات.-یک روز مردم قبیله ای که در کوهستان زندگی می کردند به مردم قبیله ی دامنه ی کوه ها حمله کردند.در ضمن این حمله نوزاد یکی از خانواده ها را ربودند وبا خود به کوهستان بردند. مردم قبیله نمی دانستند که چگونه از کوه بالا بروند.آن ها راه هایی را که مردم کوه نشین برای بالا رفتن از کوه از آن ها استفاده می کردند بلد نبودند.ونمی دانستند که مردم کوه نشین را از کجا پیدا کنند.وچگونه رد پای آن ها را در مسیر های شیب دار وتند بگیرند. بنابراین بهترین مردهای جنگجو را فرستادندتا از کوه ها بالا بروندونوزاد را به خانه بر گردانند.مردها روش های مختلفی را امتحان کردند.بالاخره بعد از چند روز تلاش آنها فقط دویست فوت بالا رفته بودند. مردان دامنه نشین در حالی که نا امید شده بودند به این نتیجه رسیدند که قضیه را فراموش کنند وآماده ی برگشت به خانه شدند. وقتی داشتند اسباب ولوازم را آماده می کردند مادر نوزاد دیدند که به طرف آن ها می آمد.او از کوه پایین می آمد وآنها نمی توانستند این صحنه را باور کنند که چگونه از کوه بالا رفته است. وقتی نزدیک تر شد دیدند که بچه را به پشت خود بسته است /یکی از مردها از او پرسید"ما نتوانستیم از کوه بالا برویم تو چگونه این کار را کردی؟در حالی که ما قویترین مردان دهکده هستیم؟ او شانه هایش را بالا انداخت وگفت"برای این که آن بچه ی شما نبود!!
می پسندم 5 0 5 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
برای این که آن بچه ی شما نبود!
جمعه ۲۹ فروردین ۱۳۹۳ ۱۰:۰۷ بعد از ظهر
[1]
|
|||
ممنون عالی می پسندم 0
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
برای این که آن بچه ی شما نبود!
پنجشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۴ ۰۹:۱۲ قبل از ظهر
[2]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
499
حالت :
ارسال ها :
4733
محل سکونت : :
حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
1101
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
74582
پسند ها :
4202
تشکر شده : 5426
|
خدایا می شود گاهی صدها بار مادرم را از خود می رنجانم
صدها بار به او بدی می کنم، صدها بار قلبش را می شکانم...
ولی او صدها بار مرا می خواند
صدها بار مرا مورد محبت خود قرار می دهد
دوباره برایم دعا می کند
دوباره به من لبخند می زندو بدیهایم را فراموش می کند.
مادر دوستت دارم با عشق می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
برای ، این ، که ، آن ، بچه ، شما ، نبود! ، |
|