آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۷:۰۱ بعد از ظهر
|
|||||||
بانو
شماره عضویت :
490
حالت :
ارسال ها :
570
محل سکونت : :
دیار عاشقان دیوانه
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
129
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
2313
پسند ها :
368
تشکر شده : 502
|
شخص جواني گندم بر در آسياب برد که آرد نمايد. اتفاقا آسيابان مشغول کاري بود. آن شخص از فرصت استفاده کرد و از ساير جوال ها گندم بيرون مي آورد و در جوال خود مي ريخت. آسيابان متوجه شد و گفت: اي احمق! چرا چنين مي کني؟ گفت: به جهت اين که احمق هستم. گفت: اگر راست مي گويي چرا از جوال خود گندم بيرون نمي آوري و به جوال ديگران نمي ريزي؟ گفت: اکنون که چنين مي کنم يک احمق هستم و اگر چنان کنم دو احمق خواهم بود.
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
موضوعات مشابه | ||||
عنوان موضوع | نویسنده | پاسخ | بازدید | آخرین پاسخ |
داستانک اصلا كسي را قضاوت نكنيم |
حسنعلی ابراهیمی سعید |
0 | 207 | حسنعلی ابراهیمی سعید |
داستانک یک مادرِ هرگز نزاییده! |
قمرخانم |
0 | 372 | قمرخانم |
داستانک؛ نقطه سیاه |
محمدELE |
0 | 504 | محمدELE |
بررسی یک داستانک جعلی :(پیرمرد نجار اصفهانی) |
حریم قدس |
3 | 379 | امیرعلی19 |
داستانک "مارمولک" |
ye adam |
0 | 727 | ye adam |
|