تمرین برای خوب بودن
اگر دقت کرده باشی، کسانی هستند که برخی از صفات خوب انسانی به طور طبیعی، در آن ها وجود ندارد؛ برای مثال در طبیعت آن ها از همان آغاز، صفت حلم و بردباری وجود نداشته است و همواره در برابر کوچک ترین ناملایمی، آرامش خود را از کف داده و دست به کارهایی زده اند که باعث ایجاد مشکلات و ناراحتی های فراوانی شده است. بهترین راهی که برای این گونه افراد وجود دارد، آن است که با اراده و تمرین، خود را به آن صفت، عادت دهند تا رفته رفته و بر اثر عادت، آن صفت خوب جزو وجود آن ها شود.امام علی علیه السلام برای نمونه به صفت بردباری اشاره کرده و فرموده است: «إِنْ لَمْ تَکُنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَکَ أَنْ یَکُونَ مِنْهُمْ؛ اگر بردبار نیستی، خود را به بردباری بنمای؛ زیرا اندک است که خود را همانند مردمی کند و از جملة آنان به حساب نیاید».(۳)آدمی می تواند امتحان کند و برای مدتی، خود را به بردباری وادار کند؛ یعنی در برابر مسائلی که آرامش او را بر هم می زند، سعی کند رفتارش شبیه کسی باشد که به طور طبیعی بردبار است و در برابر چنان مسئله ای، آرامش خود را با بردباری حفظ می کند. وقتی مدتی به این کار ادامه داد و رفتاری شبیه رفتار اشخاص بردبار را در پیش گرفت، رفته رفته عادت می کند که هر وقت با چنان مسائلی روبرو شد، همان رفتار را از خود بروز بدهد. به این ترتیب، صفاتی که در طبیعتش وجود ندارد، بر اثر تمرین به صورت یک عادت در وجودش ایجاد می شود؛ به طوری که کسی نمی تواند تشخیص دهد که آن صفت خوب، از آغاز در طبیعت او وجود داشته است یا او با تمرین و عادت، آن را در وجودش ایجاد کرده است.
رفتار، نمونه گفتار
خودت نیک می دانی که وقتی کسی با گفتار و کردار زننده اش، مردم را می رنجاند، در حقیقت مانند کسی است که با سرعت، به سوی چیزی می رود که برای مردم خوشایند نیست؛ یعنی برای انجام کاری که باعث رنجش و آزردگی دیگران می شود، شتاب کرده است؛ و این شتاب کردن در کاری که باعث رنجش می شود، یعنی توی انسان، بی فکر و اندیشه و بی سنجیدن و حساب کردن، سخنی بگویی یا کاری کنی که دیگران را از خودت متنفر و رنجیده کنی ...خودت نیک می دانی که وقتی کسی چنین کاری را انجام بدهد، دیگران هم به فکر تلافی کردن می افتند و تصمیم می گیرند، کاری کنند که آن شخص هم رنجیده شود. آنگاه است که مردم هم مانند او رفتار می کنند؛ یعنی نسنجیده و نیندیشیده، درباره اش بدگویی می کنند و هر چه که درباره او شنیده باشند، چه راست باشد و چه دروغ، به زبان می آورند و از گفتن چیزهایی هم که نمی دانند واقعیت دارد یا نه، خودداری نمی کنند؛ که به یقین این هم رفتار خوبی نیست، ولی در هر حال این، نتیجه اعمال کسی است که مردم را می رنجاند و به سوی چیزی که ناخوشایند دیگران است، شتاب می کند. امام علی علیه السلام در این باره فرموده است: « مَنْ أَسْرَعَ إِلَی النَّاسِ بِمَا یَکْرَهُونَ قَالُوا فِیهِ بِمَا لَا یَعْلَمُونَ؛ کسی در انجام کاری که مردم خوش ندارند، شتاب کند؛ دربارة او چیزی خواهند گفت که از آن اطلاعی ندارند».(۴) تو با خودت چه فکر می کنی؟ نمی خواهی که از این دسته انسان ها باشی؟
دم غنیمت شمار
عمر آدمی کوتاه و زودگذر است و فرصت های زندگی، کوتاه تر و زودگذرتر از آن. هر روزی که از عمر آدمی می گذرد، تعدادی از فرصت های زندگی او نیز برای همیشه از دست می رود و نابود می شود. از آنجا که فرصت های زندگی دیگر قابل بازگشت نیستند، باید از هر فرصتی بهترین استفاده را کرد. استفاده کردن از فرصت، یعنی انجام دادن هر کاری در وقت مناسب.اگر فرصتی که امروز برای انجام کاری در اختیار آدمی است، از دست برود، فردا برای آن کار فرصتی نخواهد بود؛ زیرا فرصت های فردا هم مخصوص کارهای دیگران است که هر یک باید در وقت خود انجام شود و آدمی به طور طبیعی دیگر نمی تواند کاری را که فرصت انجامش امروز بوده است، برای فردا بگذارد؛ چرا که در آن صورت، کارهایی هم که باید در فرصت های فردا انجام شود، عقب می افتد و اگر کار به همین شکل پیش برود، تمام فرصت های روزهای آینده نیز تباه می شوند و از دست می روند.سنین کودکی و نوجوانی، فرصت مناسب تحصیل و آموختن دانش است. کسی که چنین فرصت مناسبی را از دست بدهد، در سال های بعد مسائلی همچون گرفتاری های زندگی، اشتغال به کار و تأمین معاش، رسیدگی به امور خانه و همسر و فرزندان و ده ها مسئولیت دیگر، به او اجازه و فرصت تحصیل نخواهد داد. به همین دلیل است که آدمی باید هر فرصتی را که پیش می آید، غنیمت بشمارد و از آن، بهترین استفاده را بکند. در غیر این صورت، از دست دادن فرصت، مایه غم و اندوهی می شود که به هیچ قیمتی، قابل جبران نخواهد بود. امام علی علیه السلام درباره از دست ندادن فرصت فرموده است: «إِضَاعَةُ الْفُرْصَةِ غُصَّةٌ؛ از دست دادن فرصت ها، اندوهبار است».(۵)
زهرا رضائیان
پی نوشت ها:
۱. نهج البلاغه، حکمت ۱۲.
۲. همان، حکمت ۴۵۸.
۳. همان، حکمت ۲۰۷.
۴. همان، حکمت ۳۵.
۵. همان، حکمت ۱۱۸.