آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
جمعه ۱۳ تیر ۱۳۹۳ ۱۲:۲۷ قبل از ظهر
|
|||||
با سلطنتطلبها و آنهایی که میگوییم منافق دوست بودم! نعیمه اشراقی میگوید در شبکههای اجتماعی با سلطنتطلبان و منافقین دوست است.
به گزارش فرهنگ نیوز ، وی در مصاحبه با تماشاگران درباره دوستانش در شبکههای اجتماعی و بخصوص فیسبوک میگوید: من درخواست دوستی کسانی را که تقاضای دوستی داشتند بدون شناخت از آنها و یا هیچ گزینشی میپذیرفتم. مثلاً از سلطنتطلبها و سازمان مجاهدین که ما به آنها منافقین میگوییم در صفحه من حضور داشتند تا داخلیهای تندرو، اصولگراهای تندرو و میانهرو، اصلاحطلبها و... طیف وسیعی از انواع تفکرها.
وی که مدیرعامل شرکت نفت کیش است ادامه میدهد: حسنآقا ]از ماجرای این کامنت[ ناراحت شده بودند. خیلی از این موضوع ناراحت شدم و نمیفهمیدم چه اتفاقی میافتد ]چون گویا کسی آی.دی مرا هک کرده بود[ اما یک روز متوجه شدم کار چه کسی است و به اصطلاح مچاش را گرفتم. متوجه شدم رمز عبور مرا داشت و آن مطالب را میگذاشت. ایشان از آشنایان بود و به هر حال عذرخواهی کرد، میگفت فکر نمیکرده کار اشتباهی انجام میدهد.
اشراقی درباره لباس نامناسب دخترش در خارج اظهار داشت: دختر من از سن ۱۸ سالگی برای ادامه تحصیل از ایران رفت. بچهها در غربت خیلی سختی میکشند. مرکزی به نام «مرکز نخبگان ایالت انتاریو» هست که در آنجا طرح دخترم و تیم آنها برنده میشود. زمانی که نعیما را صدا کردهاند که تیمشان مقام اول را کسب کرده بسیار مسرور و هیجانزده شد. خب کانادا هم خیلی سرد است و اکثر مواقع نمیتوان بدون پوشش گرم از منزل خارج شد گاهی دما تا منهای ۳۰ درجه سانتیگراد میرسد. در آن مقطع زمانی نیز هوا سرد بود و نعیما با پالتو به سالن رفته بود و برایم توضیح داد به دلیل گرمی هوای داخل سالن و تاریکی فضا (زیرا سن با نور بیشتری روشن بوده) پالتو را درآورده است و زمانی که اسمش را صدا زدند، به قدری هیجان زده شده بود که اصلاً دیگر به لباساش فکر نکرده و برای دریافت جایزهاش روی سن رفته است.
وی همچنین از تمایل خود برای سفر به خارج در گذشته خبر داده و میگوید: چهارم نظری که درسم تمام شد، تصمیم گرفتم از ایران بروم. اتفاقاً داییام هم خیلی کمک کردند. با آقا هم که صحبت کردم، گفتند من مخالف نیستم اما دلواپس میشوم. اما نمیتوانم جلوی تو را بگیرم. همه کارهایم آماده شد که بروم آلمان برای ادامه تحصیل ولی مادرم مخالفت کرد. چون پدرم هم فوت کرده بود و مادرم گفت اگر پدرت زنده بود، نمیگذاشت تنها بروی. در خانواده ما همیشه افکار روشنی بوده و راجع به ادامه تحصیل هیچ ممانعتی نبوده. برای دختر من هم ممانعتی وجود نداشت. من فکر میکنم که فرزند را باید درست تربیت کرد و بعد خیال آدم راحت است.
می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|