آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۳ ۰۱:۵۵ قبل از ظهر
|
|||||||
ای خدا طبعم به عصیان خو گرفت
دل به نسیان دارد عادت میکند گرچه از بار گنه قدم خمید باز پایم استقامت میکند هرچه من شبها عبادت میکنم روز شیطان جمله غارت میکند ای خدای خوب دستم را بگیر بنده ات دارد صدایت میکند هی، مپندارید تنها مانده اید یک نفر از ما حمایت میکند«حجت ابن الحسن» مطمئنم با شفاعت های او رب دعایم را استجابت میکند حامی من گر بنماید روی خویش در همین دنیا قیامت میکند نیمه شب تا که دلت بیدار شد ، دیدی چه شد؟ لحظه ی اقرار و استغفاز شد ، دیدی چه شد؟ آنقدر توبه شکستی که خودت قلبت شکست توبه هایت پشت هم تکرا شد ، دیدی چه شد؟ آبرویت داشت می رفت از گنه پیش همه پیش من وقتی همه انکار شد ، دیدی چه شد؟ آمدی صد بار کردی آشتی گفتم نرو این همه از من به تو اصرار شد ، دیدی چه شد؟ گفتم از میدان به در رفتن نمی آید به تو سرکشی نفس تو افسار شد ، دیدی چه شد؟ وای که بی عاری تو کار داده دست تو عاقبت هرکس که بد کردار شد ، دیدی چه شد؟ قدری از قبر و قیامت ، قدری از آتش بترس تا نگویی برزخم دشوار شد ، دیدی چه شد؟ معصیت تو می کنی زهرا خجالت می کِشد بین تو با مادرت دیوار شد ، دیدی چه شد؟ آخرش این استخوان معصیت که در گلوست خار چشم حیدر کرار شد ، دیدی چه شد؟ از قدیم احسان من بوده فقط حُبُّ الحسین بار تو با گریه امشب بار شد ، دیدی چه شد؟ نان و خرما خوردی و گریه کُنِ زینب شدی روزه ات با خون دل افطار شد ، دیدی چه شد
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|