آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۳ ۰۶:۳۳ بعد از ظهر
|
|||||
عضو
![]()
شماره عضویت :
431
حالت :
![]()
ارسال ها :
2349
محل سکونت : :
یکی از روستا های خراسان رضوی تا مشهد 3ساعت راه هست
جنسیت :
![]()
تعداد بازدیدکنندگان :
528
دعوت شدگان :
2
اعتبار کاربر :
25093
پسند ها :
1627
تشکر شده : 3862
وبسایت من :
وبسایت من
|
مهمان قسمت اول : یک زوج روبروی علیخانی نشسته بودند ،چهره ی سوخته ی مرد جوان حس کنجکاوی مخاطب را برمی انگیخت که علیخانی بااین سوال که شغلتان چیست آغاز گر قصه ی زندگیشان شد. صادق تعمیرکار موبایل بود و براثر یک سانحه ی تصادف دچار سوختگی شده بود وزمانی که علیخانی خواستار شرح واقعه ی تصادف از زبان صادق شد، صادق با این عنوان که صحبت درباره ی آن موضوع برایم ملال آور است ، از توصیف آن خودداری کرد صادق ادامه داد: حدود دوسال نامزد وعقد بودیم ، بعد عکس های قبل تصادف صادق را به دست علیخانی دادند که علیخانی پس از تماشای عکس ها گفت:چند تا از عکس ها منشوریه، در صورت نشان دادن ما را به کمیته انضباطی می کشانند ولی باز هم طاقت نیاورد و عکس دامادی صادق را رو به دوربین نشان داد وگفت خوب داماد شیک پوش می شه و بد سریع عکس را پایین آورد. همسر صادق دارای مدرک حسابداری بود داستان این زوج بدین شرح بود : صادق متولد 1370 که حدود دوسال از زمان نامزدی وعقدشان می گذشت و تنها یک ماه به مراسم عروسیشان باقی مانده بود بر اثر یک تصادف دچار سانحه ی سوختگی شدید می شود اما با این وجود همسرش اورا ترک نکرده بود و در تمام لحظات سخت کنارش بود همسر صادق در پاسخ به سوالهای مکررعلیخانی درباره ی اینکه چرا پس از این حادثه ،صادق را ترک نکردی ،گفت:من به صادق علاقه داشتم ، دارم و خواهم داشت صادق اضافه کرد: من چندین بار به او گفتم اگر می خواهی برو ،هرچند ناراحت می شوم ولی این مسله را در خودم هضم خواهم کرد ولی او نپذیرفت همسر صادق برای اثبات صداقت وعشقش به صادق برای مخاطبان و مجری برنامه توضیح داد: من هیچ گاه به رفتن فکر نکردم شاید در ابتدا به خاطر چهره ی صادق به او بله گفتم ولی با گذشت زمان اخلاق و مردانگی اش برایم بیشتر از هر چیز دیگری مهم بود. مهمان قسمت دوم : داستان زندگی این زوج بدین شرح بود که سولماز یک ماه قبل از مراسم عروسیشان در تاریخ 88/12/12 بدلیل شرکت در مراسم چهلم مادربزرگش همراه با پدر،مادرودختر عموی تازه عروسش که به اصرا خود دخترعمویش برای دیدار مادرش،راهی سفر به سمت تبریز می شوند ، ،ساعت شش از تهران حرکت می کنند و ساعت هشت ونیم در اتوبان قزوین تصادف می کنند ، پدر سولماز درجا و مادرش هم در آمبولانس فوت می کند بعد سولماز به کما می رود و دختر عموی سولماز هم وقتی شماره تلفن و آدرس را به پرستاران می دهد در همان بیمارستان فوت می کند. احسان همسر سولماز واقعه را اینگونه شرح می دهد : در راه رفتن به محل کارم بودم که برادر خانمم این خبر را به من می دهد همراه برادر سولماز، پدرومادرم به قزوین رفتیم،در راه خبر فوت آن سه نفر را به ما می دهند.وقتی به بیمارستان رسیدم پشت اتاق آی سی یو رفتم و متوجه آسیب نخاعی سولماز شدم او به مدت چهل روز در کما بود و تا دوسال اول توانایی صحبت و حتی تکان دادن گردنش هم نداشت. سولماز در این بین افزود: اگر من زنده ام تنها به خاطر نفس های احسان است من بعد از به هوش آمدنم حال پدرو مادرم را نپرسیدم و فقط به دنبال احسان بودم .علیخانی رو به مخاطبان گفت: منظور از احسان من نیستم ها ! سولماز خیلی زیبا پاسخ داد: احسان من خیلی خاص تره علیخانی با خنده گفت: احسان را عاشق ،ورشکسته وبیچاره کردی ،دیگه چی می خوای از جونش.سولماز تصریح کرد: من ابهتی برای خودم داشتم .یه احسان دارم که هم پدرمه،هم مادرمه ،هم دوستمه با وجود احسان دلم زیاد برای پدرومادرم تنگ نمی شه علیخانی بیان کرد:احسان شما، امروز اسطوره شد واحسان در برابر این جمله با مناعت طبع خاصی گفت:شما مارا بزرگ کردید.علیخانی گفت: خانمت داره می گه واحسان این جمله راهم اضافه کرد که من برای تظاهر اینجا نیامدم ولی شما اصرار کردید شاید یک نفر با شنیدن قصه ی زندگیمان به خودش بیاید من برای آن یک نفر آمدم ،من هرکاری کردم برای خودم کردم وهیچ منتی نیست. احسان در پایان گفت: ما خوشبخت و شاد هستیم وهیچ مشکلی در زندگی ام ندارم، یه کم سخته ولی خدا کمکمون می کنه علیخانی در برابر صحبتهای احسان ذکر کرد: حرفهای شما قابل باور است چراکه پنج سال از این اتفاق گذشته ،سولماز افزود: تازه دوسال پیش برایم مراسم عروسی هم گرفت،احسان هم ورشکست شد وهم دارای اش را برایم داد. ((سولماز بعد از تصادف فلج شد و احسان همچنان عاشقانه کنار همسرش زندگی میکنه)) می پسندم 1 0 1 ![]() تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||
![]() ![]() |
|
اطلاعات نویسنده |
![]()
چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۳ ۰۶:۳۷ بعد از ظهر
![]() |
|||
مهمان های دیشبشون واقعا هم غم انگیز وهم خیلی عشق قشنگی بود
واقعا عشق اینطوری کم پیدا میشه ![]() اما به نظرم زوج دومی درد ناک تر بود واقعا ادم با دیدن این دو زوج بغض خاصی داشت ![]() ![]() واقعا برنامشون عالیه هرچه قدرم بگی کمه خیلی ممنونم اقا احسان ![]() می پسندم 1 0 1 ![]() تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
![]() ![]() |
|
اطلاعات نویسنده |
![]()
چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۳ ۰۶:۵۷ بعد از ظهر
![]() |
|||
دیشب برنامشون فوق العاده بود می پسندم 2 0 2 ![]() تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
![]() ![]() |
|
اطلاعات نویسنده |
![]()
چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۳ ۰۷:۰۱ بعد از ظهر
![]() |
|||
بانو
![]()
شماره عضویت :
499
حالت :
![]()
ارسال ها :
4733
محل سکونت : :
حریم قدس
جنسیت :
![]()
تعداد بازدیدکنندگان :
1107
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
74582
پسند ها :
4202
تشکر شده : 5426
|
ممنون بسیار عالی بود
![]() عشق حقیقی به این میگن برام هیچ حسی شبیه تو نیست ! کنار تو درگیر آرامشم همین از تمام جهان کافیه.. همین که کنارت نفس میکشم . . . برام هیچ حسی شبیه تو نیست تو پایان هر جستجوی منی تماشای تو عین آرامشه .. تو زیباترین آرزوی منی می پسندم 3 0 3 ![]() تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
![]() ![]() |
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
قسمت دهم ماه عسل ، قسمت دهم ماه عسل 93 ، ماه عسل 93 ، ماه عسل ، قسمت ، دهم ، ماه ، عسل ، |
|