آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
پنجشنبه ۹ امرداد ۱۳۹۳ ۰۴:۴۸ بعد از ظهر
|
|||||||
عضو
شماره عضویت :
7
حالت :
ارسال ها :
3721
محل سکونت : :
همین نزدیکهای عشق انجایی که ازان امده ام امدنم بهر چه ب
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
501
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
30818
پسند ها :
2103
تشکر شده : 3506
وبسایت من :
وبسایت من
|
یک روز از خاکسپاری شهید صیاد شیرازی می گذشت. خانواده شهید بعد از نماز صبح خودشان را به بهشت زهرا رساندند. به مزار که نزدیک شدند با دیدن چند نفر که جلو می آمدند تعجب کردند! محافظ های آقا بودند. وقتی خودشان را معرفی کردند، اجازه عبور دادند. آقا بالا سر مزار ایستاده بود و زیر لب نجوا می کرد. حیرت خانواده صیاد را که دید فرمود: دلم برای صیادم تنگ شده بود! صیاد دو روز قبل از شهادت پیش آقا بود. روز تشییع با شکوه شهید هم آقا حاضر شده بود و تابوتش را بوسیده بود. باز هم احساس دلتنگی داشت…
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
موضوعات مشابه | ||||
عنوان موضوع | نویسنده | پاسخ | بازدید | آخرین پاسخ |
صیاد دلها |
قمرخانم |
0 | 777 | قمرخانم |
|