از نظر روان‏شناسي، قطعي‏ترين عامل رشد انسان «ميزان ارزشي» است كه هر فرد براي خود قائل است‏10؛ به عبارت بهتر، نافذترين عامل رشد رواني و شخصيتي انسان، سطح حرمت خود (esteem - Self) او است. درجه ارزيابي فرد از خود، حرمت خود خوانده مي‏شود و در واقع باز خوردي از مورد قبول بودن و مورد قبول نبودن به شمار مي‏آيد. اين قضاوت در قالب رفتارهاي كلامي و غير كلامي بروز مي‏كند و گستره‏اي است كه فرد خود را در آن پهنه توانا، مهم، موفق و با ارزش و يا ناموفق و بي‏ارزش مي‏داند11.
چنان كه گذشت، «سطح حرمت خود» در سازش يافتگي هيجاني، اجتماعي و عاطفي تأثير بسيار دارد و از عوامل تعيين كننده اساسي در شكل‏دهي الگوهاي رفتاري و عاطفي است؛ به گونه‏اي كه ترديد افراد در ارزشمندي‏شان به ناتواني در رسيدن به زندگي عاطفي موزون مي‏انجامد. اين افراد همواره از آشكار شدن ناتواني‏هاشان هراسناكند و صحنه را ترك مي‏كنند. از طرفي خلاقيت با «سطح حرمت خود» رابطه كاملاً مستقيم دارد12.
به راستي آيا برهنه شدن و كشاندن رفتارهاي جنسي به كوچه و خيابان به آدمي ارزش مي‏دهد و انسان را از احساس ارزشمندي بهره‏مند مي‏سازد؟ البتّه شايد احساس رضايت آني و زود گذر پديد آورد، ولي كم‏تر كسي است كه بر خورداري از اين حالت و رفتار را ارزش تلقي كند و شخص برخوردار از اين روحيه را ارزشمند بداند. افزون بر اين، تأمين هر خواسته‏اي هميشه با احساس رضايت همراه نيست. در جامعه‏اي كه برهنگي تمام شريان‏هاي آن را پر كرده و زن و مرد همواره در حال مقايسه داشته‏ها و نداشته‏هاي خويشند، انسان‏ها در تشويش مستمر و دلهره هميشگي فرو مي‏روند؛ زيرا رقابت و مقايسه در ميداني رخ مي‏نمايد كه ظرفيت رقابت ندارد و بدين سبب، آدمي به تنوع طلبي حريصانه كشيده مي‏شود. بي‏ترديد تا وقتي اين انديشه فضاي ذهن آدمي را آكنده است، فرصتي براي بروز خلاقيت و ابتكار باقي نمي‏ماند. ذهنِ مشغول به تصاحب دل ديگران و جلب نظر مردان و پسنديده شدن، هرگز انديشه علمي را بر نمي‏تابد و نمي‏تواند يافته‏اي تازه عرضه كند. او در پي آن است كه در وضعيت موجود پسنديده شود نه آن كه وضعيت را تغيير دهد و با ابتكار و خلاقيت، طرحي نو در اندازد. از سوي ديگر، از آن‏جا كه احساس بي‏ارزش بودن تمام وجود اين افراد را پر كرده است، در پي جبران اين كمبود بر مي‏آيند و چون آسان‏ترين راه رسيدن به اين احساس، مقبول ديگران واقع شدن است، از طريق سكس و عرضه پيكر خود در اين مسير گام بر مي‏دارند تا به شكلي، احساس ارزشمندي از كف رفته خود رإ؛ ّّ جبران كنند. در حالي كه شخص بر خوردار از حجاب هرگز چنين نيازي را احساس نمي‏كند. در نگاه او بهترين راه جبرانِ احساسِ ارزشمندي آن است كه خود را از دسترس بيگانگان دور نگهدارد و مقام و موقعيت خود را پايين نياورد13. گويا از همين رو است كه ويل دورانت مي‏گويد: زنان دريافتند كه دست و دل بازي مايه طعن و تحقير است.
بنابراين، چنين افرادي هم ارزشمندي را از كف داده‏اند و هم در جبران آن به بيراهه رفته‏اند. راه رسيدن به احساس ارزشمندي پايدار، رفتن در پي كسب صفات ارزشمند و پايدار است.
انسان بر خوردار از حجاب، با دور نگهداشتن خود از دسترس ديگران، سطح ارزشمندي خود را ارتقا مي‏بخشد تا آن‏جا كه مرد، نيازمندانه به آستان وي روي مي‏آورد. بي‏ترديد اگر زنان اين مفهوم را به طور كامل درك كنند، به پوشيده داشتن و مخفي ساختن پيكر خويش بيش‏تر گرايش نشان مي‏دهند14 و پي خواهند برد كه راه احساس ارزشمندي در دسترس و مقبول بودن لحظه به لحظه نيست. راسل مي‏گويد: از لحاظ هنري، مايه تأسف است كه بتوان به آساني به زنان دست يافت. ويل دورانت نيز مي‏گويد: آنچه مي‏جوييم و نيابيم عزيز و گرانبها مي‏گردد15.
ويليام جيمز به صراحت توصيه مي‏كند: زنان عزّت و احترامشان به اين است كه به دنبال مردان نروند، خود را مبتذل نكنند و خود را از دسترس مردان، دور نگهدارند.
پس حجاب احساس ارزشمندي است؛ كه موقعيتي بلند مرتبه براي زنان پديد مي‏آورد و مردان را در محدوديت فرو مي‏برد. اگر چه در بيان به زنان گفته مي‏شود كه پوشيده بيرون آييد؛ ولي واقعيت آن است كه به مرد گفته مي‏شود، بهره برداري جنسي در همه جا ممنوع. چون راه چشم را كه نافذترين كانال حسي مردان است، نمي‏توان سد كرد.