انجمن یاران منتظر

ختم قرآن



آخرین ارسال ها
پروژه کرونا(COVID 19) ..:||:.. لیست برنامه ختم قرآن یاران منتظر ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین امسال اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. تا حالا به لحظه تحویل سال 1450 فکر کردید!!؟؟ ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین سال 1395 اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. اگر بفهمید بیشتر از یک هفته دیگر زنده نیستید، چی کار می کنید؟! ..:||:.. **متن روز پدر و روز مرد** ..:||:.. الان چتونه؟ ..:||:.. 🔻هدیه‌ تحقیرآمیز کِندی ..:||:.. ღ ღ ღتبریک ازدواج به دوست خوبم هستی2013 جان عزیز ღ ღ ღ ..:||:..

نوار پیام ها
( یسنا : ▪️خــداحافظ مُــــحَرَّم 😭 نمى دانم سال دیگر دوباره تو را خواهم دید یا نه؟!... 🖤اما اگر وزیدى و از سَرِ کوى من گذشتى، سلامَم را به اربابم برسان... ◾️ بگو همیشه برایَت مشکى به تَن مى کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!... ◾️بگو گرچه جوانى مى کرد، اما به سَرِ سوزنى ارادتش هم که شده، تو را از تَهِ دل دوست داشت... ◼️با چاى روضه تو و نذری ات، صفا مى کرد و سَرَش درد مى کرد براى نوکرى... 🏴 مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا مى سپارم... و دلم شور مى زند براى \"صَفر\"ى که دارد از \"سَفَر\" مى رسد... # )     ( سینا : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها): «ما جَعَلَ اللّه ُ بَعدَ غَدیرِخُمٍّ مِن حُجَّةٍ و لاعُذرٍ؛ خداوند پس از غدیرخم برای کسی حجّت و عذری باقی نگذاشت.» «دلائل الإمامَه، ص 122» )     ( فاطمه 1 : ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت زهرایی و خورشید غبار قدمت کی گفته که تو حرم نداری بانو؟ ای وسعت دل‌های شکسته، حَرَمت. (شهادت حضرت زهرا تسلیت باد) )     ( programmer : امام علی (ع):مردم سه گروهند: (1) دانشمندی خدایی، (2) دانش آموزی بر راه رستگاری (3) و پشه های دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که از پی هر جنبنده و هر صدا می روند، و با وزش هر بادی، حرکت می کنند، نه از پرتو دانش، روشنی یافتند، و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند. )     ( programmer : امام علی ع : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد. )     ( programmer : امام علی (ع):دعوت کننده ای که فاقد عمل باشد مانند تیر اندازی است که کمان او زه ندارد. )     ( programmer : امام علی(ع): در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند )     ( سینا : هزارها سال از هبوط آدم بر سیاره‌ی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنه‌ی خاك جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است كه شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیك است. )     ( programmer : فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مه‌شکن لازم است که همان بصیرت است....(مقام معظم رهبری) )     ( سینا : یاران! شتاب كنید ، قافله در راه است . می گویند كه گناهكاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهكاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند )     ( سینا : برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ**اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه) خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده! )     ( فاطمه 1 : ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن +++ چشمم به راه ماند بیا و شبی از این پس‌کوچه‌های خاکی قلبم عبور کن +++ آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن )     ( سینا : دود می خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام ؟ )    
مدیریت پیام ها


اگر این اولین بازدید شما از انجمن یاران منتظراست ، میبایست برای استفاده از کلیه امکانات انجمن عضو شوید و یا اگر عضو انجمن می باشید وارد شوید .


انجمن یاران منتظر » شهدا و جنگ » معرفی فرماندهان و سرداران (شهدای خاص) » سردار علی اکبر درویشی فرمانده شهیدی که روز عروسی و روز شهادتش روزه داشت



سردار علی اکبر درویشی فرمانده شهیدی که روز عروسی و روز شهادتش روزه داشت

بسم رب الشهدا والصدیقین فرمانده شهیدی که روز عروسی و روز شهادتش روزه داشت یادی از شهید علی‌اکبر درویشی، فرمانده گردان ابوالفضل(علیه السلام) لشکر 25 کربلا   سردار شهید علی‌اکبر درویشی ولشکلایی از سرداران بنام لشکر همیشه پیروز 25 کربلا است که در عملیات رمضان، سال 1361 با لبان تشنه در سومین روز شهادت مولای عالم، امیرمومنان(علیه السلام) به شهادت نائل شد...  سال‌های زیادی است که از صفوف اعزام رزمندگان با سربندهای سرخ، ‌چفیه‌های سفید و بوی عطر صفای‌شان می‌گذرد اما ما و بسیاری دیگر که اهل همین خاکریزها و معبرها و
svnhv ugd h;fv nv,dad tvlhkni aidnd ;i v,c uv,sd , v,c aihnja v,ci nhaj


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد

اطلاعات نویسنده
دوشنبه ۱۳ امرداد ۱۳۹۳ ۰۴:۲۷ بعد از ظهر
بانو
rating
شماره عضویت : 47
حالت :
ارسال ها : 6234
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1185
دعوت شدگان : 16
اعتبار کاربر : 92787
پسند ها : 4934
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (13).jpg
تشکر شده : 14912
وبسایت من : وبسایت من


مدال ها:6
بهترین ارسال کننده
بهترین ارسال کننده
مدال 2 سالگی عضویت
مدال 2 سالگی عضویت
نفر اول مسابقه
نفر اول مسابقه
کاربر با ارزش
کاربر با ارزش
ستارهء انجمن
ستارهء انجمن
کاربران برتر
کاربران برتر

|


بسم رب الشهدا والصدیقین


فرمانده شهیدی که روز عروسی و روز شهادتش روزه داشت

یادی از شهید علی‌اکبر درویشی، فرمانده گردان ابوالفضل(علیه السلام) لشکر 25 کربلا

 

سردار شهید علی‌اکبر درویشی ولشکلایی از سرداران بنام لشکر همیشه پیروز 25 کربلا است که در عملیات رمضان، سال 1361 با لبان تشنه در سومین روز شهادت مولای عالم، امیرمومنان(علیه السلام) به شهادت نائل شد... 

سال‌های زیادی است که از صفوف اعزام رزمندگان با سربندهای سرخ، ‌چفیه‌های سفید و بوی عطر صفای‌شان می‌گذرد اما ما و بسیاری دیگر که اهل همین خاکریزها و معبرها و تردد در میان مناطق عملیاتی هستیم، شنیده‌ایم که شهید موحد‌دانش گفته است: «شهید عزادار نمی‌خواهد بلکه رهرو می‌خواهد.» رهروی نیز جز با جست‌جو، ‌تفحص و شناخت به دست نمی‌آید. همان طور که برای بچه‌های تفحص هیچ لحظه‌ای دلنشین‌تر و زیباتر از دیدن برق پلاک شهدا میان تل‌های خاک و رؤیت گل‌های لاله روییده بر پیشانی شهدا نبود. امروز هم برای نگارندگان عرصه ایثار و شهدا هیچ چیزی لذت‌بخش‌تر از تفحص سرداران و شهدای غریب در روستاها و شهرستان‌های کوچک و کم‌نام و نشان نیست تا نام و یاد شهیدی را اگرچه سال‌ها از خاموشی و شهادتش گذشته باشد، دوباره در اذهان جاری سازند و خود و خوانندگان‌شان را لحظاتی مهمان یاد یاس‌ها و خاطره‌ها سازند.

چندی پیش فرصتی پیش آمد تا برای تفحص هر چند کوتاه از شیران خطه ساری، گذری بر زندگی و حماسه‌آفرینی «سردارشهید علی‌اکبر درویشی» فرمانده توانمند گردان حضرت ابوالفضل(علیه السلام) لشکر 25 کربلا داشته باشیم؛ شهیدی که در میان وسایل جامانده از او به عطری برخوردیم که همواره مورد استفاده‌اش بود و این عطر پس از گذشت 31 سال از شهادت علی‌اکبر همچنان مشام‌مان را مهمان رایحه‌ای از بهشت می‌کرد. آنچه پیش‌رو دارید حاصل ساعتی همکلامی ما با «خانم زبیده حسینی» همسر شهید است در ایام شهادت او به تاریخ 24 تیرماه 1361، در عملیات رمضان.

* سرباز نهضت پیامبران

روستای ولشکلا از توابع شهرستان ساری در 20 خرداد ماه 1336 شاهد تولد نوزادی بود که بعدها یکی از سرداران شهید خطه مازندران شد. علی‌اکبر درویشی در خانواده‌‌ای مذهبی و مؤمن رشد کرده و پرورش یافت. دوران کودکی او چون سایر کودکان روستایی در فقر حاصل از حکومت ظالمانه پهلوی سپری شد. شش سال بیشتر نداشت که برای تحصیل وارد دبستان شد و تحصیلات دوران ابتدایی‌اش را در روستای زادگاهش به اتمام رساند. علی‌اکبر ششم ابتدایی را در یکی از روستاهای مجاور محل سکونت خود خوانده بود که فقر و تنگدستی خانواده به او اجازه ادامه تحصیل نداد اما از آنجایی که علی‌اکبر به مسائل عبادی و قرآنی علاقه فراوانی داشت، به مسجد «مصطفی‌خان» واقع در شهر ساری رفت و به مدت سه سال در آنجا به تحصیل علوم دینی پرداخت.

 

پس از آن به خدمت سربازی فراخوانده شد و مدت دو سال خدمتش را در اهواز گذراند. او اگر چه سرباز رژیم بود اما هیچ گاه سر به اطاعت ایادی رژیم پهلوی فرود نیاورد. در مدت خدمتش هیچگاه نمازش ترک نمی‌شد و همواره در سنگر مسجد حاضر بود و در سخت‌ترین شرایط نیز این سنگر را رها نمی‌کرد و نمازش را در مساجد می‌خواند. اواخر سربازی علی‌اکبر مصادف بود با اوایل نهضت انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره). 

او هم همگام با سایر مردم در تظاهرات‌های علیه رژیم شرکت می‌کرد. علی‌اکبر در سطح منطقه اقدام به پرپایی مجالس و مراسم علیه رژیم می‌کرد. اهل معامله با عمال رژیم نبود، بعد از اتمام دوران سربازی به ساری برگشت و در تظاهرات مردم را هدایت می‌کرد، شعار می‌داد و مردم هم تکرار می‌کردند. چندین بار مورد ضرب و شتم رژیم قرار گرفت. در تظاهرات خونین میدان شهدا شرکت داشت. در همین دوران بود که در روستای‌مان خردسالان و نوجوانان را جمع کرده و در مسجد روستا به آنها قرآن درس می‌داد. مردم را با اقداماتش همراه کرده بود. کم‌کم تلاش‌های علی‌اکبر و سایر جوانان حزب‌الله در آگاهی دادن به اهالی روستا مؤثر واقع شد و تمامی روستا همگام و یکپارچه بر ضد رژیم به مبارزه برخاستند تا اینکه انقلاب به همت مردم و رهبری ‌امام به پیروزی رسید. 

علی‌اکبر نسبت به انقلاب نظر واضح و روشنی داشت، چون انقلاب اسلامی ایران را با نهضت پیامبران(علیهم السلام) مقایسه می‌کرد، می‌گفت: «وجه مشترکی بین انقلاب اسلامی و نهضت پیامبران(علیهم السلام) وجود دارد.» همیشه تأکید داشت نهضت پیامبران(علیهم السلام) تعقل و روشنگری در جامعه به وجود آورد. انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی هم با روشنگری و تعقل همراه بوده است. علی‌اکبر دوستدار انقلاب اسلامی و رهبری امام بود و ارادت زیادی به ایشان داشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز به کمیته انقلاب رفت تا از نهضت اسلامی حراست کند.

 

* فصل شیدایی

خانواده علی‌اکبر در همسایگی ما زندگی می‌کردند. هم محله بودیم. آوازه او را در صفوف تظاهرات علیه رژیم شنیده و می‌شناختمش. من 19 سال داشتم که علی‌اکبر به خواستگاری‌ام آمد. مرد متدین و خوبی بود؛ فردی که برای اسلام دل می‌سوزاند و اهل هیچ فرقه‌ای هم نبود. 

معیارهای زیادی برای ازدواج مد نظرم بود؛ ایمان، تقوا، نماز، صداقت و بالاخره جهاد. خیلی دوست داشتم که با یک طلبه ازدواج کنم. همه این ویژگی‌ها را نیز در وجود علی‌اکبر می‌دیدم. هم درس طلبگی خوانده و هم اهل ایمان و جهاد بود. یادم است تنها وسیله نقلیه او یک دوچرخه بود.

در آخرین روزهای سال 1357 بود که من و علی‌اکبر بر سر سفره عقد نشستیم. خوب به خاطر دارم بعد از امضای دفتر عقد، علی‌اکبر رو به من کرد و گفت: «من دارم، می‌روم» پرسیدم: «کجا؟!» گفت: «مأموریت.» آماده حرکت شد، دفتر عقد‌نامه را بست و از من خداحافظی کرد و رفت. از ته دلم خوشحال بودم، همسری قسمتم شده که پایبند انقلاب و اسلام است، پیرو امام و سبزپوش ارتش خمینی(ره) است.

 

او برای سرکوبی اشرار و ضدانقلاب به سوی گنبد حرکت کرده و بعد از 20 روز بازگشت. من روی زمین کشاورزی مشغول کار بودم که دیدم جوانی رشید، پوتین در پا و لباس سبز سپاه بر تن به سمتم آمد و سلام و خسته نباشید گفت؛ لحظه واقعاً زیبایی بود. علی‌اکبر پس از پایان یافتن غائله گنبد، به ساری آمد و با تشکیل سپاه پاسداران به عضویت رسمی سپاه درآمد.

او صبح‌ها در سپاه بود و عصر و شب در روستای ولشکلا. از ولشکلا گرفته تا اردشیر محله، معلم کلا، گلها، گلدون، کادیکلا، سورک و... برای بچه‌ها و همکارانش کلاس قرآن و کاراته می‌گذاشت. جلسات احکام و گروه سرود برپا می‌کرد. تمام وقت علی‌اکبر پر بود. برای بچه‌های کلاس، مقنعه و کتاب می‌خرید. هشت ماه بعد از دوران عقد عروسی کردیم. روز عروسی هم روزه گرفته بود. شب‌ها دیر به خانه می‌آمد، مادرش هم گلایه می‌کرد که چرا همسرت را تنها می‌گذاری؟! من هم برای آرام کردن مادر و قوت قلب علی‌اکبر می‌گفتم: «مادر جان! می‌بینی که انقلاب شده است. علی سرباز سید است.» کمتر کسی از فعالیت‌ها و کارهای علی‌اکبر مطلع می‌شد. منافقین هم چند باری قصد ترورش را داشتند که خوشبختانه موفق نشدند.

 

* رزق حلال

مدتی بعد برای ادامه زندگی به ساری رفتیم. دو اتاق اجاره، اما تنها یک اتاق را فرش کردیم. فرش‌‌مان تنها کفاف یک اتاق را می‌داد. خواهرم سیده معصومه به همراه چند نفر از اهالی روستا برای گذراندن دوره بهیاری به ساری آمدند. هر چند روزگار سختی را می‌گذراندیم اما اجازه نمی‌دادیم کمتر کسی متوجه تنگدستی و مشکلات‌مان بشود. خواهرم به همراه زنان دیگرصبح‌ها برای آموزش به بیمارستان امام خمینی‌(ره) می‌رفتند و عصرها برمی‌گشتند. آموزش می‌دیدند تا در موقع لزوم به جبهه بروند. در همین ایام بود که پسرم حسین به دنیا آمد. ساعت 12 شب بود که علی‌اکبر به خانه آمد، خواهرم خبر تولد فرزندمان را به او داد و مژدگانی‌اش دیدار امام خمینی شد.

علی‌اکبر به خاطر ارادت و عشقی که به امام‌حسین(علیه السلام) داشت، نام فرزندمان را حسین گذاشت. او اگر چه دختر دوست داشت اما خداوند را به خاطر وجود حسین شکر می‌کرد. بچه را در آغوش گرفت و بوسید، از من پرسید: «رزمنده است یا رزمنده‌ پرور؟» گفتم: «رزمنده!» علی‌اکبر می‌دانست که فرزندش بعضی از خصایص را از والدین به ارث می‌برد و بعضی دیگر را از محیط کسب می‌کند. برای همین روی لقمه حلال تأکید زیادی داشت. لقمه حلال یا حرام روی سرنوشت انسان اثر می‌‌گذارد. فرزندان اگر در خانه رزق حلال بخورند، نور و روشنایی می‌تابد، نعمت و رحمت الهی هم همیشه بر این خانه‌ها می‌بارد، همچنین محیط هم از عوامل مؤثر در رشد و تکامل است. علی‌اکبر انتظار داشت که فرزندش راه او را ادامه دهد و انتظار بحقی هم بود.

 

 

بعد از رفتن همسرم مسوولیت من در تربیت حسین بیشتر شد و مسوول نگهداری از تنها یادگار شهید شدم. علی‌اکبر برای پسرمان حسین این گونه نوشته است: «پسر عزیزم! به عنوان یک پدر سفارش می‌کنم، شما که در سایه جمهوری اسلامی بزرگ شده‌ای، خط قرآن و خط توحید را ادامه دهید تا کافران نتوانند این خط را از بین ببرند و... تا می‌توانی نماز شب را ترک نکن و همیشه با وضو و غسل شهادت باش، به خاطر اینکه اگر انسان این برنامه الهی را داشته باشد، به ملکوت اعلی خواهد رسید

زمان شهادت علی‌اکبر، حسین 9 ماه بیشتر نداشت اما در همین مدت کوتاه در تربیت او بسیار سفارش می‌کرد. صبح‌ها قبل از رفتن به سپاه نوار قرآن می‌گذاشت و می‌گفت: «حسین را با قرآن بزرگ کرده و پرورش دهید.» ایشان وصیت می‌کردند که بعد از من حسین را به حوزه بفرستید تا تحصیل علوم اسلامی نموده و مبلغ اسلام شود. حسین در حال حاضر دو فرزند دختر دارد و معلم است. او قصد دارد بنا به سفارش پدر طلبه شود، ان‌شاءا...

 

* شهادت با لب‌های تشنه

شب شهادت علی‌اکبر، پدرم خواب دیده بودند که پلنگی قلبش را از سینه درآورده و خورده بود. تعبیرش این بود که پلنگ دشمن است و قلب یکی از بچه‌ها. پدر گفت: «سیده زبیده! یکی از نزدیکان ما شهید می‌شود.» آن شب حسین تا صبح گریه می‌کرد و بی‌قرار بود. هر کاری می‌کردم ساکت نمی‌شد. مادرم هم خیلی زود از صحرا بازگشت، دلشوره عجیبی داشت. در همین حال و اوضاع حاج رحیم یکی از هم محلی‌هایمان از راه رسید و گفت: «بیچاره شدیم، دو تا شهید داده‌ایم.» پدرم به طرفش رفت، رنگ او هم سفید شده بود، تمام وجودم گر گرفت. پدر از او پرسید: «چه کسانی هستند شهدا؟!» حاج رحیم گفت: «‌علی‌اکبر دامادت!» پدرم گریه کرد. حسین را در آغوش گرفتم و به سمت پدرم رفتم. گفتم: «چرا گریه می‌کنی؟! باید صبر داشته باشی پدر.» با صدای در به طرف در حیاط رفتم، همه مردم و اهالی روستا وارد حیاط شدند. همه اشک می‌ریختند و گریه می‌کردند اما من دوست داشتم به وصیت علی اکبرم عمل کنم. علی در نامه‌ای برایم نوشته بود: «خدمت همسر ارجمند و محبوبم؛ سلام علیکم. رحمت مهربانم! مدتی است که شما را زیارت نمی‌کنم و تا اندازه‌ای سخت می‌گذرد اما چه باید کرد که این متجاوزین کاری در شهرها کرده‌اند که انسان شرمش می‌آید که همیشه در خانه باشد... بعد از مرگم در جلسه‌ها و تشییع جنازه‌ها هرگز گریه نکن، می‌دانم که نمی‌کنی، مرحمت عزیزم! بعد از شهادت من اختیار در دست توست و من راضی هستم... شب بیست و یکم ماه رمضان، ۲1/4/۶۱.»

 

پیکر علی اکبر را که آوردند از همرزمانش خواستم تا جای تیر و ترکش‌ها را ببینم، به شرط اینکه بی‌تابی نکنم به من اجازه دادند. دست او ترکش خورده و دو تیر به زانوهایش اصابت کرده بود. ترکش پوست و استخوان سرعلی را شکافته بود. تمام قلبم آتش گرفت. از خدا خواستم، صبر زینب‌ گونه به من عطا کند. آنجا بود که یاد و خاطره دیدار امام برایم زنده شد. علی با زحمت کارت دیدار را تهیه کرد، آن را به من داد و گفت: «کارت خانواده شهدا را گرفتم و از حالا تو جزو آنها هستی» و من باید پیام‌ رسان خون شهدا می‌شدم. آری! خون دل خوردن سخت‌تر از خون دادن است. صبح بیست و هشتمین روزماه مبارک رمضان بود. لباس حسین را عوض کرده و خودم هم به سفارش شهیدم لباس سفید پوشیدم. مردم سنگ تمام گذاشته بودند. فقط من و خانواده‌ام داغدار نبودیم. وصیت کرده بود در کنار دوست شهیدش حسین بهرامی دفن شود. مردم روستای ولشکلا هم راهی امامزاده شدند. وصیت کرده بود سر و صورتش را شانه بزنم و با گلاب شست‌وشو بدهم. علی به قولش عمل کرد، یک روز مانده به عید فطر، شیرینیِ خریدِ خانه و شهادتش را به همه مهمان‌ها داد.

شهید علی اکبر در حالی که فرماندهی گردان حضرت ابوالفضل(علیه السلام) لشکر 25 کربلا را برعهده داشت، مصادف با سومین روزشهادت مولایش علی بن ابیطالب(علیه السلام) در جبهه شلمچه – بصره به آرزوی دیرینه‌اش شتافت و شهید شد.

گزارش ازسیدهاشم موسوی‌نژاد

 

 

شادی روح مطهراین شهید بزرگوار و همه ی شهدا از صدر اسلام تا به امروز
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
 واحشرنا  معهم واهلک اعدائهم اجمعین

روح مطهرشان شاد     یادشان گرامی    راهشان  پر رهرو باد
خدایا ما را شرمنده شهدا و خانواده های عزیزشون نکن
  خدایا ما را قدر دان خون شهدا و ادامه دهنده ی راه امام و شهدا قرار بده
الهی بحق عمه ی سادات «عجل لولیک الفرج»
یا زهرا سلام الله علیها



http://lashkar25.blogfa.com
 















2 تشکر شده از کاربر قمرخانم برای ارسال مفید :
صبا 20 , کوثر ,



  می پسندم        0 
















امضای کاربر : قمرخانم

گزارش پست !


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد



« 13 مرداد سالروز شهادت سردار شهید علیرضا موحد دانش/ شهید عزادار نمی‌خواهد، رهرو می‌خواهد | شهید "احمد قصیر" کیست ؟ »

 











انجمن یاران منتظر

چت روم یاران منتظر

چت روم و انجمن مذهبی امام زمان



هم اکنون 07:18 پیش از ظهر