آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
چهارشنبه ۱۵ امرداد ۱۳۹۳ ۱۲:۴۷ قبل از ظهر
|
|||||||
عضو
شماره عضویت :
243
حالت :
ارسال ها :
8
محل سکونت : :
تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
24
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
226
پسند ها :
22
تشکر شده : 53
|
سلام دوست عزیز امیدوارم مثل خیلی ها بعد از خوندن این مطلب از این رو به اون رو بشی
اما وجدانا اگه قرار نیست به موضوعات عمیقا فکر کنی اصلا نخونی بهتره ولی اگه قصد داری دلتو بزاری تو دل وبخوای به کارایی که گفته میشه عمل کنی یه شرط داره شرطشم اینه که اگه میخوای توهم مثل اون خیلی ها که گفتم از این رو به اون رو بشی کاری که گفته میشه واقعا انجام بده
دوست عزیز خواهش میکنم ،خواهش میکنم فقط چند دقیقه ،فقط چند دقیقه خودت رو جای یه نوجوون تقریبا ۱۶ یا۱۷ ساله بزار شایدم کمتر شایدم بیشتر خودت رو الان جای این نوجوون بزار ببین چیا تو مغزت میگذره؟چه آرزوهایی داری؟
حتمامثل خیلی از نوجوونای دیگه دوست داری ماشین داشته باشی دوست داری زن بگیری و بزرگترین لذتی که خدا به زن ومرد داده رو یعنی لذت همبستری با جنس مخالف خودت رو داشته باشی دوست داری یه روزی بچه دار بشی آرزو داری یه روز…اصلا بیخیال آرزوهایی که اکثر نوجوونها دارن به دلت مراجعه کن ببین خودت چه ارزوهایی داری
خب تا اینجا الان یه نوجوون عادی بودی مثل خیلی های دیگه
تا اینجا رو داشته باش تا یه موضوعی رو یادآور بشم بعد بریم به ادامه کار
تا حالا خیلی از ماها تصاویری از ۸سال جنگ تحمیلی رو دیدیم خیلی هامون صحنه های شهید شدن یا زخمی شدن رزمندگان رو دیدیم اما وجدانا تو ذهنمون چی نقش میبنده؟
باخودت رودربایسی نداشته باش رک باش خیلی از ما جوون ها وخیلی از نوجوون ها با دیدن این صحنه ها تو ذهنمون میگیم ای بابا چقدر این جنگ رو نشون میدن ۳۰ سال گذشته جنگ تموم شده اما اینا دست بردار نیستن بازم دارن نشون میدن حتی ممکنه خیلی گستاخ باشیم واین رو به زبون بیاریم ویکی مثل پدر یا مادر یا هرکس دیگه ای بشنوه وبخواد ما رو نصیحت کنه و ما هم اینجوری جواب میدیم خب اون موقع اگه منم بودم میرفتم حالاشم اگه جنگ بشه من اولین نفری هستم که میرم من هیچ ترسی از جنگ ندارم و….حالا برگرد به ادامه کارمون تا برسیم به اونجایی که منتظرشی
خب حالا فرض کن کشورمون در حال جنگه و تو میخوای بری جبهه اتوبوس یا هر وسیله نقلیه ای که قراره تو رو ببره منتظر وایساده (یه لحظه اون آرزوهایی رو که داری تو ذهنت مرور کن)به این فکر کن که وقتی داری سوار میشی باید قید همه این آرزوها رو بزنی باید قید حس عشق وعلاقه ای که به خونوادت به خواهرت به برادرت به پدر ومادرت داری رو بزنی(یادت نره توباید الان خودت رو کاملا جای اون نوجوون گذاشته باشی) باید قید حس بزرگترین لذتی که یه نوجوون میتونه داشته باشه یعنی لذت داشتن زن وآغوش گرم جنس مخالفت یعنی همون همسر رو بزنی باید قید تموم لذات دنیوی که خدا برای بشرش قرار داده رو بزنی چون…. چون…
چون شاید این آخرین باری باشه که داری خونتون رو میبینی
شاید این آخرین باری باشه که داری کوچتون رو میبینی
شاید این آخرین باری باشه که داری هوای شهرتون رو استشمام میکنی
وشاید آخرین باری باشه که داری کسایی که بهشون عشق میورزی خواهر برادر پدر ویا مادرت رو میبینی حالا اون وسیله راه افتاده و داره تورو به مقصدت یعنی جبهه میرسونه (یادت نره توباید الان خودت رو کاملا جای اون نوجوون گذاشته باشی)
شاید دیگه این مسیر رو برنگردی
توی تموم راه خواه ناخواه برای چندمین بار تموم آرزوها و علایقت مثل فیلم از جلو چشمات رد میشه از یه طرفی غم از دست دادن اینا دلت رو به لرزه انداخته واز طرفی دلهره ی مرگ
دلهره ی اینکه اذرائیلی رو که تا حالا فقط ازش شنیده بودی رو شاید اینبار واقعا ببینی
یه گوشه دلت کم یا زیاد ترس داری ترس از مرگ ترس از دیدن اون دنیا اینکه نمیدونی قراره چی بشه چجوری باهات رفتار بشه
دلهرت شدیدتر میشه چون داری به اون دو تا ملک که برای پرسش میان سراغت و وحشت شب قبر که حتی ائمه هم ازسخت بودنش گفتن فکر میکنی
خلاصه همه ی اینا مثل یه فیلم بارها وبارها جلوچشمات میان
حالا فرض کن رسیدی به میدون جنگ
نمیدونم تا حالا رزمایشای بسیج رفتین یا نه ولی اگه رفته باشین خوب میتونید بفهمید وقتی شبیخون میزنن وقتی تو موقعیت نبرد فرضی قرار میگیرین حتی با اینکه مطمئنی اونجا کسی نه قراره به جونت نه به بدنت آسیبی برسونه چقدر وحشت داره
خب برگردیم به ادامه(اینجا رو واقعا تو ذهنت تصور کن) یه سوزن بردار بزن سر انگشتت ببین چقدر سوزش داره چقدر درد داره تا چند دقیقه همینجور آزارت میده حالا ببین، حس کن، تصور کن کن چجور میخوای سوزش سرب داغی که به اندازه قطر یه انگشت شایدم بیشتر تنت رو میسوزونه وتاعمق گوشت تنت جا میگیره رو میخوای تحمل کنی؟
الان رسیدی به میدون جنگ جایی که هدف دشمن کشتن تو وامثال توهست
جایی که
جایی که باید جونت رو بگیری کف دستت و بری میون توپ وگلوله دشمن وهرلحظش تو رو به مرگ نزدیک میکنه یه لحظه به خودت بیا ببین واقعا اینقدر شهامت داری
اینقدر شهامت داری از همه دلخوشی هات ازهمه آرزوهات واز جونت بگذری؟
بخدا خیلی سخته، خیلی سخته اینقدر شهامت داشته باشی
اما خیلی ها بودن ،خیلی از امثال من وتو بودن که این شهامتو داشتن وفقط بخاطر اسلام از همه ی آرزوها ودلخوشی هاشون گذشتن ورفتن جبهه وجونشون رو دادن تا ما الان آسوده زندگی کنیم
تا حالا ازت خواسته بودم خودت رو جای اون نوجوون ببینی
حالا فکر کن ببین این درسته که ما با بعضی از کارامون خون اون نوجوونی که به خاطر ما از همه هستیش گذشت رو زیر پا بذاریم؟
ببین درسته ما با بی توجهی به امید وآرزوهای اون کسایی که به خاطر ما وامید وآرزوهای ما امید وآرزوهاشون رو زیر پا گذاشتن با برخی از کارامون مثل رابطه با نامحرم وانجام ندادن فریضه های دینیمون خون اونا رو نادیده بگیریم و دل آقا امام زمان(عج) رو بشکنیم؟
بخدا اونایی که شهید شدن مثل ما جونشون براشون عزیز بود مثل ما جونشون رو دوست داشتن اونا هم مثل ما اگه یه سوزن میرفت تو دستشون درد میکشیدن اما اونا واسه اینکه دشمن نتونه به ناموسشون دست درازی کنه واسه اینکه دشمن نتونه دینشون رو نابود کنه درد وسوزش سرب داغی که تو بدنشون جا میگرفت رو به جون میخریدند و از جونشون میگذشتن حالا این درسته که ما با ناموس مردم با نامحرم با یکی مثل خواهر ومادر خودمون رابطه برقرار کنیم وعزیز بودن جونی اون شهیدی که از دست رفت وخون تمام شهدامون رو نادیده بگیریم؟
یه کم به خودت بیا بعد فکر کن ببین با خوندن این مطلب تا حالا شهید شدی یا نه؟
اگه باخوندن این مطلب شهید شدی که میفهمی چی میگم اگرم که نه…..
امیدوارم خدا ازسر گناهامون بگذره وشهدا مارو ببخشن در ادامه عکس چند تا از همون دلاور مردانی نوجوونی مثل من وشما که الان اسیر خاکن رو گذاشتم ببینید
یاحق
می پسندم 5 0 5 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
تاحالا شهید شدی؟ اگه واقعا میخوای شهید بشی بخون...
چهارشنبه ۱۵ امرداد ۱۳۹۳ ۰۱:۱۳ قبل از ظهر
[1]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1042
حالت :
ارسال ها :
2763
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
395
اعتبار کاربر :
19494
پسند ها :
2065
تشکر شده : 1034
|
سلام . نوجونهای امروزی هرگز نمی تونند تو جو جبهه و جنگ اونطور که نوجونهای قدیم بودند قرار بگیرند حتی بلکه جوونها ی ما هم از اون دوران فاصله زیادی دارند.خدا نیاره اون روزی رو که تاریخ بخواد دوباره تکرار بشه برای اینکه ما درس عبرت بگیریم. اما میشه شبیه سازی کرد .کاروان راهیان نور شرکت در بسیج و همایشها و مانورهای کوچک شهری و... می تونه در این زمینه کمک باشه. فاصله زیاد ما از اون دوران فاصله تاریخ و زمان نیست متاسفانه این فاصله ریشه در مادیگرایی و تجملگرایی و اقتصادگرایی و لقمه های شبهه ناکه.خدا خودش دست همه جوونها و نوجوونها رو بگیره و اونها رو از عواقب فتنه های اخر الزمان در امان نگه داره. الهی امین.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا. می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
تاحالا شهید شدی؟ اگه واقعا میخوای شهید بشی بخون...
چهارشنبه ۱۵ امرداد ۱۳۹۳ ۰۱:۳۷ قبل از ظهر
[2]
|
|||
ممنون ... خیلی خوب بود ...
اجرتون با شهدا . موفق باشین می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
تاحالا ، شهید ، شدی؟ ، اگه ، واقعا ، میخوای ، شهید ، بشی ، بخون... ، |
|