آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
چهارشنبه ۲۲ امرداد ۱۳۹۳ ۰۳:۱۶ بعد از ظهر
|
|||||||
به هر كی رسیدی فقط بگو: پسر فاطمه تنهاست
به هر كی رسیدی فقط بگو: پسر فاطمه تنهاست
غربت امام عصر حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف
چراغ كلاس خاموش بود. اما صدای خس خس و نفس های تند توجه قاصدك رو به خودش جلب كرد. قاصدك سراسیمه وارد كلاس شد ،حواسش رو جمع كرد تا ببینه این صدا از كجا میاد. خوب كه دقت كرد، دید صدا از ته كلاس از یه تخته ی گچیه رنگ و رو رفته میاد . جلوتر رفت و سلام كرد. تخته سیاه با صدای سنگین همراه با یه بغضی جوابش رو داد. قاصدك كه كنجكاو شده بود چرا اینقدر بغض كرده پرسید اتفاقی افتاده؟؟! تخته سیاه یكدفعه بغضش تركید و شروع كرد به گریه كردن. قاصدك كه نمی دونست چیكار كنه، چه جوری آرومش كنه ،با یه لحن آروم گفت : نمی خواستم ناراحتت كنم، من فقط می خواستم اگر كسی احتیاج به كمك داره كمكش كنم ،اما نمی دونستم ....تخته سیاه با همون بغض صحبتش رو قطع كرد و گفت: نه عزیزم تو مقصر نیستی، من یه دردی توی قلبم دارم كه هر چند وقت یكبار به اوج خودش میرسه .مربوط به الان هم نیست مربوط میشه به سالها قبل. قاصدك كه حسابی كنجكاو شده بود گفت: میتونم بپرسم قضیه چیه شاید كمكی از دست من بر بیاد ؟تخته سیاه نفس عمیقی كشید و با خودش گفت : كمك..... آره..... شاید..... و رفت توی فكر...... قاصدك همچنان منتظر بود كه تخته سیاه گفت: همونطوری كه گفتم این درد من بر میگرده به سالها پیش وقتی كه جوون بودم .اون موقع توی كلاس اول دبستان یه تخته ی نو و تمیز بودم. بچه ها تازه وارد مدرسه شده بودند .از همون جا بود كه غصه ی من شروع شد... معلم ،با رنگ سفید روی من نوشت بابا آمد...... هرچقدر صدا می زدم كه بابا نیامد یا چرا بابا نیامد كسی صدای منو نمی شنید. هیچوقت معلم نگفت اِ مثل اِنتظار. یكسال گذشت و من با بچه ها وارد كلاس دوم شدم . بچه ها دیگه نوشتن رو كامل یاد گرفته بودند. هر روز صبح یكی از بچه ها یه صندلی میگذاشت زیر پاش و با رنگ قرمز بالاترین جای تخته كه دستش میرسید می نوشت : به نام خدا ولی هیچوقت معلم اضافه نكرد و با یاد ولی او . یه روز بچه ها همه چادر های سفید سر كرده و سر جاشون نشسته بودند .مربی پرورشی براشون صحبت میكرد كه باید سر و صدا نكنند و حواسشون باشه سرود جشن عبادتشون رو برای مادر ها خوب اجرا كنند اما نگفت: بچه ها ،از حالا به بعد پدرتون روی شما حساب دیگه ای باز میكنه اون موقع بچه هاكلاس سوم بودند....موقع تمرین ریاضی كلاس چهارم توی هیچكدوم از تمرین ها ۱۴۳۰ منهای ۲۵۵ نكردند..... سر كلاس ادبیات دوم راهنمایی هیچوقت آرایه های بیت یوسف گمگشته بازآید به كنعان غم مخور / كلبه ی احزان شودروزی گلستان غم مخوررو مشخص نكردند... در جغرافیای سوم هم بحثی از محل زندگی اماممون نشد... سال اول دبیرستان وقتی مشاور در مورد رشته ها صحبت میكرد حرفی از رشته ی مهدویت نبود... دبیر دین و زندگی سوم دبیرستان هم ننوشت به یمن وجود او روزی می خوریم... تا اینكه وارد دانشگاه شدم. الانم دانشجوها ،كلاس مورفولوژی گیاهی داشتند. استاد می گفت: بعضی از گیاه ها می توانند چندین هزار سال عمر كنند اما هیچكدوم از ذانشجو ها نگفت: پس همون خدا نمی تونه ولی خودش رو.... تخته سیاه با همون بغض دلسوزش ادامه داد: قاصدك هنوزم میخوای منو كمك كنی ؟؟؟!!! قاصدك با بغض گفت: آره .اما چی كار كنم ؟تخته سیاه گفت: به هر كی رسیدی فقط بگو: پسر فاطمه تنهاست
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||||||
|
اطلاعات نویسنده |
به هر كی رسیدی فقط بگو: پسر فاطمه تنهاست
چهارشنبه ۲۲ امرداد ۱۳۹۳ ۰۴:۲۵ بعد از ظهر
[1]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
275
حالت :
ارسال ها :
1270
محل سکونت : :
زاهدان
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
374
دعوت شدگان :
3
اعتبار کاربر :
11123
پسند ها :
1225
تشکر شده : 1920
|
ﯾﺎ ﻣﻬﺪﯼ ﺍﺩﺭﮐﻨﯽ...
می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
به هر كی رسیدی فقط بگو: پسر فاطمه تنهاست
چهارشنبه ۲۲ امرداد ۱۳۹۳ ۰۴:۴۹ بعد از ظهر
[2]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1042
حالت :
ارسال ها :
2763
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
395
اعتبار کاربر :
19494
پسند ها :
2065
تشکر شده : 1034
|
در واقع این ماییم که تنهاییم .
حضرت بقیه الله (عج) عزیز کرده خداست و خدا رو دارد و کسی که خدا رو داشته باشد تنها نیست. ماییم که به وجود او نیاز مندیم . ماییم که گمشده راهیم .ونیاز داریم یکی دستمونو بگیره. یا بقیه الله ادرکنی. می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
به هر كی رسیدی فقط بگو: پسر فاطمه تنهاست
چهارشنبه ۲۲ امرداد ۱۳۹۳ ۱۰:۱۵ بعد از ظهر
[3]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1224
حالت :
ارسال ها :
107
محل سکونت : :
زمین خدا
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
36
اعتبار کاربر :
555
پسند ها :
121
تشکر شده : 103
|
کاش میشد عشق را تفسیر کرد
کاش میشد اشک را تهدید کرد کاش میشد در میان لحظه ها لحظه دیدار را نزدیک کرد حالا که فکر می کنم می بینم واقعا انقدر غرق زندگی شدیم که یادمون رفته اصلا برای چی اومدیم تو این دنیا .... یوسف زهرا ما رو ببخش، اعتراف می کنم شما رو فراموش کردیم، یادمون رفته هر چی دارم از برکت وجود شماست.... ولی همین روهنوز یادم نرفته که هر دوشنبه و پنجشنبه نامه عملم رو می بینید اما خدایا تو بدیهامو لاک بگیر که شرمنده روی امامم نشم... می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
به ، هر ، كی ، رسیدی ، فقط ، بگو: ، پسر ، فاطمه ، تنهاست ، |
|