آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۴ ۱۱:۱۳ قبل از ظهر
[205]
|
|||
سردار همدانی دلتنگت شده ام برای من نیز دعا کن سردار تو از قبیله عشاق بودی ومن از قبیله خاکیان از قبیله زمینیان سردار قبیله ات اسمانی بود واخرش هم اسمانیت کردند من مانده ام اینهمه وابستگی ودلبستگی به این خاک می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
جمعه ۱ آبان ۱۳۹۴ ۰۲:۳۶ بعد از ظهر
[206]
|
|||
بعضی ها وقتی می روند آن قدر سبکــــ بارند
که آدم بهشان غبطـه می خورد ... … تو وصیت نامه اش نوشته بود : ✔ فقــط هفتـــ تا نماز غفیله ام قضـا شده لطفا برایم بخوانید .... ┘◄ هدیه به روح شهیدعلی چیت سازان اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
جمعه ۱ آبان ۱۳۹۴ ۰۲:۳۷ بعد از ظهر
[207]
|
|||
▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀ گفت: «توی دنیا بعد از شهادت فقط یک آرزو دارم: اونم اینکه تیر بخوره به گلوم». تعجب کردیم. بعد گفت: «یک صحنه از عاشورا همیشه قلبمو آتیش می زنه؛ بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر» والفجر یک بود که مجروح شد. یک تیرخورده بود به گلوش. وقتی می بردنش عقب، داشت از گلوش خون می آمد. می گفت: آرزوی دیگه ای ندارم مگر شهادت. می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
جمعه ۱ آبان ۱۳۹۴ ۰۲:۳۸ بعد از ظهر
[208]
|
|||
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
جمعه ۱ آبان ۱۳۹۴ ۰۲:۳۹ بعد از ظهر
[209]
|
|||
سال 1366. ش بود و ستون گردان کنار «ارتفاع قامیش» و زیر پای عراقیها قرار داشت. باران بیامان میبارید و لباسها را خیس و سنگین کرده بود. گونیهایی هم که عراقیها مثل پله زیر کوه چیده بودند؛ بهخاطر گل و لای، لیز شده بود و مایه مشکل و دردسر رزمندگان شده بود. بچهها سعی داشتند برای رهایی از باران، به داخل غار بزرگ زیر قله بروند؛ ولی با وجود سُر بودن گونیها، با مشکل مواجه شده بودند؛ اما یک گونی با بقیه فرق داشت و لیز و سُر نبود. بسیجیها که پایشان را روی آن میگذاشتند، میپریدند آن طرف آب و داخل غار میشدند. البته گونی هر از چندگاهی تکان میخورد. شاید آن شب غیر از من و یکی دو نفر، هیچ بسیجیای نفهمید که علی آقا پله شده بود برای بقیه. ما که از این راز باخبر شدیم، اشکهامان با باران قاطی شده بود. شهید علی چیت سازیان منبع : راوی: محمود نوری، ر.ک: دلیل، ص 239 می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
جمعه ۱ آبان ۱۳۹۴ ۰۲:۴۰ بعد از ظهر
[210]
|
|||
حاج عباس کریمی رفتار و کردارش با پذیرفتن فرماندهی لشگر تغییر نکرد و او کسی نبود که این القاب را افتخاری بداند به همین خاطر هیچ وقت نخواست عنوان کند که فرمانده لشگر است زیرا بسیجیان را فرماندهان واقعی جنگ میدانست. بعد از عملیات خیبر، مشغلهاش زیاد شد و دیر به خانه میآمد. او چیزی نمیگفت. من هم نمیپرسیدم تا اینکه یک روز از طرف لشگر تلفن مخصوصی را در خانه ما نصب کردند و گفتند: «این مخصوص فرماندهی است و عباس فرمانده لشگر 27 محمد رسول الله (ص) است.» او با اینکه فرمانده لشگر بود حقوق کمی میگرفت. هنگام شهادت میزان حقوقش 2900 تومان بود. اموالی را که در اختیار داشت متعلق به خداوند و تمامی مردم میدانست و معتقد بود که او وظیفه نگهبانی از آنها را بر عهده دارد و اجازه نمیداد بیتالمال حتی یک سر سوزن جابجا شود. راوی:همسر شهید عباس کریمی منبع : خاطراتی از کتاب: دجله در انتظار عباس می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
جمعه ۱ آبان ۱۳۹۴ ۰۲:۴۱ بعد از ظهر
[211]
|
|||
از تمام اقشار ملت، اعم از کسبه، اطبا، مهندسین، علما و سپاهیان به عنوان یک فرد از اجتماع که حق بر گردنش هست تشکر مىکنم و عرض مى کنم که هرکدام از شما ممکن است در کار خود کمبودهایى حس کنید و مشکلاتى براى شما باشد. اینجانب خواهشمند است که موقعیت اسلام و انقلاب و کشور را در نظر گرفته و صبر بیشترى کنید و توجه داشته باشید که در مشکلات است که انسانها آزمایش مى شوند. شهید حسین خرازی می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
سه شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۵ ۰۴:۴۰ بعد از ظهر
[212]
|
|||
می پسندم 0
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
سه شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۵ ۰۵:۰۱ بعد از ظهر
[213]
|
|||
شاید تا حالا این جمله ی شهید ابراهیم هادی رو چندین بار شنیده باشیم که میگه "دارایی ات را اگــــر از دست دادی شهیــــــــد نمی شـــوی، با دست اگر دادی شهید خواهی شد." اما یه سوال ، دارایی چیه ؟ چیزی جز تمام اون چیزی که بهش علاقه داری ، حالا میتونه مال و ثروت باشه یا اینکه جون و جسمت . مهم این نیستش که شما صندوق صدقه ی خونتون رو چن وقت یه بار خالی میکنین یا اینکه چقدر به فکر سایر مردم هستین ، مهم اینه که ببخشین ، تمام چیزی که دارین ببخشین ، حتی اگه تنها اناری دارین و فاطمه از شما درخواستش رو کرده به راحتی و بدون حتی تاملی در راه خدا بدین . خداوندا خودت کاری کن بیش از این شرمنده ی بزرگ مظلوم عالم نباشیم ... می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
برچسب ها
|
بدون ، هیچ ، عنوانی... ، |
|