آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۳ ۰۲:۵۷ بعد از ظهر
[49]
|
|||
می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۳ ۰۳:۰۶ بعد از ظهر
[50]
|
|||
و شهید از تو شرمنده ام که گذشتی و من نگذشتم !!! رک و راست بگم، نتونستم بگذرم!!!
و شرمنده از تو ای پدر شهید که تمام آرزوهایت را بوسیدی و گذشتی و من نگذشتم!! و باز نتونستم بگذرم!!!
و شرمنده از تو ای مادر شهید که تمام هستیت را به خاک سپردی و گذشتی و من نگذشتم!!!
و باز نتونستم بگذرم!!!
"من تا ابد شرمنده ام...تا ابد..." می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۳ ۰۵:۰۳ بعد از ظهر
[51]
|
|||
ناظر بخش زبان
شماره عضویت :
947
حالت :
ارسال ها :
1759
محل سکونت : :
tehran
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
473
دعوت شدگان :
6
اعتبار کاربر :
13181
پسند ها :
1464
تشکر شده : 1601
|
مممممممممنون عزیزم
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۳ ۰۵:۱۸ بعد از ظهر
[52]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
93
حالت :
ارسال ها :
472
محل سکونت : :
تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
255
اعتبار کاربر :
3025
پسند ها :
329
تشکر شده : 620
|
هعی
یه سوال؟ ماها که میخایم شهید شیم جنگ نیست چیجوری شهید شیم پسسسسسسس؟ می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۳ ۰۱:۰۸ قبل از ظهر
[53]
|
|||
نـه تـو آمـدی، نــه فـراموشی
امـا مـَـن ... كوه می شوم و پـای نـــبودن هـایـت می مـانـم ... گویند که سنگ لعل شود در مقام صبر ، آری شود ولیکن به خون جگــــــــــــر شود ... می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۳ ۰۱:۱۰ قبل از ظهر
[54]
|
|||
هم قد گلوله توپ بود ! گفتم: چه جـوری آمـدی اینـجا ؟! گفت: با التـماس ! - چه جـوری گلوله را بلـند می کنی میـاری ؟ - با التـماس ! به شوخـی گفتم: میدونـی آدم چجوری شهید میـشه ؟ لبخـندی زد و گفت : با التمــاس ! .....تکه های بدنش رو که جمــع می کــردم فهـمـیدم خیلــی الـتـماس کـرده !! می پسندم 4 0 4 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۳ ۰۱:۴۶ بعد از ظهر
[55]
|
|||
می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۳ ۰۳:۴۰ بعد از ظهر
[56]
|
|||
گفتم که بود... گفتا که یار گفتم چه زد... گفتا شـرار گفتم بمان... نشنید و رفت... می پسندم 8 0 8 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۳ ۰۳:۴۳ بعد از ظهر
[57]
|
|||
این خاطره را رهبر معظم انقلاب نقل می کنند که شیرودی به یکی از برادران که از دوستان قدیمیاش بود، گفته بود:
«فلانی! بیا یک خداحافظی از روی خاطر جمعی با تو بکنم زیرا می دانم که بزودی شهید می شوم.» این برادرمان گفته بود که خدا کند حفظ بشوی و خدمت کنی اما شهید شیرودی می گوید: «نه! من سرهنگ ،کشوری را در خواب دیدم. او به من گفت: شیرودی یک عمارت خیلی خوب برایت گرفتهام. باید بیایی توی این عمارت بنشینی.» به همین خاطر میدانم که رفتنی هستم. می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۳ ۰۳:۵۴ بعد از ظهر
[58]
|
|||
می دونید تو جبهه تعاون کجا بود؟! محلی بود که بچه ها ساک شخصی خودشون رو تحویل می دادند و به جاش یه پلاک می گرفتند و بعد از اینکه می خواستند برن خونشون می رفتند تعاون پلاک رو تحویل می دادند و وسایل شخصیشون رو تحویل می گرفتند.. می دونید حدود شش هزار ساک هنوز که هنوزه داخل تعاون مونده و این یعنی اینکه هیچ وقت هیچ پلاکی برنگشته تا وسایلش رو تحویل بدن هیچ وقت . . . می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۳ ۰۳:۱۶ بعد از ظهر
[59]
|
|||
آیا تا به حال چنین دامادی بر سر سفره عقد دیده اید؟+عکس
مادر شهید "ابن یامین رمضان نژاد فریدون کناری" تعریف می کند:
«همیشه آرزویم این بود که پسرم را داماد ببینم. وقتی جنازه ی ابن یامین را آوردند، گفتم سفره ی عقد بچینند. آن روز احساس کردم که حوریان بهشتی در اتاق عقد حضور دارند و برای پسرم که با یکی از آنها وصلت کرده از خوشحالی دف می زنند. زمانی که داشتم به دست و پای ابن یامین حنا می بستم انگار کسی به من گفت: حوریان، حنا را از دست و پای داماد می ربایند.» آیا به راستی شهدا از عملکرد ما راضی هستند؟ در قبال شهدا چه کاری انجام داده ایم؟ روحشان شاد و یادشان گرامی باد می پسندم 6 0 6 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۳ ۰۳:۲۰ بعد از ظهر
[60]
|
|||
همگيتان را به اطاعت از فرماندهي کل قوا و ولايت فقيه سفارش ميکنم. شهيد عباس قلي تمنا لو
علي توي چشمهايش نگاه مي کرد. برايش تعريف مي کرد. خواب ديده بود حضرت زهرا با دو تا کوزه ي پر از گل آمده خانه شان.يکي از کوزه ها را به مادر داده ، با يک نگاه عجيب ، مثل اين که بخواهد دل داريش بدهد.اشک هاي مصطفي(ردائي پور) مي ريخت روي صورتش. هر وقت اسم حضرت زهرا مي آمد همين طور گريه مي کرد. گفت دسته گلي که حضرت به مادر دادن، مال من بود ، اون يکي مال علي.من ديگه مال اين دنيا نيستم.» می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
برچسب ها
|
بدون ، هیچ ، عنوانی... ، |
|