انجمن یاران منتظر

ختم قرآن



آخرین ارسال ها
لیست برنامه ختم قرآن یاران منتظر ..:||:.. پروژه کرونا(COVID 19) ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین امسال اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. تا حالا به لحظه تحویل سال 1450 فکر کردید!!؟؟ ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین سال 1395 اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. اگر بفهمید بیشتر از یک هفته دیگر زنده نیستید، چی کار می کنید؟! ..:||:.. **متن روز پدر و روز مرد** ..:||:.. الان چتونه؟ ..:||:.. 🔻هدیه‌ تحقیرآمیز کِندی ..:||:.. ღ ღ ღتبریک ازدواج به دوست خوبم هستی2013 جان عزیز ღ ღ ღ ..:||:..

نوار پیام ها
( یسنا : ▪️خــداحافظ مُــــحَرَّم 😭 نمى دانم سال دیگر دوباره تو را خواهم دید یا نه؟!... 🖤اما اگر وزیدى و از سَرِ کوى من گذشتى، سلامَم را به اربابم برسان... ◾️ بگو همیشه برایَت مشکى به تَن مى کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!... ◾️بگو گرچه جوانى مى کرد، اما به سَرِ سوزنى ارادتش هم که شده، تو را از تَهِ دل دوست داشت... ◼️با چاى روضه تو و نذری ات، صفا مى کرد و سَرَش درد مى کرد براى نوکرى... 🏴 مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا مى سپارم... و دلم شور مى زند براى \"صَفر\"ى که دارد از \"سَفَر\" مى رسد... # )     ( سینا : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها): «ما جَعَلَ اللّه ُ بَعدَ غَدیرِخُمٍّ مِن حُجَّةٍ و لاعُذرٍ؛ خداوند پس از غدیرخم برای کسی حجّت و عذری باقی نگذاشت.» «دلائل الإمامَه، ص 122» )     ( فاطمه 1 : ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت زهرایی و خورشید غبار قدمت کی گفته که تو حرم نداری بانو؟ ای وسعت دل‌های شکسته، حَرَمت. (شهادت حضرت زهرا تسلیت باد) )     ( programmer : امام علی (ع):مردم سه گروهند: (1) دانشمندی خدایی، (2) دانش آموزی بر راه رستگاری (3) و پشه های دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که از پی هر جنبنده و هر صدا می روند، و با وزش هر بادی، حرکت می کنند، نه از پرتو دانش، روشنی یافتند، و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند. )     ( programmer : امام علی ع : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد. )     ( programmer : امام علی (ع):دعوت کننده ای که فاقد عمل باشد مانند تیر اندازی است که کمان او زه ندارد. )     ( programmer : امام علی(ع): در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند )     ( سینا : هزارها سال از هبوط آدم بر سیاره‌ی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنه‌ی خاك جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است كه شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیك است. )     ( programmer : فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مه‌شکن لازم است که همان بصیرت است....(مقام معظم رهبری) )     ( سینا : یاران! شتاب كنید ، قافله در راه است . می گویند كه گناهكاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهكاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند )     ( سینا : برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ**اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه) خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده! )     ( فاطمه 1 : ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن +++ چشمم به راه ماند بیا و شبی از این پس‌کوچه‌های خاکی قلبم عبور کن +++ آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن )     ( سینا : دود می خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام ؟ )    
مدیریت پیام ها


اگر این اولین بازدید شما از انجمن یاران منتظراست ، میبایست برای استفاده از کلیه امکانات انجمن عضو شوید و یا اگر عضو انجمن می باشید وارد شوید .


انجمن یاران منتظر » شهدا و جنگ » داستان و خاطرات » ماجرای ۱۸ شناسنامه با اسامی و چهره‌های مختلف برای اندرزگو!



ماجرای ۱۸ شناسنامه با اسامی و چهره‌های مختلف برای اندرزگو!

خاطراتی از مردهزار چهره انقلاب اسلامی ماجرای ۱۸ شناسنامه با اسامی و چهره‌های مختلف برای اندرزگو!   به نظرم، من بیشترین رفت و آمد و اطلاعات را از شهید داشتم، البته بعید نمی دانم باتوجه به پیچیدگی فعالیت های شهید اندرزگو شاید دیگران هم اطلاعاتی داشته باشند که از من مخفی باشد و من، خیال می کنم که اطلاعات زیادی دارم. شهید اندرزگو ۱۸ شناسنامه با اسامی و چهره های مختلف داشت و با حلقه های مختلفی در ارتباط بود. به گزارش فرهنگ نیوز ، «ما نیمی از انقلاب را از این
lh[vhd ۱۸ akhskhli fh hshld , ]ivi‌ihd lojgt fvhd hknvc',!


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد

اطلاعات نویسنده
یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳ ۱۲:۰۷ بعد از ظهر
بانو
rating
شماره عضویت : 47
حالت :
ارسال ها : 6235
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1187
دعوت شدگان : 16
اعتبار کاربر : 92888
پسند ها : 4935
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (13).jpg
تشکر شده : 14912
وبسایت من : وبسایت من


مدال ها:6
بهترین ارسال کننده
بهترین ارسال کننده
مدال 2 سالگی عضویت
مدال 2 سالگی عضویت
نفر اول مسابقه
نفر اول مسابقه
کاربر با ارزش
کاربر با ارزش
ستارهء انجمن
ستارهء انجمن
کاربران برتر
کاربران برتر

|


خاطراتی از مردهزار چهره انقلاب اسلامی

ماجرای ۱۸ شناسنامه با اسامی و چهره‌های مختلف برای اندرزگو!
 
به نظرم، من بیشترین رفت و آمد و اطلاعات را از شهید داشتم، البته بعید نمی دانم باتوجه به پیچیدگی فعالیت های شهید اندرزگو شاید دیگران هم اطلاعاتی داشته باشند که از من مخفی باشد و من، خیال می کنم که اطلاعات زیادی دارم. شهید اندرزگو ۱۸ شناسنامه با اسامی و چهره های مختلف داشت و با حلقه های مختلفی در ارتباط بود.

به گزارش فرهنگ نیوز ، «ما نیمی از انقلاب را از این شهید داریم.» این تعبیری است مشهور در توصیف عظمت و جایگاه شهید سید علی اندرزگو که حضرت امام (ره) به عنوان رهبر انقلاب اسلامی برای او به کار برده است. این عظمت از یکسو و ابعاد پنهان فراوانی که در زندگی مبارزاتی  او وجود داشته و در هر دوره بخشی از آن نمایان می شود، از سوی دیگر سبب شده تا پرداختن به این شهید دشوارتر شود.

 
 
 
رجانیوز ، همزمان با سی و ششمین سالروز شهادت شهید سید علی اندرزگو پایگاه قاصدنیوز در گفتگویی با دو تن از دوستان و همراه شهید در مشهدمقدس به بررسی ابعاد پنهان شخصیت این عارف مجاهد و چریک خستگی ناپذیر انقلاب اسلامی پرداخته است که در ادامه متن کامل این گفتگو را می خوانید.

 *   *  *

با وجود کسالت شدید و بستری بودن در اثر عارضه شیمیایی در جنگ ۸ساله و با صدایی که تنها چندتار صوتی برایش مانده است، حجت الاسلام علیرضا افشار صفوی دعوت ما را پذیرفت تا برای اولین بار از برخی خاطراتش با «دکتر حسینی» یا همان «سیدعلی اندرزگو» بگوید.

* من را برای جذب نشانه گذاری کرده بود

من با شهید اندرزگو چهار سال قبل از انقلاب یعنی در حدود سال ۱۳۵۳ از طریق مرحوم پدرم آشنا شدم. پدرم آن زمان مغازه تعمیرات لوازم صوتی داشت. یک روز شهید اندرگو به بهانه تعمیر ضبط صوت به مغازه پدر آمدند. با پدرم که صحبت می کردند، سراغ مرا که طلبه بودم گرفت، من هم که همان جا بودم سر صحبت باز شد و با ایشان آشنا شدم. این را هم باید اشاره کنم که ایشان از طریق طلاب یکی از حوزه های علمیه مشهد من را برای جذب نشانه گذاری کرده بود.

* ۱۸ شناسنامه با اسامی و چهره‌های مختلف!

به نظرم، من بیشترین رفت و آمد و اطلاعات را از شهید داشتم، البته بعید نمی دانم باتوجه به پیچیدگی فعالیت های شهید اندرزگو شاید دیگران هم اطلاعاتی داشته باشند که از من مخفی باشد و من، خیال می کنم که اطلاعات زیادی دارم. شهید اندرزگو ۱۸ شناسنامه با اسامی و چهره های مختلف داشت و با حلقه های مختلفی در ارتباط بود. یک خانه ی اجاره ای داشت در بازار سرشور مشهد.

عکسی که با فِلِش مشخص شده است، چهره ای است که به گفته حجت الاسلام افشارصفوی، اندرزگو اکثرا با این چهره در مشهد ظاهر می شده است

* همسر شهید، پشتوانه و مشاوری عالی برای ایشان بود

شهید اندرزگو زندگی بسیار ساده ای داشت. محیط خانه شان یک محیط سازمان یافته بود. من فکر می کنم خانم ایشان هم از فعالیت های ایشان اطلاع داشت. همسر شهید، پشتوانه و مشاوری عالی برای ایشان بود و افکار و راهکاری خوبی ارائه می داد؛ حتی گاهی شهید اندرزگو در برنامه ریزی برخی کارها به من می گفت که مثلا فلان مطلب را خانمم به من گفته است.

* گروه چهارنفره ی دکتر حسینی!

ایشان در مشهد معروف بود به دکتر حسینی و با افراد مختلفی رابطه داشت. ولی چهار نفر بودیم که پای کار هم بودیم و دوستانی صمیمی: سیدعلی اندرزگو، آقای احمدی که بعد انقلاب در دادستانی انقلاب تهران مشغول شدند، آقای زاهدی که ما به او می گفتیم "استاد زاهدی" و من هم با ۱۷ سال کوچکترین عضو گروه بودم.

ما چهار نفر ۴ سال پای درس مرحوم ادیب نیشابوری می رفتیم و درس های ادبیات عرب مثل سیوطی را پیش ایشان خواندیم و با مرحوم ادیب هم خیلی خودمانی بودیم. درسش واقعا درس بود. شهید اندرزگو هم همه این کلاس ها را ضبط و تبدیل به نوار می کرد. البته ما در لفافه کارهای دیگری می کردیم. به لحاظ اینکه مرحوم ادیب فرد معتبری نزد دستگاه حکومتی بود لذا کسانی که در حرم رضوی منبر می رفتند و دعا می خواندند باید از ایشان اجازه می گرفتند، بنابراین افرادی را که با مرحوم ادیب در رابطه بودند را زیر نظر داشتیم یا برخی افرادی را که با دستگاه در ارتباط بودند را از این طریق شناسایی می کردیم. از طرف دیگر ساواک هم افرادی را نزد مرحوم ادیب می فرستادند تا ایشان را آزمایش کنند و روابط ایشان را زیر نظر داشته باشند.

* خانه ای که پول خریدش را امام شخصا داد

خبر داشتم که شهید اندرزگو با حضرت آیت الله خامنه ای هم مراوداتی  داشتند، همین طور با شهید هاشمی نژاد و شهید کامیاب. معمولا در جلسات خودش به تنهایی می رفت و چیزی هم به ما نمی گفت. سید سفرهای زیادی هم می رفت که بتواند افراد مختلفی را شناسایی کند، چه افرادی را که با ساواک بودند و چه کسانی که در خط و مدافع حضرت امام بودند.

او با حضرت امام هم رابطه داشت و از طریق لبنان به دیدار ایشان در نجف می رفت. یک بار هم خود امام شخصا به ایشان پول می دهند و می گویند: «این را بگیر و برو برای خودت خانه بخر.» این را خود شهید اندرزگو به ما گفت. الان این منزلی که در کوچه سرشور مشهد هنوز هم هست از همان پولی که امام داده بودند خریداری شده است.

* جَنگ خروس ها

یکی دیگر از کارهای ایشان که ما می گفتیم آخر این چه کاری است که می کنی، این بود که در خانه مرغ و خروس لاری نگه می داشت و گاهی هم این خروس ها را به قول خودش برای دعوا انداختن به منطقه سمزقند می برد. اما خوب این ظاهر قضیه بود و یک پوشش. توی سبدش و زیر مرغ و تخم مرغ ها اسلحه مخفی می کرد.

* آخوندی که قرار بود ترور شود

علاوه بر برنامه‌های پخش نوار و کتاب و جابه جایی اسلحه، در طول این چهارسال در مشهد دو ترور را شهید اندرزگو برنامه ریزی کرده بودند که انجام دهیم و البته بنا به دلایلی انجام نشد. دو آخوند درباری قرار بود بنا به دلایلی محفوظ ترور شوند و چون یکی از این افراد هم اکنون زنده است و آن فرد دیگر اخیرا فوت کرده است از ارائه توضیحات بیشتر معذورم.

* حتی در بیماری ها ناآرام و در رفت وآمد بود

شهید اندرزگو هر زمان که مریض می شد، سعی می کرد زیاد در خانه نماند و معمولا می رفت هتل دایی من. دایی من- مرحوم مستوفی- در خیابان سعدی یک هتل داشت و شهید اندرزگو، بعضاً یک یا دو شب می رفت آنجا. نمی خواست زیاد در خانه ماندگار شود تا به چنگ ساواک بیفتد. یک بار یکی از آقازاده هایشان که کوچک بود مریض شد، من بردمش هتل و دکتر را بردم درون هتل تا معاینه اش کند. بعد که بهتر شد برگرداندمش خانه. هیچ وقت رفت و آمد های غیرآشنا به خانه ایشان نمی شد، چه برسد به رفت و آمدهای مشکوک.

شهید اندرزگو در مسیر رفتن به خانه شان، اگر احساس خطر می کرد و شک می کرد که تحت تعقیب است، غیر مستقیم می رفت. مثلا سر کوچه یک قنادی بود که شهید با صاحب قنادی رفیق شده بود، وقتی مشکوک می شد می رفت پشت پاچال این قنادی، تا رد گم کند؛ بعد از نیم ساعت که مطمئن می شد، می رفت خانه.

* تله ای که شکنجه گر معروف برای او گذاشته بود

یک مغازه ای بود در کوچه دبیرستان فروغ که معروف بود به مغازه احمد زرگر؛ این آقا از فامیل های ما بود ولی نمی دانستیم که آنجا پاتوق ساواک است. زمانی ما این موضوع را فهمیدیم که مرحوم آیت الله گیلانی، شکنجه گر معروف- تهرانی- را محاکمه کرد. تهرانی آنجا از دو نفر اسم برد، یکی من و یکی شهید اندرزگو. در آن محاکمه گفت ما در فلان مغازه ی زرگری این ها را زیر نظر داشتیم. همان جایی که شهید اندرزگو هم حدس زده بود که پاتوق ساواک است.

* مرا هم آزمایش می کرد

ایشان مرا هم آزمایش و تربیت می کرد. من آن زمان که اسم امام هم قاچاق بود! از طریق ایشان کتاب ها و نوارهای کاست امام را برای دیگران می بردم. شهید اندرزگو آدرس می داد و من هم می بردم و تحویل می دادم، بدون اینکه آن ها را بشناسم ولی سال آخر دیگر افراد را می شناختم.

* کامیونی پُر از اسلحه

یک بار هم سال آخر، مرا برد به یک عکاسی اطراف حرم و با لباس ها و حالت های مختلف از من عکس گرفت. من هم نمی پرسیدم که چرا. چون به این رسیده بودم که ایشان هر چیزی را صلاح بدانند به من می گویند و من هم اخلاق اینکه بپرسم را نداشتم. من به شهید اندرزگو اعتماد کامل داشتم.

یک روز آمد و یک شناسنامه داد دستم، دیدم عکس من است ولی با یک اسم دیگر. تعجب کردم. شهید اندرزگو یک بارنامه و پول به من داد و گفت باید بروی مرز بازرگان، فلان ماشین با این شماره پلاک آنجاست و بار سیب زمینی و انگور دارد، کامیون را از گمرک تحویل می گیری و می آوری مشهد. برای اینکه گمرک را هم راحت رد کنیم گفت اجازه بده مامورین هرچه خواستند از بار بردارند و این پول را هم بده.

من هم رفتم مرز و ماشین و راننده اش را پیدا کردم و کارهای گمرک را انجام. شهید اندرزگو حتی برنامه ی ایستادن ما در مسیر و اینکه کجا توقف داشته باشیم را هم مشخص کرده بود. از مسیر تبریز، قزوین، تهران به مشهد آمدیم. شب هم که رسیدیم مشهد می دانستیم کجا و کدام انبار و پیش چه کسی باید برویم. ماشین را گذاشتیم توی انبار و با راننده رفتیم هتل. صبح که برگشتیم بار را خالی کنیم، دیدیم ماشین خالی شده است. رفتم پیش شهید اندرزگو و گفتم این اتفاق افتاده؛ آقا سید خنده ای کرد و گفت: «ما خالی کردیم، این پول را هم بگیر، بده به راننده تا برود.» بعدها خود شهید اندرزگو برای ما تعریف کرد که داخل بار، کلاش و کلت و نارنجک بوده است!

این ها نشان می دهد که نفرات دیگر و گروه های دیگری بوده اند که با شهید اندرزگو رابطه داشته اند ولی نه ما آن ها را می شناختیم و نه آن ها ما را می شناختند. روابط او خیلی پیچیده بود.

* عملگرایی و مجاهده عملی؛ عرفان اندرزگو

شهید اندرزگو خیلی مقید به نماز اول وقت و قرآن بود و به اعمال عبادی اهمیت می داد. اصلا اهل شاگرد جمع کردن دور خودش نبود، به قول امروزی ها، عرفان کاذب نداشت.

مربی شهید اندرزگو، حضرت امام بود. او یک مربای کامل(تحت تعلیم مربی) بود که به دست حضرت امام تربیت شده بود. ایشان هم با حضرت امام و هم با کسانی که با حضرت امام در رابطه بودند مثل حضرت آیت الله خامنه ای، شهید هاشمی نژاد و شهید کامیاب، ارتباط داشت. یک نابغه و یک انسان چند بُعدی و عملگرا بود.

* می خواهی در تهران بمانی؟ سوالی که بی جواب ماند

من آخرین بار سه روز قبل از شهادت شان، ایشان را در مشهد دیدم. سلام و علیکی کردیم. گفت: «دارم می روم تهران.» گفتم: «خب، شما که همیشه می روی.» گفت: «ولی این دفعه برنمی گردم.» گفتم: «یعنی می خواهی بمانی» به این سوالم ام دیگر جواب نداد.

* به رسم رفاقت بعضی اوقات با او حرف می زنم

ایشان به ما احترام می گذاشت و ما هم واقعا مطیع ایشان بودیم و مورد احترام ما بود. البته در عین حال با هم بسیار خودمانی بودیم. به خانواده ایشان هم بسیار احترام می گذاشتیم و می گذاریم، البته فکر می کنم الان نه خانم ایشان- که آن زمان رفت و آمد زیادی به خانه ایشان داشتیم- و نه  فرزندان او-که در خردسالی اکثر اوقات با من بوده اند!- من را نشناسند چون بعد از شهادت ایشان دیگر خانواده شهید را ندیده ام.

من اهل خواب دیدن و این جنس مسائل نیستم اما به رسم رفاقت بعضی اوقات با او حرف می زنم. برخی اوقات صدایش در گوشم می پیچد و چشمم حرکاتش را تداعی می کند. انشاالله خدا او را شفیع ما قرار دهد.

*   *   *

برای شنیدن از «اندرزگو» چند دقیقه ای نیز میهمان حاج غلامحسین احمدی خباز از انقلابیون قدیمی مشهدمقدس، پدر دو شهید والامقام دفاع مقدس و از دوستان و همراهان شهید سیدعلی اندرزگو بودیم. او  با وجود اینکه فرزند و نوه اش می گویند در خاطر ۷۰ساله حاج آقا خاطراتش به سختی به ذهن و زبانش جاری می شود  اما او به خوبی چند روایت از شهید اندرزگو برای ما تعریف کرد:

یک روز پسرخاله ام که در زابل ساکن بود آمد و گفت: خانواده یکی از انقلابی ها که می خواهند بروند زابل را بیاورم خانه  شما؟ من هم قبول کردم و آنها آمدند. بعد از چند ماه خود شهید اندرزگو هم آمد منزل ما و ما با هم آشنا شدیم. بعد از آن هم در رفت و آمد بودیم. خانم ایشان البته یک ماهی را در خانه ما زندگی می کردند.

ما با هم دوست بودیم اما خبری از فعالیت هایش نداشتم و اساسا هم چیزی نمی گفت. ما به او می گفتیم «اندرزگو». بعد مدتی گفت: به من بگویید «دکتر حسینی»

همان اوایل یک موتور گازی آبی برای ایشان خریدم به مبلغ ۱۰۰۰ تومان که ماهیانه شهید  قسطش را پرداخت می کرد. یک بار وقتی آمد قسط موتور را بدهد مقدار زیادی پول در کُتش جاسازی کرد بود. وقتی پول ها را دیدم گفت: فقط همین مقدار مال خودم هست و باقی پول‌ها مال امام است.

یک بار با شخص سومی که شهید اندرزگو معرفی کرده بود ساعت ۸ جلوی مسجد ملاحیدر قرار داشتیم. من ساعت ۸ و دو دقیقه رسیدم. بعدها به من گفت آقای احمدی دیر کردی. وقتی گفتم دو دقیقه بیشتر نشد! گفت: با همین دو دقیقه نظم تشکیلات به هم می خورد.

در حوالی سال‌های ۵۵ یا ۵۶  برخی از شب‌ها می آمد خانه ما می‌خوابید. اصرار می کردم داخل خانه استراحت کنید اما او به جهت امنيتي نمي‌پذيرفت و به ناچار روي همان ايوان که بلند بود و حياط و ديوارها ديده مي‌شد، تشکي مي‌انداخت. آقای اندرزگو تشک را پس مي‌زد و مي‌گفت: خيلي‌ها همين قالي نرم و عالي را ندارند که استراحت بکنند روي زمين خشک و خالي استراحت مي‌کنند، براي ما ولي اين قالي هست، بعد شما رويش تشک مي‌اندازي؟! و حاضر نمي‌شد از تشک استفاده کند و روي همان قالي اندکي استراحت می کرد.

وقتی شهید اندرزگو به دیدار امام در نجف رفت، سیدعلی آقای اندرزگو گفته بود: من میخواهم اینجا بمانم. آقا می فرمایند: این مرتیکه(شاه) می خواهد برود شما در ایران باشی بهتر است. این حرف برای من در آن زمان تکان دهنده بود. وقتی بعدها امام گفت اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود یاد آن جمله امام خطاب به شهید اندرزگو افتادم.

او یک آدم عادی اما فوق العاده ای بود. این حالات عرفانی که شما گفتید حداقل به ماها که دوستانش بودیم اصلا نشان نمی داد.

یک بار که منزل ما آمده بود، صدای نوزادمان را شنید. گفت آقای احمدی اگر می دانستم در خانه بچه کوچک دارید به جدم قسم نمی آمدم.

ایشان آدرس خانه خودشان را به ما نمی داد و ما نمی دانستیم کجا هستند. وقتی می خواست از ما جدا شود، از ما فاصله می گرفت و می رفت. ما یک بار به او گفتیم که چرا آدرست را نمی دهی؟ گفت: احتمال دارد وقتی شما را دستگیر کنند و از شیوه رفتنم بپرسند، شما تحمل شکنجه را نداشته باشید، آن وقت حدود ۱۰۰ نفر از تشکیلات ما لو خواهند رفت.

خاطره فرزند حاج غلامحسین احمدی خباز: یادم هست یک روز صبح جمعه داشتیم در کوچه سرشور بازی می کردیم . و پدرم دعای ندبه بود. ما هم که آدرس ایشان را نداشتیم. آن روز صبح در خانه ای باز شد و دکتر بیرون آمد. من هم با صدای بلند گفتم: سلام آقای دکتر، پدرم اینجا دعای ندبه است! به یک‌باره شهید اندرزگو ترسیده بود و بعد از چند لحظه که کوچه را پایید به سرعت از آنجا رفت.

وقتی با پسران آقا سید علی اندرزگو بیرون می رفتیم و بچه ها بازی می کردند جالب بود که بازی شان اسلحه بازی بود.

شادی روح مطهراین شهید بزرگوار و همه ی شهدا از صدر اسلام تا به امروز
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم واحشرنا  معهم واهلک اعدائهم اجمعین
روح مطهرشان شاد     یادشان گرامی    راهشان  پر رهرو باد
خدایا ما را شرمنده شهدا و خانواده های عزیزشون نکن
  خدایا ما را قدر دان خون شهدا و ادامه دهنده ی راه امام و شهدا قرار بده
الهی بحق عمه ی سادات «عجل لولیک الفرج»
یا زهرا سلام الله علیها



ویرایش موضوع توسط : قمرخانم
در تاریخ : یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳ ۱۲:۱۰ بعد از ظهر
















3 تشکر شده از کاربر قمرخانم برای ارسال مفید :
صبا 20 , زندگی , عقیق ,



  می پسندم 2     0  2 
 
 
تعداد پسند های ( 2 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : قمرخانم

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
ماجرای ۱۸ شناسنامه با اسامی و چهره‌های مختلف برای اندرزگو!
یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳ ۰۲:۳۲ بعد از ظهر نمایش پست [1]
عضو
rating
شماره عضویت : 531
حالت :
ارسال ها : 168
محل سکونت : : زیر آسمان آبی
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 90
هشدارها : 1
اعتبار کاربر : 1664
پسند ها : 207
حالت من :  Movafagh.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/02.jpg
تشکر شده : 156
وبسایت من : وبسایت من



باید بهشون گفت معجزه انقلاب!


  می پسندم        0 
گزارش پست !


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد


برچسب ها
ماجرای ، ۱۸ ، شناسنامه ، با ، اسامی ، چهره‌های ، مختلف ، برای ، اندرزگو! ،

« یادگاری‌های یک شهید برای همسرش +عکس | عشق بازی‌های یک مداح + تصاویر »

 











انجمن یاران منتظر

چت روم یاران منتظر

چت روم و انجمن مذهبی امام زمان



هم اکنون 04:09 پیش از ظهر