انجمن یاران منتظر

ختم قرآن



آخرین ارسال ها
لیست برنامه ختم قرآن یاران منتظر ..:||:.. پروژه کرونا(COVID 19) ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین امسال اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. تا حالا به لحظه تحویل سال 1450 فکر کردید!!؟؟ ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین سال 1395 اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. اگر بفهمید بیشتر از یک هفته دیگر زنده نیستید، چی کار می کنید؟! ..:||:.. **متن روز پدر و روز مرد** ..:||:.. الان چتونه؟ ..:||:.. 🔻هدیه‌ تحقیرآمیز کِندی ..:||:.. ღ ღ ღتبریک ازدواج به دوست خوبم هستی2013 جان عزیز ღ ღ ღ ..:||:..

نوار پیام ها
( یسنا : ▪️خــداحافظ مُــــحَرَّم 😭 نمى دانم سال دیگر دوباره تو را خواهم دید یا نه؟!... 🖤اما اگر وزیدى و از سَرِ کوى من گذشتى، سلامَم را به اربابم برسان... ◾️ بگو همیشه برایَت مشکى به تَن مى کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!... ◾️بگو گرچه جوانى مى کرد، اما به سَرِ سوزنى ارادتش هم که شده، تو را از تَهِ دل دوست داشت... ◼️با چاى روضه تو و نذری ات، صفا مى کرد و سَرَش درد مى کرد براى نوکرى... 🏴 مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا مى سپارم... و دلم شور مى زند براى \"صَفر\"ى که دارد از \"سَفَر\" مى رسد... # )     ( سینا : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها): «ما جَعَلَ اللّه ُ بَعدَ غَدیرِخُمٍّ مِن حُجَّةٍ و لاعُذرٍ؛ خداوند پس از غدیرخم برای کسی حجّت و عذری باقی نگذاشت.» «دلائل الإمامَه، ص 122» )     ( فاطمه 1 : ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت زهرایی و خورشید غبار قدمت کی گفته که تو حرم نداری بانو؟ ای وسعت دل‌های شکسته، حَرَمت. (شهادت حضرت زهرا تسلیت باد) )     ( programmer : امام علی (ع):مردم سه گروهند: (1) دانشمندی خدایی، (2) دانش آموزی بر راه رستگاری (3) و پشه های دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که از پی هر جنبنده و هر صدا می روند، و با وزش هر بادی، حرکت می کنند، نه از پرتو دانش، روشنی یافتند، و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند. )     ( programmer : امام علی ع : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد. )     ( programmer : امام علی (ع):دعوت کننده ای که فاقد عمل باشد مانند تیر اندازی است که کمان او زه ندارد. )     ( programmer : امام علی(ع): در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند )     ( سینا : هزارها سال از هبوط آدم بر سیاره‌ی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنه‌ی خاك جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است كه شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیك است. )     ( programmer : فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مه‌شکن لازم است که همان بصیرت است....(مقام معظم رهبری) )     ( سینا : یاران! شتاب كنید ، قافله در راه است . می گویند كه گناهكاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهكاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند )     ( سینا : برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ**اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه) خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده! )     ( فاطمه 1 : ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن +++ چشمم به راه ماند بیا و شبی از این پس‌کوچه‌های خاکی قلبم عبور کن +++ آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن )     ( سینا : دود می خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام ؟ )    
مدیریت پیام ها


اگر این اولین بازدید شما از انجمن یاران منتظراست ، میبایست برای استفاده از کلیه امکانات انجمن عضو شوید و یا اگر عضو انجمن می باشید وارد شوید .


انجمن یاران منتظر » ادبیات » داستان » داستانی به نقل از یک روحانی



داستانی به نقل از یک روحانی

چند وقت پيش توي تهران، توي حسينيه اي منبر مي رفتم، يه جووني اومد نزديک سي سالش بود.  گفت حاج آقا من با شما کار دارم. گفتم بنويس، گفت نوشتني نيست. گفتم ببين منو قبول داري؟ گفت آره. گفتم من چند ساله با جوونا کار مي کنم، کسي که نتونه حرفشو بنويسه بعدشم نميتونه بگه. بنويس. گفت باشه. فردا شب که اومديم، يه نامه داد به ما، من بردم خونه، نامه رو که خوندم ديدم اين همونيه که من در به در دنبالش مي گشتم. فردا شب اومد گفت که: چي
nhsjhkd fi krg hc d; v,phkd


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد

اطلاعات نویسنده
سه شنبه ۸ امرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۳۱ بعد از ظهر
بانو
rating
شماره عضویت : 146
حالت :
ارسال ها : 650
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 465
دعوت شدگان : 19
اعتبار کاربر : 5448
پسند ها : 399
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (8).jpg
تشکر شده : 1546


مدال ها:2
مدال 2 سالگی عضویت
مدال 2 سالگی عضویت
کاربران برتر
کاربران برتر

|


چند وقت پيش توي تهران، توي حسينيه اي منبر مي رفتم، يه جووني اومد نزديک سي سالش بود.
 
گفت حاج آقا من با شما کار دارم. گفتم بنويس، گفت نوشتني نيست. گفتم ببين منو قبول داري؟ گفت آره. گفتم من چند ساله با جوونا کار مي کنم، کسي که نتونه حرفشو بنويسه بعدشم نميتونه بگه. بنويس. گفت باشه.
فردا شب که اومديم، يه نامه داد به ما، من بردم خونه، نامه رو که خوندم ديدم اين همونيه که من در به در دنبالش مي گشتم.
فردا شب اومد گفت که: چي شد؟
گفتم من نوکرتونم، من مي خوام با شما يه چند دقيقه صحبت کنم
گفت که: منو چه جوري مي بينيد شما؟
گفتم من نه رمالم نه جادوگرم چي بگم؟
گفت: نه ظاهري.
گفتم بچه هيئتي
زد زير گريه و گفت: خاک تو سر من کنند، شما اگه بدوني من چه جناياتي کردم، چه گناهايي کردم. فقط اوني که مي تونم بگم از گناهام اينه که مادرمو چند بار کتک زدم، پدرمو زدم، ديگه عرق و شراب و کاراي ديگه شو ، ...
گفتم پس الآن اينجوري!!!!!
گفت حضرت زهرا (س) دستمو گرفت
گفت حاج آقا من سرطاني بودم، سرطاني ميدوني يعني چي؟
گفتم يعني چي؟
گفت به کسي سرطاني ميگن که نه زمان حاليشه، نه مکان، نه شب عاشورا حاليشه، نه تو حسينيه، نه مکان ميفهمه
گفت يه خونه مجردي با رفيقامون درست کرده بوديم، هر کی، هر کي رو جور مي کرد تو اين خونه مجردی اونجا رختخواب گناه و معصيت بود ...
يه شب عاشورا هرچي زنگ زدم به رفيقام، هيچ کدوم در دسترس نبودند
نه نمازی، نه امام حسينی، هيچي
مي گفتم اينارو همش آخوندا درآوردند، دو تا عرب با هم دعواشون شده به ما چه
ماشينو برداشتم برم يه سرکي، چي بهش ميگن؟ گشتي بزنم
تو راه که مي رفتم يه خانمي رو ديدم، يه دختر خانم چادري داشت مي رفت حسينيه
خلاصه اومدم جلو و سوار ماشينش کردم با هر مکافاتي که بود، ميرسونمت و ...
خلاصه، بردمش توي اون خونه ي مجردي........
اونم مثل بيد مي لرزيد و گريه مي کرد و مي گفت بابا مگه تو غيرت نداري؟ آخه شب عاشوراست!!!! بيا به خاطر امام حسين (ع) حيا کن
گفتم برو بابا اينارو آخوندا درآوردند.
توي گريه يه وقت گفتش که: خجالت بکش من اولاد زهرام، به خاطر مادرم فاطمه حيا کن!!! من اين کاره نيستم، من داشتم مي رفتم حسينيه!
گفتم من فاطمه زهرا هم نمي شناسم، من فقط يه چيز مي شناسم: جواني، جواني کردن
جواني، شهوت
هيچي هم حاليم نيست.
گفت: تو اگه لات هم هستي، غيرت لاتي داري يا نه؟ گفتم: چطور؟ گفت : خودت داري ميگي من زمين تا آسمون پر گناهم ، اين همه گناه کردي، بيا امشب رو با مردونگي لوتي وار به حرمت مادرم زهرا (س) گناه نکن، اگه دستتو مادرم زهرا (س) نگرفت برو هرکاري دلت مي خواد بکن.
من هم غيرتي شدم لباسامو پوشيدم و گفتم: يالا چادرو سرت کن ببينم، امشب مي خوام تو عمرم براي اولين بار به حضرت زهرا اعتماد کنم ببينم مي خواد چيکار کنه مارو... يالا
سوار ماشينش کردم و اومدم نزديک حسينيه اي که مي خواست بره پياده ش کردم
از ماشين که پياده شد داشت گريه مي کرد. همين جور که گريه مي کرد و درو زد به هم، دم شيشه گفت: ايشاالله مادرم فاطمه (س) دستتو بگيره، خدا خيرت بده آبروي منو نبردي، خدا خيرت بده...
اومدم تو خونه و حالا ضد حال خورده و ....
تو راه که داشتم مي بردمش تا دم حسينيه، هي گريه مي کرد و با خودش حرف مي زد، منم مي شنيدم چي ميگه ؛ داشت به من مي گفت.
مي گفت: اين گناه که مي کني سيلي به صورت مهدي مي زني، آخه مگه نمي دوني ما شيعه ايم، امام زمان دلش مي گيره. وقتي اومدم خونه ديدم مادرم، پدرم، خواهرام، داداشام اينا همه رفتند حسينيه. تو اينا فقط من لات بودم. تلويزيون رو که روشن کردم ديدم به صورت زنده کربلا رو نشون ميده. سمت راست صفحه ي تلويزيون بين الحرمين و گاهي هم ضريح امام رو نشون ميده، سمت چپ صفحه ي تلويزيون هم يه تعزيه و شبيه خوني رو نشون ميداد، يه مشت عرب با لباس عربي، خشن، با چپي هاي قرمز، يه مشت بچه ها با لباس عربي سبز رو با تازيانه مي زدند و رو خاکها مي کشوندند.
من که تو عمرم گريه نکرده بودم، ياد حرف اين دختره افتادم گفتم واي يه عمره دارم تازيانه به مهدي مي زنم. پاي تلويزيون دلم شکست، گفتم زهرا جان دست منو بگير. زهراجان يه عمره دارم گناه مي کنم، دست منو بگير. من مي تونستم گناه کنم، اما به تو اعتماد کردم. کسي هم تو خونه نبود، ديگه هرچي دوست داشتم گريه کردم. گريه هاي چند ساله که بغض شده بود. گريه مي کردم، داد مي زدم، عربده مي کشيدم، خجالت که نمي کشيدم ديگه، کسي نبود. نزديکاي سحر بود كه پدر و مادرم از حسينيه اومدند.
تا مادرم درو باز کرد و وارد خونه شد ، تا نگاه به من کرد گفت: رضا جان کجا بودي؟
گفتم چطور؟ گفت بوي حسين ميدي! رضاجان بوي فاطمه ميدي، کجا بودي؟
افتادم به دست و پاي مادرم، گريه.... كه تو رو به حق اين شب عاشورا منو ببخش. من اشتباه کردم. بابام گريه ، مادرم گريه ، داداش ها، خواهرا... همه خوشحال. داداش ما، پسر ما، حسيني شده.
صبح عاشورا، زنجير رو برداشتم و پيرهن مشکي رو پوشيدم و رفتم حسينيه. تو حسينيه که رفتم، مي شناختند، مي دونستند من هيچوقت اينجاها نميومدم. همه خوشحال شدند. رئيس هيئت آدم عاقليه. اومد و پيشوني منو بوسيد و بغلم کرد و گفت رضا جان خوش اومدي، منت سر ما گذاشتي. منم هي زنجير مي زدم و ياد اون سيلي هايي که به مهدي زده بودم گريه مي کردم. هي زنجير مي زدم به ياد کتک هايي که با گناهام به مهدي زدم گريه مي کردم. جلسه که تموم شد، نهارو که خورديم، رئيس هيئت منو صدا زد. اومد به من گفت: رضاجان میای کربلا؟ گفتم: کربلا؟!! من؟!!! من پول ندارم!!!
گفت نوکرتم، پول یعنی چی؟ خودم می برمت. حاج آقا هنوز ماه صفر تموم نشده بود دیدم بین الحرمینم.

رئیس هیئت اومد گفت آقارضا، بریم تو حرم. گفتم شما برید من یه چند دقیقه کار دارم. تنها که شدم، زدم تو صورتم گفتم حسین جان میخوای با دل من چيکار کنی؟
زهراجان من یه شب تو عمرم به تو اعتماد کردم، کربلاییم کردی؟ بی بی جان آدمم کردی؟
رفتم حرم شبكه ي ضریح امام حسین (ع) رو گرفتم و شروع كردم به گریه کردن. داد می زدم، حسین جان، حسین جان، دستمو بگیر حسین جان، پسر فاطمه دستمو بگیر، نگذار برگردم دوباره.
رئیس هیئتمون ، کاروان داره، مکه و مدینه می بره. سال تموم نشده بود كه بهم گفت میای به عنوان خدمه بریم مدینه، همه ي کاراش با من، من یکی از خدمه هام مریض شده. خلاصه آقا چندروزه ویزای منو گرفت، یه وقت دیدم تو قبرستان بقیع، پای برهنه، دنبال قبر گمشده ی زهرا می گردم. گریه کردم: زهرا جان، بی بی جان، با دل من میخوای چکار کنی؟ من یه شب به تو اعتماد کردم هم کربلاییم کردی هم مدینه ای؟
خلاصه کار برام پيدا شد و دیگه رفیقای اون چنینی رو گذاشتم کنار و آبرو پیدا کردم. يه دو سالی گذشت. حاج آقا همه یه طرف، این یه قصه که می خوام بگم یه طرف. مادرم يه روز صدام كرد گفت: رضاجان حالا که کار داری، زندگی داری، حاجی هم شدی، کربلایی هم شدی، نوکر امام حسین هم شدی، آبرو پیدا کردی، اجازه می دی بریم برات خواستگاری؟
گفتم بریم مادر، یه دختر نجیب زندگی کن برام پیدا کن. رفتند گفتند یه دختری پیدا کردیم خیلی دختر مومن و خوبیه، خلاصه رفتیم خواستگاری. پدر دختر تحقیقاتش رو کرده بود. منو برد توی یه اتاق و در رو بست و گفت: ببین رضاجان من می دونم کی هستی. اما دو سه ساله نوکر ابی عبدالله شدی. می دونم چه کارها كردي و .... همه ی اینارو می دونم، ولی من یه خواهش دارم، چون با حسین آشتی کردی دخترمو بهت می دم نوکرتم هستم. فقط جان ابی عبدالله از حسین جدا نشو. همین طوری بمون. من کاری با گذشته هات ندارم. من حالاتو می خرم. من حالا نوکرتم. منم بغلش کردم پدر عروس خانم رو، گفتم دعا کنید من نوکر بمونم. گفت از طرف من هیچ مانعی نداره، دیگه عروس خانم باید بپسنده و خودتون میدونید. گفتند عروس خانم چای بیاره. ما هم نشسته بودیم. پدرمون، خواهرمون، مادررمون، اینها همه، مادرش، خاله ش، عمه ش، مهمونی خواستگاری بود دیگه. عروس خانم وقتی سینی چاي رو  آورد جلوی ما، یه نگاه به من کرد، یه وقت گفت: یا زهرا!!!!!
سینی از دستش ول شد و با گریه رفت و از سالن بيرون نرفته خورد زمین... مادرش، خاله ش، مادر من، خواهراي من رفتند زیر بغلشو گرفتند و بردنش توی اتاق. من دیدم فقط صدای شیون از اتاق بلنده
همه فقط یک کلمه میگن: یا زهرا!!! منم دلم مثل سیر و سرکه می جوشید كه چه خبره! مادرمو صدا زدم، گفتم مادر چیه؟
گفت مادر میدونی این عروس خانم چی میگه؟
گفتم چی میگه؟
گفت: مادر میگه که....
دیشب خواب دیدم حضرت زهرا (س) اومده به خواب من، عکس این پسر شما رو نشونم داده، گفته این تازگیا با حسین من رفیق شده....
به خاطر من ردش نکن
مادر دیشب فاطمه (س) سفارشتو کرده.

به خدا جوونا اگه رفاقت کنید، اعتماد کنید، زهرا (س) آبروتون میده
 


ویرایش موضوع توسط : حانیه
در تاریخ : سه شنبه ۸ امرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۳۶ بعد از ظهر
















7 تشکر شده از کاربر حانیه برای ارسال مفید :
انی ظلمت نفسی.. , اسمونی , محسن 352 , قمر , فاطمه 1 , کوثر , محب ولایت ,



  می پسندم 5     1  4 
 
 
تعداد پسند های ( 5 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 1 ) از این کاربر


    * پاسخ با بیشترین پسند
  1. پسندها :5 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  2. پسندها :1 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید

















امضای کاربر : حانیه
کدام جمعه موعود می زنی لبخند

به این جهان که پر از قحطی تبسم شد؟...
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
داستانی به نقل از یک روحانی
سه شنبه ۸ امرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۵۶ بعد از ظهر نمایش پست [1]
بانو
rating
شماره عضویت : 117
حالت :
ارسال ها : 113
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 254
اعتبار کاربر : 595
پسند ها : 111
حالت من :  Bitafavot.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (19).jpg
تشکر شده : 43



انشاالله حضرت زهرادستمونوبگیره خیلی داستان تاثیرگذاری بود


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : محب ولایت

یامن له الدنیا والاخره ارحم من لیس له الدنیاوالاخره

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
داستانی به نقل از یک روحانی
سه شنبه ۸ امرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۵۴ بعد از ظهر نمایش پست [2]
عضو
rating
شماره عضویت : 75
حالت :
ارسال ها : 367
محل سکونت : : اصفهان-نجف آباد(هر جا که خدا پسند باشد)
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 169
دعوت شدگان : 3
اعتبار کاربر : 605
پسند ها : 258
حالت من :  Vaaaaay.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/73.jpg
تشکر شده : 166
وبسایت من : وبسایت من



یافاطمه زهرا سلام الله علیه.به خدا قسم دلهای پاک رو رد نمیکنه.دلهای پشیمون صادق رو رد نمیکنه.

به خدا قسم بی تفاوت نمیگذره ازکنارمون.وای بر قیامت.


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : Sajjadiyya
خدا تو مرا به خود شناسا کن که اگر تو شناسایم به خویش نفرمایى رسولت را نخواهم شناخت اى خدا تو رسولت را به من بشناسان و گرنه حجتت را نخواهم شناخت خدایا تو حجتت را به من بشناسان و گرنه از دین خود گمراه خواهم شد.

یا أَللّه  يا رَحْمانُ يا رَحِيمُ! يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ، ثَبِّتْ قَلْبِى عَلى دِينِكَ.
اى خدا، اى رحمت گستر، اى مهربان، اى گرداننده ى دل ها، دل مرا بر دينت ثابت و استوار بدار.

اگه کسی ازدستم ناراحت یادلخوره با من درمیان بگذاره-پیام خصوصی به پروفایلم داخل انجمن بفرسته-داخل چت روم بیان کنه-sajjadiyya313@gmail.com   
  ***امان ازحق الناس***
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
داستانی به نقل از یک روحانی
چهارشنبه ۹ امرداد ۱۳۹۲ ۰۶:۴۳ قبل از ظهر نمایش پست [3]
بانو
rating
شماره عضویت : 70
حالت :
ارسال ها : 5183
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 568
دعوت شدگان : 2
اعتبار کاربر : 34682
پسند ها : 6789
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/12.jpg
تشکر شده : 6057



ممنون .خیلی خیلی قشنگ بود.اجرتون با خانوم فاطمه زهرا.عالی بود


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : فاطمه 1


گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
داستانی به نقل از یک روحانی
جمعه ۱۱ امرداد ۱۳۹۲ ۰۶:۰۷ بعد از ظهر نمایش پست [4]
عضو
rating
شماره عضویت : 154
حالت :
ارسال ها : 27
محل سکونت : : زنجان
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 39
اعتبار کاربر : 150
پسند ها : 23
حالت من :  Saketshodam.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/02.jpg
تشکر شده : 57


عضو غایب بی لیاقتی 1392/08/25


...............


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : کاربر حذف شده
السلام علیک یا أباعبدالله

وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا

سلام الله أبدا مابقیت وبقی اللیل والنهار

ولاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم


السلام علی الحسین

وعلى علی بن الحسین

وعلى أولاد الحسین

وعلى أصحاب الحسین
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
داستانی به نقل از یک روحانی
جمعه ۱۱ امرداد ۱۳۹۲ ۰۸:۳۷ بعد از ظهر نمایش پست [5]
عضو
rating
شماره عضویت : 75
حالت :
ارسال ها : 367
محل سکونت : : اصفهان-نجف آباد(هر جا که خدا پسند باشد)
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 169
دعوت شدگان : 3
اعتبار کاربر : 605
پسند ها : 258
حالت من :  Vaaaaay.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/73.jpg
تشکر شده : 166
وبسایت من : وبسایت من





ویرایش ارسال توسط : Sajjadiyya
در تاریخ : جمعه ۱۱ امرداد ۱۳۹۲ ۰۸:۴۵ بعد از ظهر



  می پسندم 2     0  2 
 
 
تعداد پسند های ( 2 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : Sajjadiyya
خدا تو مرا به خود شناسا کن که اگر تو شناسایم به خویش نفرمایى رسولت را نخواهم شناخت اى خدا تو رسولت را به من بشناسان و گرنه حجتت را نخواهم شناخت خدایا تو حجتت را به من بشناسان و گرنه از دین خود گمراه خواهم شد.

یا أَللّه  يا رَحْمانُ يا رَحِيمُ! يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ، ثَبِّتْ قَلْبِى عَلى دِينِكَ.
اى خدا، اى رحمت گستر، اى مهربان، اى گرداننده ى دل ها، دل مرا بر دينت ثابت و استوار بدار.

اگه کسی ازدستم ناراحت یادلخوره با من درمیان بگذاره-پیام خصوصی به پروفایلم داخل انجمن بفرسته-داخل چت روم بیان کنه-sajjadiyya313@gmail.com   
  ***امان ازحق الناس***
گزارش پست !


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد


برچسب ها
داستانی ، به ، نقل ، از ، یک ، روحانی ،

« گاهی «حقیقت» چیزها درک نمی شوند | راز فریاد آیت الله بهجت (ره) هنگام سلام نماز »

 











انجمن یاران منتظر

چت روم یاران منتظر

چت روم و انجمن مذهبی امام زمان



هم اکنون 04:16 پیش از ظهر