آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
اطلاعات نویسنده |
داستان مسافرت یاران منتظر به خانه ادمین
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ ۰۶:۲۰ بعد از ظهر
[61]
|
|||
مدیر انجمن مطالب جالب
شماره عضویت :
658
حالت :
ارسال ها :
2423
محل سکونت : :
پایتخت
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
341
اعتبار کاربر :
31653
پسند ها :
1693
تشکر شده : 4530
|
خب به سلامتی ما الان رسیدیمممم ساری
اقای بلاغ و سردار و دایی و قاصدک جون انتظار به پایان رسید سوار شید بریم پیش به سوی مشهد می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
داستان مسافرت یاران منتظر به خانه ادمین
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ ۰۶:۳۳ بعد از ظهر
[62]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
1311
حالت :
ارسال ها :
1657
محل سکونت : :
هرجا خطری تره
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
519
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
16628
پسند ها :
1231
تشکر شده : 2189
|
ناگهان قطار سوت زنان در حال نزدیک شدن بود که ناگهان بلاغ با پایه چلاغ (چون زمین خورده بودیم) پیراهنشو در اورد و اتیش زد...ای وای اشتباه شد این که واسه یه داستان دیگه بود
درستش اینه :::::::بلاغ با سر و صورت زخمی یک تبر( که توی بلیط فروشی بود برای مواقع لزوم)رو برداشت و با خشم به سمت قطار در حال حرکت بود گفتم: بلاغ چرا میخوای ابروی مارو ببری اه اه اه گفت : مگه نمیبینی که از بس اینا دیر اومدن سر و صورت ما زخمیه گفتم: حالا بیخیال ناگهان دیدم دایی جمعه تلو تلو خوران خود را به ما رساند من دست بلاغ و دایی رو گرفتم که نیوفتن و با دختر خاله قاصدک منتظر بودیم تا قطار پیش ما واسته البته باید اضافه کنم اشک در چشمان من و بلاغ حلقه زده بود چون دیگه انتظار ما به پایان رسیده بود و دوستان بالاخره رسیدن یعنی میشه این دیگه قطار بچه ها باشه؟....................... می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
داستان مسافرت یاران منتظر به خانه ادمین
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ ۰۶:۳۶ بعد از ظهر
[63]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1260
حالت :
ارسال ها :
374
محل سکونت : :
کنار دریا
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
96
اعتبار کاربر :
2572
پسند ها :
362
تشکر شده : 340
|
آجی یگانه دکترا یاران وبفرست که این دکترا هر جا باشن کارشون سکه است بیاین این سه تا دارن تلف میشن، منم دیگه بس که صدای اشک واه شنیدم دیگه دیفونه شدم!!!!!!!!!!! یگانه بچه ها سلاممممممممممممممممممممممممممممممممم ووووووووووی همه رو یه جا مبینم چقدر خوشحالم من اجی من کوپه ام کجاست این 3تاروهم تاآخر سفر نمیخوام ببینم، صبا ویاسمن کجان با اونا کاردارم خخخخ
(یاسمن حرفتو نشنیده میگیرم نسبت به خودم اما خونه بقیه من حاضرم بیام اره یادش بخیر ماه رمضون خونه بلاغ، بلاغ الان بشنوه پس می افته) می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
داستان مسافرت یاران منتظر به خانه ادمین
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ ۰۷:۳۰ بعد از ظهر
[64]
|
|||
مدیر انجمن مطالب جالب
شماره عضویت :
658
حالت :
ارسال ها :
2423
محل سکونت : :
پایتخت
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
341
اعتبار کاربر :
31653
پسند ها :
1693
تشکر شده : 4530
|
به به به همسفرای بزرگوارممم حالتون چطوره به به خانمای عزیز دخترای عزیز اقایون محترم و .......
امید وارم تو این سفر به همه خوش بگذره و خاطره بسیار بسیار خوبی از هم داشته باشیم قاصدک جان عزیزم برو کوپه ها سر بزن ببین کدومشون سه نفره هستن برو همونجا مستقر شو یاس بهشت خواهرم بشین سره جات کلتو از پنجره نکن بیرون عزیزم ای بابا مسئولیتت با منه ها سردار و بلاغ و دایی از خستگی و کوفتگی ببین چه جوری خوابشون برده نچ نچ نچ قمر خانم و خانواده ی محترمشون من ارادت خالصانه دارم خدمتتون پونه خانم و هدی خانم و لیلی خانم و صدف خانم چه خبره از همون موقعی که سوار شدید یه ریز دارین حرف میزنن می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
داستان مسافرت یاران منتظر به خانه ادمین
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ ۰۷:۳۱ بعد از ظهر
[65]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1224
حالت :
ارسال ها :
107
محل سکونت : :
زمین خدا
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
36
اعتبار کاربر :
555
پسند ها :
121
تشکر شده : 103
|
نه نه نه جون ما اصرار نکنین حالا چون انقدر اصرار میکنین یک فکری میکنم براش
ای بابا منم مثل الما مجبورم پیاده هلک هلک کنمو خودمو برسونم بیام ولی منم که بدون مهدیه جایی نمیرم حالا مارو جا میزارین از اونجاییکه منو مهدیه ام همشهری ادمین هستیم زود زنگیدم به مهدیه که کجایی؟ با مهمونی چطوری؟ قراره هوار بشن خونه ادمین اینا اونم که مثل خودم پایه باهم دیگه راه افتادیم ................. می پسندم 5 0 5 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
داستان مسافرت یاران منتظر به خانه ادمین
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ ۰۸:۴۰ بعد از ظهر
[66]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1022
حالت :
ارسال ها :
404
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
213
دعوت شدگان :
3
اعتبار کاربر :
2001
پسند ها :
234
تشکر شده : 260
|
یگانه یه بار باهم اومدیم مسافرت بزار خوش باشیم دیگه عه نگران نباش میگم کسی به مامانم نگه
خب بریم بگردیم تو قطار عاااااااشق گشتن تو قطارم به خصوص وقتی همه اشناییم الما یگانه قاصدک صبا یاسمن دخترا جمع شین بریم به بقیه سر بزنیم می پسندم 4 0 4 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
داستان مسافرت یاران منتظر به خانه ادمین
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ ۰۸:۵۴ بعد از ظهر
[67]
|
|||
خوشحالم درحال حاضر تو جمع اجیای گلمم
خب راهو باز کنین فرشته خانومم اومد تشویقم نکنید خجالت میکشم خب خب منم یه چن تا از بچه ها رو با خودم اوردم اجی خادم 313خودم ،داداش معرفت می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
داستان مسافرت یاران منتظر به خانه ادمین
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ ۰۹:۲۱ بعد از ظهر
[68]
|
|||
سلام بگذارین من یه چیزی بگم براتون در حد لالیگا واقعی
یه روزی یه جایی رفته بودیم برای مسئله کاری اتفاقا به چهارتا بچه های مشهد هم اتاق شدیم من یه اصفهانی وچهارتا مشهدی همون اول باهاشون خیلی صمیمی شدم اون یه هفته ای که با هم بودیم حسابی خوش وخرم وگل وبلبل وروز اخر ادرس دادن وادرس گرفتن وشماره تلفن وهمراه ودممون گرم ودمشون گرم وچقدرم گفتن اگر بیاین مشهد فقط یه تک بزنین ما هستیم وبیاین خونه ما واخر کار فهمیدیم لباس نو بپوشیم لباسامون رو از بس این میگه بیا خونه ما واون میگه بیا خونه ما در این جنگ مهمان برون پاره میشه واخرش این بودبیاین خونه واز این حرفای خوشگل اقا زد ویه ماه نشد من برای بحثی به مشهد رفتم یه هتلی داریم بنام زاینده رود خیلی هتل خوبیه چقدر برای اهل وایال قیافه گرفتیم که دو سه تا دوست مشهدی همشونم اهل تعارف وبیاین خونه واگر نیاین بدمون میاد..همین قیافه ها رو میگرفتیم که خانممون گفتن یه زنگکی بهشون بزن بریم ببینیمشون بیان ببیننمون اقا زنگ اول ودوم وسوم وبی جواب واون یکی رو زنگ زدیم جواب نداد.بعدا ز چند دقیقه جواب داد وگفت عروسی داداشمه فلان جا وما مشهد نیستیم..نفر سومم که جواب داد همون اول گفت من فلان جا کلاس دارم ونمیتونم بیام اقا دمم گرم خیلی با صفا بود برام دیگه بیخیال شدیم ما که اون یه هفته رو بهترین جا بودیم ولی خواستیم یه تستکی بزنیم بچه مشهدیا رو شد انچه باید بشود البته با هم فرق دارن بچه ها ولی ادمینم مشدیه دیگه بخصوص ما اصفهانیا رو هیچ مشهدی باهامون خوب نیست خداروشکرامام رضا علیه االسلام دوستمون داشت وبهترین جا فرستادمون راستی یادم رفت بگم حسابی مچلمون کردن خونواده وخنده بازاری براشون درست شد می پسندم 6 1 5 تعداد آنلایک ها ( 1 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
داستان مسافرت یاران منتظر به خانه ادمین
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ ۰۹:۲۱ بعد از ظهر
[69]
|
|||
مدیر انجمن مطالب جالب
شماره عضویت :
658
حالت :
ارسال ها :
2423
محل سکونت : :
پایتخت
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
341
اعتبار کاربر :
31653
پسند ها :
1693
تشکر شده : 4530
|
یاسی من پایه ام من همیشه پایه بودم
صبا و یاسی بریم یه گشتی بزنیم یه شیطنتی بکنیم و برگردیم سوپرایزشون کنیم ههههه خلوتشونو بهم بزنیم بخندیم خب دوستان فردا میرسیم مشهد اول میریم خونه ادمین اینا مستقر میشیم جامونو مشخصض میکنیم بعد میریم زیارت می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
داستان مسافرت یاران منتظر به خانه ادمین
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ ۰۹:۳۲ بعد از ظهر
[70]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1022
حالت :
ارسال ها :
404
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
213
دعوت شدگان :
3
اعتبار کاربر :
2001
پسند ها :
234
تشکر شده : 260
|
اقا سینا نگران نباشین ما زنگ نمیزنیم خونه ادمین اینا حالا حالا ها !!!دم در خونشون زنگ میزنیم میگیم درو واکنه که ما پشت دریم نترسین تازه اقا ایلیا واقا سعید واقا مرتضی نمیزارن حالا حالا ها ادمین تکون بخوره از جاش تا ما بریم خونشون
می پسندم 5 0 5 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
داستان مسافرت یاران منتظر به خانه ادمین
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ ۰۹:۳۲ بعد از ظهر
[71]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1022
حالت :
ارسال ها :
404
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
213
دعوت شدگان :
3
اعتبار کاربر :
2001
پسند ها :
234
تشکر شده : 260
|
اقا سینا نگران نباشین ما زنگ نمیزنیم خونه ادمین اینا حالا حالا ها !!!دم در خونشون زنگ میزنیم میگیم درو واکنه که ما پشت دریم نترسین تازه اقا ایلیا واقا سعید واقا مرتضی نمیزارن حالا حالا ها ادمین تکون بخوره از جاش تا ما بریم خونشون
می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
داستان مسافرت یاران منتظر به خانه ادمین
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ ۰۹:۳۶ بعد از ظهر
[72]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1022
حالت :
ارسال ها :
404
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
213
دعوت شدگان :
3
اعتبار کاربر :
2001
پسند ها :
234
تشکر شده : 260
|
خب یگانه از کوپه ی سردار و بلاغ و دایی شروع میکنیم بترسونیمشون
انگار دیگه زیادی خوابیدن خسته شدن می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
برچسب ها
|
داستان ، مسافرت ، یاران ، منتظر ، به ، خانه ، ادمین ، |
|