آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۳ ۰۱:۳۱ بعد از ظهر
|
|||||||
خدا گفت:لیلی یک ماجراست.ماجرایی آکنده از من
ماجرايی كه بايد بسازيش . شيطان گفت : تنها يک اتفاق است. بنشين تا بيفتد . آنان كه حرف شيطان را باور كردند، نشستند، و ليلی هيچ گاه اتفاق نيافتاد مجنون اما بلند شد، رفت تا ليلی را بسازد . خدا گفت : ليلی درد است، درد زادنی نو، تولدی به دست خويشتن . شيطان گفت: آسودگی ست. خيالیست خوش . خدا گفت: ليلی، رفتن است، عبور است و رد شدن . شيطان گفت: ماندن است. فرو ريختن در خود . خدا گفت: ليلی جستجوست. ليلی نرسيدن است و بخشيدن. شيطان گفت: خواستن است. گرفتن و تملک . خدا گفت : ليلی سخت است. دير است و دور از دست . شيطان گفت: ساده است. همين جا و دم دست. و دنيا پر شد از ليلی های زود. ليلی های ساده ی اينجايی . ليلی های نزديک لحظه ای . خدا گفت: ليلی زندگی است. زيستنی از نوعی ديگر . ليلي جاودانه شد و شيطان ديگر نبود، مجنون، زيستنی از نوعی ديگر را برگزيد و می دانست كه ليلی تا ابد طول می كشد ليلی گريه کرد. ليلی گفت: امانتی ات زيادی داغ است. زياد تند است . خاكستر ليلی هم دارد می سوزد، امانتی ات را پس می گيری؟ خدا گفت: خاكسترت را دوست دارم، خاكسترت را پس می گيرم . ليلی گفت: دلم می خواهد، ساده، بی تاب،و بی تب باشم. خدا گفت : اما من تب و تابم، بی من می ميری. ليلي گفت: پايان قصه ام زيادی غم انگيز است، مرگ من، مرگ مجنون، پايان قصه ام را عوض می كنی؟ خدا گفت: پايان قصه ات اشک است. اشک درياست؛ دريا تشنگی است و من تشنگی ام، تشنگی و آب. پايانی از اين قشنگتر بلدی؟ ليلی گريه كرد. ليلی تشنه تر شد . خدا خنديد . خدا گفت: زمين سردش است. چه كسی می تواند زمين را گرم كند، ليلی گفت: من. خدا شعله ای به او داد. ليلی شعله را درون سينه اش گذاشت، سينه اش آتش گرفت. خدا لبخند زد. ليلی هم . خدا گفت: شعله را خرج كن. زمين ا م را به آتش بكش. ليلی خودش را به آتش كشيد. خدا سوختنش را تماشا می كرد . ليلی می ترسيد. می ترسيد آتشش تمام شود. ليلی چيزی از خدا خواست. خدا اجابت كرد . مجنون سر رسيد. مجنون هيزم آتش ليلی شد. آتش زبانه كشيد. آتش ماند. و زمين خدا گرم شد
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
موضوعات مشابه | ||||
عنوان موضوع | نویسنده | پاسخ | بازدید | آخرین پاسخ |
داستان کوتاه عبرت اموز |
حسنعلی ابراهیمی سعید |
0 | 192 | حسنعلی ابراهیمی سعید |
داستان کوتاه |
ابن حسن |
51 | 988 | ابن حسن |
آژاکس (داستان کوتاه) |
محمد.076 |
0 | 704 | محمد.076 |
شمشیر داموکلس (داستان کوتاه) |
محمد.076 |
0 | 565 | محمد.076 |
داستان کوتاه(اولین باری که دزدی کردم....) |
نمازتو خوندی؟ |
0 | 854 | نمازتو خوندی؟ |
|