آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
یکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۳ ۱۰:۴۸ بعد از ظهر
|
|||||||
بانو
شماره عضویت :
20
حالت :
ارسال ها :
2177
محل سکونت : :
دنیای بیکسی
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
240
دعوت شدگان :
5
اعتبار کاربر :
10422
پسند ها :
730
تشکر شده : 3139
|
پير ميشوم وقتي ميگويم "پدر" و جوابي نميشنوم اين روزها پيرم پير و خسته چون بيشتراز هرروزي صدايت كردم و تو سكوت كردي نه ميتوانم نفس بكشم نه ميتوانم راه بروم نه ميتوانم دستانم را حتي تكان دهم بي جان بي هوش بي روح مثل تكه اي پوست و گوشت و استخوان بي جان گوشه اتاق افتاده ام اين روزها هركس مرا ميبيند از چشمان غمگينم ميگويد توهم چشمان دختركت را ميبيني؟ ميبيني كه چقدر سرد و بي روح است روح يخ زده اش را ميبيني كه نميتواند به هيچكس اعتماد كند حتي.... خيلي خسته ام پدرم تشنه ي حرف زدنم يك عالمه حرف تلنبار شده در دلم اما نميخواهم آنها را به كسي جز تو بگويم دلم لك زده براي كنار تو نشستن و با تو چاي خوردن و با تو حرف زدن واي اگر بودي............. راستي پدرم تو چرا نيستي؟!چرا حتي در خوابهايم نيستي من و تو اينقد غريبه شديم كه به خواب دورتر ها ميروي اما به خواب من نه.. دلم اين روزها زياد ميگيرد خدايا نجاتم بده
پينوشت:بچه ها ممنون كه تو اين چند وقته كه حال و حوصله نوشتن نداشتم منو فراموش
نكردين از همتون ممنون كه نگرانم شدين منو ببخشيد الانم که اومدم مثل همیشه بی معرفتم اما امیدوارم درک کنید خلاصه همتونو دوست دارم مواظب خودتون وخوبیاتون باشید برام دعا کنید
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|