آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
سه شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۳ ۰۹:۱۵ قبل از ظهر
|
|||||||
بانو
شماره عضویت :
20
حالت :
ارسال ها :
2177
محل سکونت : :
دنیای بیکسی
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
240
دعوت شدگان :
5
اعتبار کاربر :
10422
پسند ها :
730
تشکر شده : 3139
|
چند روزیست که روی لب هایم ،چیزی به جز لبخند تلخ نقش نبسته... شاید هم چند هفته است... شاید هم چند ماه... هر چه که هست، فقط میدانم مدت زیادیست که لبخند هایم پوزخند و خنده هایم بغض شده اند ... هرچند همیشه از درون میگریم... هر از گاهی در آیینه نگاهی به خود می اندازم و میپرسم:آیا این منم؟! این همان منم که هر کجا که بودم، نمی گذاشتم لبخند از روی لب های کسی پر بکشد و غم توی دلش خانه کند؛ که خود حالا، فقط گاهی به تقدیر خویش،پوزخندی میزنم...!؟!؟ روزگار برای همه ساز های مختلفی کوک میکند... برای برخی بیش و برخی کمتر... اما انگار من صدر نشین گروه اولم...؛ که درست هنگاهی که داشتم روی خاطراتی که روی ذهنم حک شده بودند، پارچه ی فراموشی میکشیدم، روزگار تلنگری مهیب به من زد که علاوه بر شکستنم، مرا وادار به انتظاری دوباره،طولانی تر اما قاطعانه تر کرد... اما چه می شود کرد و چه می توان گفت... جز رقصیدن به ساز روزگار و سکوتی سنگین، که گاهی خویش را نیز در آن گم میکنم! سکوتی برای حفظ آرامش و تعادل همه چیز به جز خودم... سکوتی که به واسطه ی پر از حرف و درد بودن به وجود می آید...! سکوتی تلخ... اما کار ساز...
که گمان میبرم روزی کار خودم را نیز بسازد...!
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
موضوعات مشابه | ||||
عنوان موضوع | نویسنده | پاسخ | بازدید | آخرین پاسخ |
سکوت دل.... |
سکوت |
0 | 456 | سکوت |
سکوت دل...(دلنوشته) |
یسنا |
0 | 314 | یسنا |
|