آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
جمعه ۲۸ آذر ۱۳۹۳ ۰۳:۳۵ بعد از ظهر
|
|||||
بانو
شماره عضویت :
1310
حالت :
ارسال ها :
3265
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
431
دعوت شدگان :
2
اعتبار کاربر :
74079
پسند ها :
5100
تشکر شده : 6163
|
ای که دستت می رسد؛ کاری بکن!
مردی اموال فراوانی داشت، مزرعه و نخلستان و باغ و... آدم صالحی بود، تمام حقوق خدا و بندگان خدا را ادا کرده و حق کسی هم بر ذمهاش نبود، به ناگاه بیمار شد، پیامبر اکرم(ص) به عیادت او رفت و کنار بسترش نشست. او گفت: یا رسول الله! من تمام حقوقی را که از خدا و بندگان خدا برذمهام بود، ادا کردهام و به هیچ کس هم بدهکاری ندارم. انبار خرمایی دارم که از من باقی میماند. حال از حضرت عالی تقاضا میکنم پس از مرگ من درِ آن انبار را باز کنید و آنچه خرما هست در میان مستمندان تقسیم کنید. رسول خدا(ص) هم قبول وصیت کرد و پس از مرگ او، در انبار را باز کرد و آنچه خرما بود، در میان مستمندان تقسیم کرد پیامبر پس از خالی شدن انبار، خم شد و از میان خاکها یک دانه خرما برداشت و دست خودش را بلند کرد که همه ببینند. بعد فرمود: ای مردم! اینکه در دست من است چیست؟ گفتند: یک دانه خرما است. حضرت فرمود: بدانید! اگر این مرد در زمان حیات خودش این دانه خرما را انفاق کرده بود ثوابش از انفاق این انبار خرما که من به وصایت از او انجام دادم بیشتر بود. بنای زندگی صفای بندگی، آیه الله ضیاءآبادی، ص 107 می پسندم 0
|
|||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|