شهدا روزه داران حقیقی با بررسی تاریخ هشت سال دفاع مقدس به این نتیجه میرسیم که بسیاری از شهدا، با زبان روزه شهید شدند و در سفره معصومین افطار کردند. طبق گفته رزمندگان، بعضی از شهدا در غیر ماه مبارک رمضان هم روزه میگرفتند و سهمیه نهار خودشان را به همرزمهایشان میدادند. سید ابرایم یزدی یکی از راویان هشت سال دفاع مقدس نقل میکند که رمضان در جبههها در اوج گرمای تابستان آن هم در منطقه خوزستان حال و هوای ویژهای داشت. سال ۶۰ ماه رمضان در اوایل مرداد ماه
ainh v,ci nhvhk prdrd
با بررسی تاریخ هشت سال دفاع مقدس به این نتیجه میرسیم که بسیاری از شهدا، با زبان روزه شهید شدند و در سفره معصومین افطار کردند. طبق گفته رزمندگان، بعضی از شهدا در غیر ماه مبارک رمضان هم روزه میگرفتند و سهمیه نهار خودشان را به همرزمهایشان میدادند. سید ابرایم یزدی یکی از راویان هشت سال دفاع مقدس نقل میکند که رمضان در جبههها در اوج گرمای تابستان آن هم در منطقه خوزستان حال و هوای ویژهای داشت. سال ۶۰ ماه رمضان در اوایل مرداد ماه و گرمای بالای ۵۰ درجه خوزستان بسیار طاقتفرسا بود. رزمندگانی که از اقصینقاط کشور به جبهه میآمدند حکم مسافر را داشتند و کمتر میتوانستند یکجا ثابت باشند. بعضی از آنها در یک منطقه میماندند و از مسئول یا فرمانده مربوطه مجوز میگرفتند و قصد ده روز کرده و روزهدار میشدند. روزهای طولانی بالای ۱۶ ساعت، گرمای شدید و سوزان کار فعالیت نبرد با دشمن حتی در منطقه پدافندی شدت یافتن تشنگی و ضعف و بیحالی از جمله مواردی بود که وجود داشت اما به لطف خدا در ایمان و اراده رزمندگان کمترین خللی ایجاد نمیشد. سال ۶۱ ماه مبارک رمضان در تیر ماه واقع شد. عملیات رمضان در همین ماه سال انجام گرفت. شب ۱۹ رمضان در حال و هوای خاصی رزمندگان آماده عملیات میشدند. گرمای شدید باد و توفان شنهای روان و از همه مهمتر نبرد با دشمن آنهم برای کسانی که روزهدار بودند بسیار سخت بود. انسان تا در شرایط موجود قرار نگیرد درک مطلب برایش سنگین است. در آن عملیات بسیاری از عزیزان به وصال حضرت حق پیوستند در حالی که روزهدار بودند و لبهایشان خشکیده بود. اما به عشق اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و عطش کربلا رفتند و به شهادت رسیدند. [۱] محمدعلی قنبری از رزمندگان دفاع مقدس میگوید: تیرماه سال ۶۱ با ماه مبارک رمضان مصادف شده بود. ما را ابتدا به منطقه عملیاتی غرب «سر پل ذهاب محور تپه قلاویز» و بعد از گذشت چند هفته جهت عملیات، به منطقه جنوب کشور اعزام کردند. اولین گروه اعزامی از استان همدان به جنوب کشور بودیم به همین دلیل مورد بدرقه پرشور مردم قرار گرفتیم. بعد از اعزام به اهواز، گروه ما را که یک تیپ پیاده بودیم در یک دبیرستان اسکان دادند. دو سه شب اول که در شهر بودیم به خاطر اینکه به هوای گرم و شرجی جنوب عادت نداشتیم خیلی سخت گذشت. بعد از مدتی به منطقه عملیاتی شرق بصره اعزام شدیم. ما را در یک اردوگاه صحرایی که با چادر درست کرده بودند جهت توضیح فرماندهان و سردستهها به مدت یک هفته نگه داشتند. منطقه عملیاتی یک خاکریز ۸ کیلومتری بود که به شهر بصره تسلط داشت که با شدت و نیروی زیادی محافظت میشد. ساعت عملیات یک بامداد و با رمز «یا مهدی ادرکنی» بود. در آن شب بچهها بعد از راز و نیاز و دعا با خدا به نیت پیروزی روزه مستحبی گرفتند. عملیات شروع شد و به یاری خداوند به خاکریز هجوم بردیم و دشمن را زمینگیر و خاکریز را به تصرف خود درآوردیم. سپیده صبح بود که دشمن با صدها تانک و نیروهای تازه نفس شروع به تک کرد. ۴۸ ساعت با دشمن درگیر بودیم تا اینکه نیروهای کمکی که از برادران اصفهانی بودند جایگزین ما شدند. بعد از ۴۸ ساعت درگیری خسته و گرسنه حدود نیمه شب بود که به اردوگاه رسیدیم. بنابراین از غذا و شام و حتی یک تکه نان هم خبری نبود بهجز یک جعبه خرما که آن را به معاون فرمانده که از همه ما خستهتر بود، دادند. فرمانده تیپ، برادر «چلوی»، شهید شده بود. معاون فرمانده همگی ما را که حدود ۱۴۰ یا ۱۵۰ نفر بودیم به خط کرد و گفت: برادرانی که خیلی گرسنه هستند از این خرما بخورند و آنهایی که میتوانند، تا فردا صبح تحمل کنند. خدا میداند با وجود اینکه بعضی از بچهها هنوز افطار نکرده بودند و تنها از آبی که در قمقمه داشتند خورده بودند ولی جعبه خرما به دست هر کس میرسید میگفت سیرم و به نفر بعدی خود میداد و آخرین نفر جعبه خرما را دست نخورده به معاون فرمانده داد. همگی خسته و گرسنه و به یاد دوستان و همسنگران خود که در این عملیات با زبان روزه به کاروان شهدا، مجروحان و اسرا پیوسته بودند دعا و گریه کردیم.