✿بسم الله الرحمن الرحیم✿
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امام على علیه السلام :
اُذكُرُوا اللّه ذِكرا خالِصا تَحیَوابِهِ أَفضَلَ الحَیاةِ و َتَسلُكوا بِهِ طُرُقَ النَّجاةِ؛
خدا را خالصانه یاد كنید تا بهترین زندگى را داشته باشید و با آن راه نجات و رستگارى را به پیمایید.
بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 75، ص39، ح 16 - تحف العقول ص 202
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسیاری از بچه ها زخمی و تعداد بسیار محدودی باقی مانده بودند عراقیها با پاتکی که انجام دادند ، تعدادی تانک آوردند و به صورت مستقیم به سمت سنگرهای بچه ها شلیک می کردند
در آن لحظه های بحرانی ، یکی از بچه ها سمت محسن آمد و و با فریاد گفت :«چرا بچه ها را به کشتن می دهی ؟»
محسن همانطور ساکت ، فقط به حرفهای آن برادر گوش می داد. بعد همان چند نفر نیرویی را که مانده بودجمع کرد .
ابتدا با لحن زیبایی سوره «فیل» را تلاوت کرد و به بچه ها هم گفت تکرار کنند:«أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیل». بچه ها با آن صدای لرزانشان تکرار می کردند.
هنوز تلاوت این سوره تمام نشده بود که یکی از هلی کوپترها برگشت و یکی از تانکهای عراقی را به آتش کشید و همزمان با این قضیه ، دو فروند هلیکوپتر عراقی در آسمان بازی دراز به هم اصابت کردند و متلاشی شدند .
حین تخلیه اسرا ، یکی از افسران دشمن مصرّانه خواستار ملاقات با فرمانده نیروهای ایرانی شده بود
به خاطر مسائل امنیتی شخصی غیر از او را به افسر بعثی به عنوان فرمانده معرفی کردند.
اما بعثی اسیر ، ناباورانه گفت : «نه ! فرمانده شما این نیست . او سوار بر یک اسب سفید بود و ما هر چه به طرفش تیراندازی کردیم ، کارگر نشد .من می خواهم او را ببینم. »
خاطره ای که سردار خالقی تعریف کرده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ