وقتي بين پذيرش بدي و از دست دادن همه چيز، آدم گرفتار شود. وقتي
حتي نزديکانت نيز تو را توصيه به تحمل و يا فرار از مواجهه ميکنند يا
حتي تلويحا و يا تصريحا ميگويند بدي را بپذير، مصمم ايستادن و حرکت
کردن کار دشواري است.
وقتي همۀ شرايط بر عليه توست. همه راه ديگر رفته اند. آن هايي هم که
نرفته اند با تو هم فکر نيستند؛ مقاصد ديگري در سر مي پروانند و
بالاخره با بدي کنار آمده يا مي آيند, تنهايي بيشتر احساس مي شود.
وقتي آنهايي که بايد کنارت باشند, ياري ات کنند حتي رفتن ات را نمي
فهمند و نبودنت بر ايشان هيچ سنگيني ندارد؛
وقتي آناني که منتظر آمدنت هستند, هيچ انتظارت را نمي کشند يا اگر
انتظار مي کشند, انتظار خوبي هايي که تو مي گويي را ندارند, انتظار
رسيدن به دغدغه هاي شخصي و قبيله گي خود را دارند که حتي با
دشمن تو نيز بر ايشان قابل تحقق يا لااقل قابل توهم است, بيشتر احساس
غربت مي کني.
وقتي حرف زدنت را گوشي وجود ندارد؛ همه آمده اند تو را توصيه کنند
که بمان و بدي را بپذير، همرنگ شو؛ تو هم يکي از ديگران شو و بيگانه
از ديگران؛ بدي را نا ديده بگير؛ خودت باش؛ چکار به اين و آن داري,
عبادت را بکن؛ وقتي کسي تو را حتي نمي بيند؛ نه دغدغه هايت، نه
غصه هايت و نه حتي گريه ها و ناله هايت را مي شنود کار خيلي سخت
و طاقت فرسا مي شود؛ آنگاه قدر و منزلت آناني که با تو همراه شدند
معلوم مي شود. حرفت را فهميده، راهت را درک کردند. خوبي و دغدغه
هايت را دغدغه کردند. بدي هاي که تو بد مي دانستي، بد دانستند و در
اين راه طعنه شنيدند و باز ياري ات کردند. استقامت در مسير درست و
مقاومت در اين راه حتي به قيمت تنهايي و طعنه ها، کار آساني نيست.
آماج تيرها و نيزه ها و طعنه ها کار ساده اي نيست. وقتي ببيني
عزيزترين هايت جلوي ديدگانت نه، حتي روي دستت، پرپر شوند و باز
بايستي؛ کار دشواري است.
وقتي حتي به اندازۀ نماز خواندني فرصتت نمي دهند و بايد شاهد شهادت
ياران عزيزي باشي که خود را سپر اقامه نماز کرده اند، مقاومت سخت
است.
وقتي ببيني همه عزيزانت، آناني که مانده اند؛ زن و فرزند و بيمار به
اسارت مي روند، باز بايستي و آنان را نيز توصيه به صبر و استقامت و
ماندن کني، قابل باور نيست.
***
اين ها را گفتم تا کمي تأمل کنيم. ما کجا قرار داريم. حسيني و مهدوي
هستيم يا ما نيز با بدي همراه مي شويم؟
ما چقدر تحمل مشکلات و سختي ها را داريم. اگر اطرافيان ميل به گناه
يافتند؛ دل به شبکه هاي مختلف ماهواره اي و غيره دادند. به توجيه هاي
مختلف جان و دل به سي دي ها و بلوتوث ها و اس ام اس هاي مختلف
دادند؛ ما چقدر مقاوميم؟
اگر ديگران سر از حجاب بيرون زدند و دست و پا از پاکي و پاکدامنيد
کنار؛ ما چقدر مستحکميم؟
اگر همۀ شرايط بر عليه ما بود, حتي نزديکان نيز, توصيه به کج روي
کردند؛ چقدر مقاوميم؟
چقدر طاقت شنيدن طعنه هاي ديگران را داريم؟
چقدر وقتي در سفر, در هواي سرد (نه در تيرباران)، وقتي ديگران کمتر
کسي نگراني و دغدغه اي دارد، به دنبال راز و نياز با خدا و نمازي؟
چقدر وقتي همه جمع اند و چيزي را مي بينند، مي خورند يا مي اشامند،
به حلال و حرمت آن جمع و آن کارها مي انديشيم و بدي ها را تغيير مي
دهيم يا از آن مي گريزيم؟
چقدر مي توانيم رسوم و عادات غلط را از دست و پاي ديگران باز کنيم؟
چقدر مي توانيم تشريفات واسراف واشرافي گري را فداي زندگي خدايي
کنيم؟
چقدر همرنگ جامعه ايم يا چقدر عطر تأثير گذار بر جامعه ايم؟
چقدر براي خودت, خدايت, حسين ات و مهدي ات ايستاده اي؟
چقدر مستحکمي؟
برگرفته از مجله امان
|